هجوم به خانة فاطمه زهرا علیها السلام
الف. تاریخ هجوم
بر خلاف آنچه امروزه تصور عمومی است، شواهد موجود از آن حکایت دارد که حمله به خانة حضرت صدیقه طاهره علیها السلام قریب 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله رخ داده است، نه سه روز پس از آن. علاوه بر نکاتی که تاکنون گفته شد، می توان به قراینی که در پی می آید نیز به عنوان مؤید این مدعا اشاره نمود:
1. بنا بر روایت هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام، پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، حضرت فاطمه علیها السلام هر هفته، روزهای دوشنبه و پنج شنبه به زیارت قبور شهدا [در احد] می رفتند (کلینی، 1363، ج 3، ص 228؛ ج 4، ص 561). در روایت محمود بن لَبید نیز به استمرار بر این کار توسط آن حضرت اشاره شده است (خزاز، 1401ق، ص 198). با توجه به روایت سلیم بن قیس از سلمان فارسی، حضرت فاطمه علیها السلام پس از هجوم دشمنان به خانه شان، دچار چنان مصدومیتی شدند که منجر به بستری شدن ایشان گردید و همین وضعیت تا زمان شهادتشان ادامه یافت (سلیم بن قیس، 1405ق، ج 2، ص 588). روشن است که با توجه به فاصلة منطقة احد تا مدینه، در صورت مصدومیت ایشان در همان روزهای نخست، طی این فاصله آن هم به طور مکرر، امکان پذیر نخواهد بود. نتیجه آنکه هجوم به خانة حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و مصدومیت ایشان باید مدتی پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله رخ داده باشد تا او امکان زیارت قبور شهدا و سوگواری در کنار آن را یافته باشند.
2. چنان که گذشت، غصب فدک، ده روز پس از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله رخ داد. توجه به عبارت های موجود در منابع کهن در توصیف چگونگی راه رفتن حضرت صدیقه طاهره علیها السلام هنگام رفتن به مسجدالنبی برای ایراد خطبة فدکیه، احتمال وقوع حمله در روزهای نخست را منتفی می سازد. در توصیف چگونگی حرکت آن حضرت آمده است: مَا تَخْرِمُ مِشْیَتُهَا مِشْیَة رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله» (سیدمرتضی،1410ق، ج4 ص 71 ؛ طبرسی، 1386ق، ج1، ص98)؛ راه رفتن ایشان هیچ تفاوتی با راه رفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله نداشت. روشن است که اگر هجوم به بیت آن حضرت پیش از آمدنشان به مسجد در روز دهم برای ایراد خطبه رخ داده بود، باید به جای چنین توصیفی، که حکایت از نوعی حرکت طبیعی دارد، به نوع حرکت مصدوم و مجروح اشاره می شد؛ مثلاً گفته می شد: درحالیکه بعضی از زنان زیر بازوهای ایشان را گرفته بودند و برای حرکت یاری می دادند به مسجد آمدند.
3. در خطبة فدکیه با وجود اعتراض حضرت فاطمه علیها السلام به دیگر رفتارهای غاصبان خلافت، هیچ اشاره ای به هجوم دشمنان به بیت ایشان نشده است و این حکایت از آن دارد که تا زمان القای خطبه، یعنی روز دهم پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله، هجومی صورت نگرفته بوده است.
4. همان گونه که گذشت، امیرمؤمنان علیه السلام پس از بازگشت لشکر اسامه، چندین شب حضرت صدیقه علیها السلام را سوار بر مرکبی می نمودند و برای اتمام حجت به درِ خانة مهاجران و انصار می بردند. این واقعه، خود گویای سلامت آن بانو تا آن ایام است؛ چرا که در صورت سقط جنین و مجروح بودن بدن، همراهی با امیرمومنان علیه السلامبرای ایشان امکان نداشت.
5. پیش تر اشاره شد که بریدة بن حصیب اسلمی پس از بازگشت سپاه اسامه، به میان قومش رفت و اعلام کرد که تا وقتی حضرت علی علیه السلام بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد. قوم او نیز گفتند: تا وقتی بریده بیعت نکند، ما بیعت نخواهیم کرد (سید مرتضی، 1410ق، ج3 ص243). این گزارش حکایت از آن دارد که تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز گروه حاکم موفق به اخذ بیعت از امیرالمؤمنین علیه السلام نشده بودند، نتیجه آنکه تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز هجوم به خانة فاطمه زهرا علیها السلام رخ نداده است، و اصلاً می توان گفت: همین اعلام مخالفت بریده و قومش یکی از عوامل تصمیم غاصبان خلافت به هجوم و یکسره کردن مسئله مخالفت حضرت علی علیه السلام بوده است.
6. در روایت صاحب مصباح الانوار از امام باقر علیه السلام آمده است: بیماری حضرت فاطمه علیها السلام 50 شب پس از وفات رسول خدا صل الله علیه و آله آغاز شده است (مجلسی، 1403ق، ج43 ص201 به نقل از: مصباح الانوار). در دیگر روایت این کتاب، به نقل از امام باقر علیه السلام آمده است: حضرت فاطمه علیها السلام 60 روز پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله بیمار شدند و سپس بیماری ایشان شدت گرفت. برخی از محققان برای جمع میان این دو روایت، آغاز بیماری حضرت فاطمه علیها السلام را 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله و شدت گیری بیماری ایشان را 10 روز پس از آغاز ِآن دانسته اند (یوسفی غروی، 1417ق، ج4، ص141). با توجه به اینکه به لحاظ تاریخی، برای بیماری حضرت فاطمه علیها السلام هیچ سببی بجز مصدومیت ناشی از هجوم به خانة ایشان گزارش نشده است، می توان نتیجه گرفت: هجوم به خانة حضرت فاطمه علیها السلام 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله رخ داده است.
ادامه دارد...
پاسخ به شبهه عید الزهرا و حدیث رفع قلم و ادمه مبحث اعوذ بالله من الشیطان الرجیم:
دریافت
حجم: 11.9 مگابایت
ج. بیعت خواهی مجدد ابوبکر از امیرالمؤمنین علیه السلام و یاری خواهی مجدد حضرت علی علیه السلام از صحابه
سلیم بن قیس به نقل از سلمان، اولین بیعت خواهی ابوبکر را پس از رفتن امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به در خانة مهاجر و انصار و هنگام جمع قرآن دانسته است. از ادامة این نقل، چنین بر می آید که پس از عرضة قرآن توسط امیرالمؤمنین علیه السلام و به تحریک عمر، ابوبکر کسی را برای بیعت خواهی به درِ خانة امام علیه السلام فرستاد. فرستادة ابوبکر طی دو نوبت به درِ خانة امام علیه السلام آمد و پیغام ابوبکر را رساند، اما با پاسخ منفی و قاطع امام علیه السلام مواجه شد. ازاین رو، غاصبان خلافت آن روز را صبر کردند. به گفتة سلمان، هنگامی که شب فرارسید، امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت فاطمه علیها السلام را بر مرکبی سوار کردند و دست حسنین علیهما السلام را گرفتند و به درِ خانه تمام اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله مراجعه کردند و یاری خواستند، اما باز همان معدود افرادِ طرفدارِ حضرت پاسخ مثبت دادند (سلیم بن قیس، 1405ق، ج2، ص581).
نکتة قابل تأمل در این بخش از گزارش سلمان این است که به گفتة وی، در این نوبت از یاری خواهی، حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام به در خانة تمام صحابه رفتند، درحالی که در نوبت ِاول، تنها به در خانة بدریّون مراجعه کرده بودند. در اینجا، با دو پرسش جدّی مواجهیم: اول آنکه چرا در نوبت اول از یاری خواهی، آن دو بزرگوار تنها به در خانة بدریّون مراجعه کردند، اما در این نوبت، به در خانة همه صحابه رفتند؟ دوم اینکه آیا اصلاً این امکان وجود دارد که امام علی علیه السلام و همسرِ حامله شان و دو فرزند خردسالشان، طی سه شب، در نوبت اول به در خانة تمام بدریون، و طی یک شب در نوبتِ دوم، به در خانة تمام اصحاب مراجعه کرده باشند؟
در پاسخ به نخستین پرسش، می توان گفت: چه بسا در نوبت اول، تعداد زیادی از صحابه به علت حضور در اردوگاه سپاه اسامه، در خارج مدینه به سر می بردند و امکان مراجعه به آنان فراهم نبوده. ازاین رو، تنها به حاضرانِ از بدریّون در مدینه بسنده شده است؛ اما در نوبت دوم، با توجه به بازگشتِ سپاه اسامه، امکانِ یاری خواهی از همة اصحابِ حاضر در مدینه فراهم بوده است.
در پاسخ به پرسش دوم می توان گفت: مراد از مراجعه به در خانة همة بدریّون یا همة صحابه مراجعه به افراد شاخص و دارای نفوذ، همچون سران و رؤسای قبایل بوده است؛ چراکه با وجودِ تعالیم اسلام و تلاش های رسول خدا صل الله علیه و آله برای مقابله با گرایش های قبیله ای، باز هم روحیات قبیله گرایانة جاهلی در میان مهاجران و انصار به وفور یافت می شد. بنابراین، با اقبال ِشیخ قبیله، افرادِ تابع او نیز اقبال، و با ادبارِ او ادبار داشتند. شواهدِ متعددی دال بر وجود چنین روحیه ای در میان صحابه می توان ارائه کرد.
در ادامة نقل سلیم از سلمان می خوانیم: امیرالمؤمنین علیه السلام پس از یاری خواهی و دریافت نکردن پاسخِ مناسب، ملازمِ خانه شدند و این بار نیز مجدداً با تحریکِ عمر، قنفذ را برای بیعت خواهی به در خانه حضرت فاطمه علیها السلام فرستادند. وی و گروه همراهش طی دو نوبت برای بیعت خواهی به در ِخانة حضرت فاطمه علیها السلام آمدند، اما پاسخ مثبت دریافت نکردند، و برای سومین نوبت، خودِ عُمَر با هیزم آمد که به فاجعة بزرگ تاریخ منجر شد که در بخش بعد به آن می پردازیم.
اما تاریخ این دو حادثه (بیعت خواهی و یاری خواهی مجدد) چه زمانی بوده است؟ در گزارش سلمان و هیچ گزارش دیگری به تاریخ دقیق این وقایع اشاره نشده است. اما با محاسبة زمان حرکت لشکر اسامه و طول زمان رفت و برگشت آنان، به نظر می رسد این اقدام قریب 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله رخ داده باشد. دقت در متن گزارش مزبور به خوبی بیان کنندة آن است که این مراجعه به در خانة اصحاب، حتماً پس از بازگشت سپاه اسامه بوده؛ زیرا در گزارش اول، آمده است: حضرت به سراغ تمامی اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله رفتند، و اگر قرار باشد رفتن به در خانة مهاجر و انصار پیش از بازگشت لشکر اسامه اتفاق افتاده باشد این سؤال پیش می آید که پس چه کسانی لشکر اسامه را تشکیل داده بودند؟! همین مطلب در دو گزارش دیگر نیز مطرح است؛ زیرا یا باید بگوییم هیچ یک از بدریون و اولین ایمان آورندگان به پیامبر خدا در لشکر اسامه حاضر نبودند که این مسئله بسیار بعید به نظر می رسد و با اسناد تاریخی نیز سازگار نیست، یا دست کم برخی از آنان در لشکر اسامه حضور داشتند که در این صورت، حضور حضرت در خانة تمامی آنان تا زمان بازگشت لشکر اسامه باید به تأخیر افتاده باشد.
ادامه دارد....
بازگشت لشکر اسامه و بالاگرفتن اعتراضات به خلافت ابوبکر
الف. طول زمان رفت و بازگشت لشکر اسامه
بلاذری و یعقوبی ـ بنابر قولی ـ طول زمان رفت و برگشت سپاه اسامه را 60 روز دانسته اند (بلاذری، 1417ق، ج1، ص 474؛ یعقوبی، بی تا، ج2، ص127). طبری در این باره می نویسد: آنان 40 روز در آنجا (مناطق جنگی ذوالمره، و قبایل قضاعه و ابل) ماندند تا تمامی آنچه را رسول خدا صل الله علیه و آله به آنان امر کرده بود انجام دهند، سپس به مدینه بازگشتند و این مدت (40 روز) بجز ایام رفت و برگشت آنان است (طبری، 1387ق، ج3، ص227). ابن کثیر نیز زمان رفت و آمد آنان را بین 40 تا 70 روز می داند (ابن کثیر، 1407ق، ج6، ص304). این سخن با کلام طبری، که تنها مدت اقامت آنان در مناطق جنگی، بدون احتساب زمان رفت و برگشت را 40 روز می داند، بسیار نزدیک است. اما واقدی مجموع مدت رفت و برگشت این سپاه را 35 روز دانسته است؛ 20 روز برای رفتن و عملیات و 15 روز نیز برای بازگشت. طبرسی نیز مجموع این سفر را قریب 40 روز دانسته که به نقل واقدی نزدیک است. واقدی تاریخ اعزام، یعنی خروج سپاه اسامه از مدینه را اول ربیع الثانی، یعنی قریب یک ماه پس از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله دانسته است و این با تعجیلی که ابوبکر برای اعزام سپاه اسامه داشت، سازگار نیست. علاوه بر آن، اقامت طولانی مدت در آن مناطق نیز با روح مأموریت اسامه که رسول خدا صل الله علیه و آله برایش مقرر کرده بود، سازگار نیست. بنابراین، آنچه به واقع نزدیک تر می نماید این است که کار اعزامِ سپاه اسامه در چند روز ِپس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله سامان یافته و بر اساس مأموریتِ محول شده، پس از قریب چهل روز غیبت از مدینه، به این شهر بازگشته است. در نتیجه، با احتسابِ چند روزِ پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله که صرف آماده سازی و اعزام این سپاه شد، زمان بازگشت اسامه و سپاهش کمتر از 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله بوده است.
از وقایع و اقدامات سپاه اسامه و طرف مقابل، در طول این مدت اطلاع بیشتری در دست نیست. تنها می توان گفت: دستگاه خلافت به دنبال تقویت پایه های قدرت خویش و امیرمؤمنان علیه السلام نیز به دنبال احقاق حقوق خود و جمع آوری قرآن بود. به گونه ای که در ادامه خواهد آمد، نتیجة تلاش هر دو گروه با بازگشت لشکر اسامه به ثمر نشست و اقدامات عملی بیشتری در تاریخ از آنان به یادگار مانده است.
ب. اعتراض تعدادی از طرف دارانِ امیرالمؤمنین علیه السلام به غصب خلافت
بر اساس برخی گزارش ها، با بازگشتِ سپاه اسامه، تعدادی از طرف دارانِ امیرالمؤمنین علیه السلام زبان به اعتراض بر غاصبان خلافت گشودند و یکی از آنان خودِ اسامه بود. گفتنی است که ابوبکر پس از حرکت لشکر اسامه، او را از مقامش عزل کرده بود. بدین روی، اسامه پس از بازگشت، در جمع مردم مدینه، ضمن ابراز شگفت از برکنار شدنش توسط ابوبکر، پس از اعتراض به ابوبکر، خلافت وی را مشروع ندانست و گفت: من و هر کس که در لشکر من بوده، تو را به خلافت نگمارده است. معترض بعدی بُرَیدة بن حُصَیب اسلمی، پرچمدار سپاه اسامه، بود. بر اساس برخی گزارش ها، بریده زمانی به مدینه بازگشت که مردم با ابوبکر بیعت کرده بودند (عاملی، بی تا، ج 2، ص53) این نشان از عدم بیعت بریده با ابوبکر دارد. او به بیعت نکردن اکتفا نکرد و ضمن همراه کردن دیگران با خود، در دفاع از وصایت امیرمؤمنان علیه السلام، رو در روی ابوبکر ایستاد (ر.ک. همان) و پس از آن نیز فریاد می زد: تا وقتی علی بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد». عملکرد او به گونه ای بود که برخی از افراد قوم او (بنی اسلم)، که خود یکی از ارکان حوادث پس از سقیفه در گرفتن بیعت برای ابوبکر بودند، نیز تحت تأثیر بریده، فریاد برآوردند: تا وقتی بریده بیعت نکند ما نیز بیعت نخواهیم کرد».
بجز اسامه و بریده، نام یازده تن دیگر نیز به عنوان معترضان عَلَنی بر ابوبکر، در روایت طبرسی از ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام به چشم می خورد که عبارتند از: خالد بن سعید بن عاص از بنی امیه، سلمان فارسی، ابوذر غِفاری، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر، ابوالهثیم بن تیِّهان، سهل و عثمان فرزندان حنیف، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابی بن کعب، ابوایوب انصاری. حضرت نیز از آنان خواست پس از هر اقدامی، ابتدا به میان مردم بروند و هرچه را از رسول خدا صل الله علیه و آله دربارة ابوبکر شنیده اند برای مردم بازگو نمایند تا با این کار، حجت به صورت کامل بر مردم تمام و عذرشان پایان یابد و دوریشان از پیامبر صل الله علیه و آله زمانی که در قیامت بر او وارد می شوند، بیشتر باشد (طبرسی، 1386ق، ج1، ص98).
از ادامة این روایت، چنین بر می آید که این اعتراض پس از بازگشت سپاه اسامه بوده است؛ چراکه در این روایت آمده: روایت شده که اینان هنگام وفات رسول خدا صل الله علیه و آله غایب بودند و زمانی رسیدند که ابوبکر حاکم شده بود». با توجه به اینکه حضور نداشتن این افراد شاخص از اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله در مدینه، آن هم در روزهای حساس رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله هیچ محملی جز حضورشان در اردوگاه سپاه اسامه ندارد. ازاین رو، به نظر می رسد غیبت آنان به سبب همراهی با این سپاه بوده است؛ ضمن آنکه در روایات تاریخی، گزارشی دال بر وجود مأموریت دیگری برای این افراد به چشم نمی خورد.
این گروه در مسجد پیامبر صل الله علیه و آله هریک سخنان تندی در ردّ خلافتِ ابوبکر و تأیید جایگاه امیرمؤمنان علیه السلام بیان کردند. آنان پس از آماده سازی افکار عمومی، در روز جمعه ای که شاید قریب 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله بوده است، اطراف منبر رسول خدا صل الله علیه و آله را گرفتند. وقتی ابوبکر بالای منبر رفت، مهاجران از این گروه رو به گروه انصاری معترض کرده، گفتند: شما سخن را آغاز کنید. انصار نیز رو به آنان کرده، گفتند: خیر، شما نخست سخن بگویید؛ زیرا خداوند در قرآن ذیل آیة لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ» (توبه: 117) نام شما را بر ما مقدم کرده است. اولین کسی که لب به سخن گشود خالد بن سعید بن عاص بود و پس از او دیگر مهاجران و در نهایت، انصار سخنانی گفتند (ر.ک. صدوق، 1403ق، ص465؛ طبرسی، 1386ق، ج1، ص 98 تا 105؛ سید بن طاووس، 1413ق، ص341؛ عاملی، بی تا، ص442 به بعد).
زبان ابوبکر درحالیکه بالای منبر نشسته بود، بند آمد، به گونه ای که نتوانست هیچ جوابی بدهد. وقتی سخنان آنان پایان یافت، گفت: امیرتان شدم، درحالیکه بهترین تان نیستم؛ رهایم کنید! رهایم کنید! عمر بن خطاب به او گفت: از منبر پایین بیای ای فرومایة نادان! اگر نمی توانی پاسخ قریشیان را بدهی، چرا خودت را در این جایگاه قرار داده ای؟ به خدا سوگند، می خواهم که تو را از این مقام برکنار و آن را به سالم مولی ابی حذیفه واگذار نمایم! ابوبکر از منبر پایین آمد. عمر دست او را گرفت و به منزلش رساند (طبرسی، 1386ق، ج1، ص 104) و تا سه روز به مسجدالنبی نیامد. روز سوم (صدوق، 1403ق، ص465) گروهی از مهاجران و انصار هر کدام به همراه عده ای با شمشیرهای کشیده، درحالیکه عمر بن خطاب پیشاپیش آنان بود، وارد مسجدالنبی شدند. عمر، خطاب به طرف دارانِ امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: به خدا سوگند، اگر سخنان قبل را تکرار کنید سر از بدن شما جدا خواهیم کرد. خالد بن سعید بن عاص و سلمان فارسی سخنانی در تأیید امیرمؤمنان علیه السلام و در ردّ تهدید عمر بیان کردند که موجب حملة عمر به سلمان فارسی شد که با مداخلة امیرمؤمنان علیه السلام بی نتیجه ماند. آنگاه حضرت رو به طرف دارانِ خویش کرده، از آنان خواست پراکنده شوند. عمر نیز در مدینه به راه افتاد و با فریاد، از عموم مردم خواست مجدداً با ابوبکر بیعت نمایند و به صورت گروهی بر سر افرادی می ریختند که تمایلی به بیعت نداشتند و آنان را کشان کشان و به اجبار برای بیعت به مسجد می آوردند (طبرسی، الاحتجاج، 1386ق، ج1، ص 98ـ105؛ صدوق، 1403ق، ص 465). این اقدام موجب خانه نشینی مخالفان شد، به گونه ای که پس از آن، دیگر هیچ صدای اعتراضی بر نخاست (صدوق، 1403ق، ص 465).
بی شک، حوادث مزبور و به ویژه مخالفت بنی اسلم، وحشت بسیاری در دل حاکمان ایجاد کرد، به گونه ای که تنها راه موجه جلوه دادن خلافت خویش را در گرفتن بیعت، آن هم به هر شکل ممکن، از وصی پیامبر خدا صل الله علیه و آله به عنوان مهم ترین معارض خویش دیدند.
ادامه دارد...در سالروز شهادت مظلومانه امام یازدهم شیعیان در غربتی دور از مدینه ، حضرت حسن بن علی العسگری علیه السلام مراسم سوگواری در موسسه با سخنرانی جناب آقای دکتر قنبری برگزار گردید:
دریافت
حجم: 17.9 مگابایت
ه . غصب فدک
پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله و در زمان ِحضورِ نداشتن غالبِ مردانِ شهرِ مدینه، ابوبکر افرادی را برای تصرف فدک و اخراج وکلا و کارگزاران ِحضرت صدیقه طاهره علیها السلام، که در آن مشغول کار بودند، اعزام کرد (کلینی، 1363، ج 1، ص 543؛ شیخ مفید، 1410ق، ص 289).
در میان تاریخ نگاران، تنها ابن ابی الحدید به زمان غصب فدک اشاره کرده است. او در این باره می نویسد: ماجرای فدک و حضور حضرت فاطمه علیها السلام نزد ابوبکر، ده روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله، اتفاق افتاد. چنان که گذشت، علت تصرف فدک و منع بنی هاشم از خمس آن بود که مبادا علی بن ابی طالب علیه السلام با درآمد حاصل از فروش محصولات فدک، قدرت مالی یافته، بر سر خلافت به منازعه با عمر و ابوبکر برخیزد.
با تصرف منابع مالی امیرمؤمنان علیه السلام و به ویژه فدک، از روز دهمِ پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله به بعد، اقدامات امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام برای باز پس گیری آن آغاز شد. حضور امیرمؤمنان علیه السلام به عنوان شاهد، و آمدن حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به مسجدالنبی و ایراد خطبه در همین ایام، اتفاق افتاده است.
سبب نزول آیة وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» (اسراء: 26) و ارتباط آن با اهدای فدک به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، در تفاسیر متعدد خاصه (قمی، 1367، ج2، ص18؛ فرات کوفی، 1410ق، ص323؛ عیاشی، بی تا، ج2، ص287؛ ابن شهرآشوب، 1410ق، ج2، ص60؛ طبرسی، 1372، ج6، ص634؛ شیبانی، 1413ق، ج3، ص212؛ سید بن طاووس، 1363، ص102) و عامه (حسکانی، 1411ق، ج1، ص438؛ سیوطی، 1404ق، ج4، ص177)، حکایت از آن دارد که غالب مهاجران و انصار از قضیه اطلاع داشتند، اما به رغم این شیوع و به سبب اصرار ابوبکر بر آوردن شاهد، حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به ناچار، امیرمؤمنان علیه السلام و امّ ایمن را به عنوان گواه، نزد ابوبکر بردند. این مسئله به گونه ای می تواند گویای حضور نداشتن غالب یاران امیرمؤمنان علیه السلام و چه بسا بیشتر مهاجران و انصارِ میانه رو به هنگام غصب فدک، در مدینه باشد. افزون بر این، می توان شواهد دیگری را مؤید این ادعا دانست:
1. ایراد خطبة فدکیه توسط حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در مسجدالنبی و به یاری برنخاستن هیچ کس، شاهدی است دال بر حضور نداشتن طرف داران امیرالمؤمنین علیه السلام.
2. اینکه ابوبکر در مسجدالنبی و در جمع حاضران، تنها یادگار پیامبر خدا صل الله علیه و آله را روباهی می خواند که شاهدش دمش است! (جوهری، بی تا، ص104؛ ابن ابی الحدید، 1337، ج16، ص215؛ طبری امامی، 1413ق، ص123) و تنها ام سلمه به این سخن اعتراض می کند. وی نیز در آن جمع حضور نداشت، بلکه از درون حجره اش صدای ابوبکر را شنید و به گفتة او اعتراض کرد و به خاطر این اعتراض نیز به مدت یک سال حقوق او از بیت المال قطع شد (طبری امامی، 1413ق، ص124).
3. سخنان حضرت فاطمه علیها السلام خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام پس از بازگشت از مسجد و توصیف حالت امیرمؤمنان علیه السلام، نشان از اوج تنهایی حضرت در آن ایام دارد؛ آنجا که دربارة ایشان می فرماید: یابن ابی طالب، اشتملت مشیمة الجنین و قعدت حجرة الظنین نقضت قادمة الاجدل فخانک ریش الأعزل ...» (طوسی، 1414ق، ص683)؛ ای پسر ابوطالب، تا کی دست ها را به زانو بسته ای و چون متّهمان در گوشة خانه نشست های؟ مگر تو نه همان سالار سر پنجه ای؟ چرا امروز در چنگ اینان رنجه ای؟ (شهیدی، 1367، ص141).
ادامه دارد...
ج. جذب نیرو از داخل منازل
دربارة زمان دقیق انجام این کار، نمی توان اظهارنظر قطعی نمود، اما مسلم آن است که این اقدام در نبود لشکر اسامه صورت گرفته است. بنا به نقل طبری، با حرکت لشکر اسامه و خالی شدن شهر مدینه و اطراف آن از مردان (طبری، 1387ق، ج3، ص225)، اقدام بعدی ابوبکر تقسیم اموالی بین زنان شهر مدینه بود. جوهری (بنا به نقل ابن ابی الحدید) نقل کرده است: پس از بیعت مردم با ابوبکر، او اموالی را بین زنان مهاجران و انصار تقسیم نمود. از جمله سهمی را توسط زید بن ثابت نزد یکی از زنان بنی عدی بن نجار فرستاد، اما آن زن آن سهم را نپذیرفت و آن را بازگرداند و گفت: آیا به من رشوه می دهید که دین مرا از من بگیرید؟! به خدا سوگند، هیچ از آن سهم بر نخواهم داشت.
هر چند بهانة تقسیم این اموال احتمالاً کمک به همسران افراد شرکت کننده در جنگ بوده، اما بی شک هدف نهایی جذب طرفدار از درون منازل مهاجران و انصار بوده است؛ زیرا پخش چنین اموالی در میان خانواده ها، آن هم در نبود مردان و تنگ دستی زنان در تأمین مخارج، می توانست تأثیر بسیار، هم بر مردان به هنگام بازگشت و اطلاع از چنین اقدامی و هم بر زنان داشته باشد. گفتنی است که امکان دارد این اقدام پس از غصب فدک» و با بهره گیری از آن رخ داده باشد. بنابراین، پس از روز دهم از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله (روز غصب فدک) رخ داده است.
د. تصرف منابع مالی اهل بیت علیه السلام
منابع تاریخی تصریح دارند: ابوبکر و عمر به قصد جلوگیری از اقدامات امیرمؤمنان علیه السلام در براندازی حکومتشان، به تصرف آنچه امیرمؤمنان علیه السلام در اختیار داشت، اقدام نمودند؛ زیرا به عقیدة آنان، انسانی که منابع مالی در اختیار ندارد همتش کاهش یافته، احساس حقارت می کند و با اشتغال به کسب و کار، از طلب مُلک و ریاست فاصله می گیرد (ر.ک. ابن ابی الحدید، 1337، ج16، ص 263). با این عقیده، تصرف اموال اهل بیت پیامبر خدا صل الله علیه و آله آغاز شد. حقوق، اموال و دارایی هایی که غصب شد، عبارت است از:
1. خمس و فیء که بر اساس قرآن و سنت از آنِ اهل بیت علیه السلام بود.
2. آنچه از محصولات و یا سرزمین خیبر توسط پیامبر خدا صل الله علیه و آله برای اهل بیت علیه السلام قرار داده شده بود (هیثمی، 1408ق، ج9، ص39؛ طبرانی، 1415ق، ج5، ص288).
3. زمین های فدک که به دستور خداوند به حضرت فاطمه علیها السلام واگذار شده بود.
4. صدقات موجود در روستاهای اطراف مدینه و به طور خاص، مزرعه بانقیا» (در یکی از روستاهای اطراف مدینه) که از آنِ امیر المؤمنین علیه السلام بود یا سرپرستی آنها به ایشان واگذار شده بود.
ابوبکر به منظور تصرف صدقاتِ یادشده، شخصی به نام اشجع بن مزاحم ثقفی را همراه سی تن از بهترین جنگ جویان قبیلة ثقیف مأمور به این کار کرد (دیلمی، 1380ق، ج2، ص384). انتخاب این شخص را می توان هدفمند دانست؛ چرا که برادر وی در جنگ هوازن به دست امیرمؤمنان علیه السلام کشته شده بود (مجلسی، 1403ق، ج29، ص46؛ نمازی، 1412ق، ج1، ص385 )، ازاین رو، وی انگیزة کافی برای اطاعت از ابوبکر در انجام این کار را داشت.
ادامه دارد...
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣