ما در محدوده بدن مجاری ادراکی داریم؛ مثل چشم و گوش، مجاری تحریکی داریم؛ مثل دست و پا، این مَقسم است. این مقسم به چهار قسم تقسیم میشود، بعضیها در هر دو بخش سالم هستند؛ یعنی چشم و گوش سالم دست و پای سالم. بعضیها دست و پای سالم دارند، چشم و گوش بسته، نابینا و ضعیف، بعضی چشم و گوششان سالم، دست و پایشان بسته، بعضی هر دو بسته است. پس چهار قسم هستند، بعضی هر دو سالم هستند، بعضی هر دو مریض هستند، بعضی بخش ادارکیشان قوی است، تحریکیشان ضعیف و بخشی برعکس. پس یک مَقسم داریم و چهار قسم، این یک مطلب.
اگر این مَثل خوب روشن بشود؛ آن کسی که قسم اول است؛ یعنی بخش ادراکی و تحریکی هر دو سالم است، چشم و گوش سالم دارد، دست و پای سالم دارد، او مار و عقرب را میبیند، یک؛ برمیخیزد و خود را نجات میدهد، دو؛ چون هم مجاری ادارکی او فعّال است، هم مجاری تحریکی او؛ اما آن که مجاری ادارکی او کامل است، مجاری تحریکی او بسته است، یک انسان ویلچری است، او دست و پایش ویلچری است، او مار و عقرب را میبیند؛ اما قدرت کار ندارد، چون چشم و گوش که فرار میکند، آن چه که فرار میکند، ویلچری است. آنها که هر دو جهتش بسته است که مشخص است، به اصطلاح فاقد طهورین هستند، آن که چشم و گوشش بسته است و دست و پای او سالم است، یک جاهل متمسّک است که به هر طرف به هر جا که به او بگویند، میرود. پس کسی که چشم و گوش او سالم و دست و پایش سالم است، او خطر را میبیند و میگریزد. کسی که چشم و گوشش سالم و دست و پایش بسته و ویلچری است، خطر را میبیند صد درصد از خطر باخبر است؛ ولی قدرت حرکت ندارد. کسی که دست و پای او سالم است، چشم و گوش او بسته است، جاهلی است که هر سمتی که به او بگویند، میرود. کسی که هر دو جهتش بسته است، فاقد طهورین است، او نه میفهمد که چه بکند و نه میفهمد که کجا برود. این در مثال در سطح بدن است؛ اما در صحنه نفْس، فضلا و دانشوران حوزه و دانشگاه ما و قهراً بسیاری از افراد جامعه ما هم این مَقسم را دارند،
از نظر اقسام، چهار قسم زیرمجموعه مَقسم هستند: قسم اول کسانی هستند که بخش اندیشه او، مسئول اندیشه او خیلی قوی است، حکیمانه سخن میگوید، حکیمانه برهان اقامه میکند، حکیمانه چیزی میفهمد و در بخش انگیزه هم با اراده قوی، با تصمیم قوی، با نیت قوی، با اخلاص قوی کار میکند او میشود عالم باعمل، مثل امام. بخش دیگر کسانیاند که در قسمت اندیشه خیلی تلاش و کوشش میکنند، یک استاد حوزوی، یا استاد خوب دانشگاهی است، کتاب خوب مینویسد، تدریس خوب میکند، خوب سخن میگوید، سخن خوب میگوید؛ اما در مقام عمل آن بخش اراده و تصمیم و عقل فلج است. این بیان نورانی امیرمؤمنان(سَلامُ الله عَلَیْه) که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»، همین است. در صحنه جهاد نفْس این شکست خورده است؛ یعنی شهوت و غضب زانوی عقل را شکستند، چشم عقل عملی را کور کردند. فرمود اگر این عقل عملی که باید فرمانده باشد، اسیر است: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»، شهوت امیر شد، غضب امیر شد، آن عقل را به اسارت گرفتند، این شده ویلچری.
این عالم حوزوی یا استاد دانشگاهی، مطلب را صد درصد میداند حق است؛ اما صد درصد خلاف میکند، چون به علم عمل نمیکند. بین فعل و علم خیلی فرق است، نیت و اخلاص و اراده و اینها چیزی دیگر است، این شکست خورده است در جهاد درونی؛ صد درصد یقین دارد؛ اما از یقین کاری ساخته نمیشود، از عالم کاری ساخته نمیشود، از قائم به عقل کاری ساخته میشود، از قائم به علم کار ساخته میشود. گروه دیگر کسانی هستند که خوب عمل میکنند؛ ولی نمیدانند که چه بکنند. گروه چهارم جاهل متهتّک هستند، نمیدانند حرف چه کسی را گوش بدهند!؟
استاد جوادی آملی
غالباً زیارت، شروع یک سفر است و سفر شروع می شود ولی حقیقتش یک معراج است. یک سفر آسمانی است. جهتش این است که انسان به مکانی وارد می شود که ملکوتیان و آسمانیان آن جا حضور دارندو پر است از فرشتگان و ارواح اولیای خدا، اینها همه زمینۀ سیر و سلوک و سفر آسمانی را برای انسان مهیّا می کند که اگر انسان دقت و توجه به آن باطن فضا و شرایط و اوضاع و احوال داشته باشد،این سفر کاملاً تحقق پیدا خواهد کرد...
أشهد أنّ هذا سابقُ لکم فیما مضی....
دریافت
حجم: 14.3 مگابایت
در دیدگاه قرآن، ترس دو نوع است ; ترس پسندیده و ترس ناپسند ; ترس پسندیده، همان ترس از خداوند و عدالت اوست که منجر به اصلاح رفتار می شود; (انفال/2) و ترس ناپسند، اضطرابی شدید با علت مشخصی است که تسلط بر نفس را از بین می برد و باید با آن مبارزه شود; (احزاب/10 و 11)
سیاق چهارم، آیات 51 تا 52است که این سیاق نیز در فضای تکذیب سخن گفته است، اما فضای تکذیب در این سیاق، تحت تأثیر سخنان خدای متعالی در سیاقهای قبل است؛
آیه 52 (وان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوالذکر و یقولون إنه لمجنون)، بوضوح از این فضا خبر می دهد: سخنان کوبنده و درهم شکننده خدای متعالی در سیاقهای قبل، مکذبان را بسیار خشمگین کرده است و اکنون هنگام شنیدن قرآن با خشم و غیظ زیادی به پیامبر نگاه می کنند و بار دیگر اتهام جنون را تکرار می کنند!
آیات این سیاق، با خبر از خشم و حیرت مکذبان از موفقیت سوره در مقابله با آنها حکایت می کند؛ این آیات بار دیگر فضا را به ابتدای سوره که پیامبر با اتهام جنون برابر بود، بازگردانده و این بار تنها با جمله ای کوتاه اتهام آنها را پاسخ می دهد: این قرآن سخن جنیان نیست، بلکه تذکاری برای جهانیان است.
دریافت
حجم: 24.9 مگابایت
دین اسلام، دین علمی است و علم با گفتار و نوشتار و کردار و رفتار، سامان میپذیرد. کتابت و علم، زمینهای است برای عقل و عقل وسیلهای است برای فرشته شدن و جامعه فرشته نه بیراهه میرود و نه راه کسی را میبندد. قرآن کریم وقتی أسمای حسنای الهی را ذکر میکند؛ یعنی خلفای او باید به این أسما متّصف شوند.
انسان اگر انسان راستین است، خلیفه خداست و خلیفه او اوصاف «مستخلفعنه» را دارد و «مستخلفعنه» او عالمانه جهان را اداره میکند. قرآن کریم مجاری علم را به ما داد و آموخت؛ هم سمع و بصر را به ما داد و هم قلب و هوش را به ما عطا کرد به إذن خدا، تا عالم و محقق شویم و این را نردبان قرار دهیم برای عقل. قرآن کریم که ما را به علم و کتاب دعوت میکند و به قلم سوگند یاد میکند و به مکتوبات قلمداران قسم یاد میکند: ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ﴾، دینی که به ابزار نوشتن سوگند یاد میکند، دینی که به کتابت و مکتوب قسم یاد میکند، آنطوری که به شمس و قمر قسم یاد میکند: ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾؛یعنی قلم باید مثل قمر نور بدهد، کتاب باید مثل شمس فروغ داشته باشد. این طلیعه کار است، باغ کتاب قدم اول است که انسان به نوشتن و گفتن صحیح عادت کند و آگاه شود و این کافی نیست و این مقدمه است.
قرآن
بعد از اینکه جامعه را به علم دعوت کرده است، به آنها میگوید؛ علم نردبان است نه
وسیله و هدف و این نردبان باید جامعه را به عقل برساند، قدم دوم این که بدانیم
خودِ این علم هدف نیست، نردبان است. سوم آن که بدانیم این نردبان را به اوج و عروج
عقل نصب بکنیم که بشویم عاقل. عقل را صاحب شریعت، یعنی وجود مبارک پیامبر
أعظم(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) تفسیر کرد،
فرمود؛ عقل آن است که در بخش اندیشه زانوی سرکش وهم و خیال را عقال کند و در بخش
انگیزه زانوهای سرکش شهوت و غضب را عقال کند، عقل همان عقال است. عقال آن زانوبند شتر است که شتر چموش و جموح
را با زانوبند میبندند که چموشی نکند. وهم در اختیار انسان نیست، خیال در اختیار
انسان نیست، عقل است که وهم و خیال را در بخش اندیشه رام میکند تا اقسام سیزدهگانه
مغالطه منطقی و بیشتر از آن را، راهبند اندیشه قرار ندهد. اگر وهم شیطنت نکند و
اگر خیال، خیالاندوزی و خیالبافی نکند، عقل در اندیشه به دام مغالطات نمیافتد.
انسان باید این علم و دانش را نردبان قرار بدهد تا به قله عقل برسد، وقتی به عقل اندیشمند برسند، میشوند حکیم، میشوند فقیه، میشوند طبیب، میشوند مهندس و مانند آن.
و مستحضر هستید، شخص میتواند در مسایل عادی خود عالمانه مشکل خود را حل کند، عاقلانه دشواری خود را حل کند؛ ولی جامعه را علما اداره نمیکنند، جامعه را عقلا اداره نمیکنند. قرآن کریم میگوید اگر جامعهای اهل علم و عقل شد بین راه است، نه در قله.
مستحضر هستید در این ماه پُر برکت رمضان شریف، آیات فراوانی خواندهاید، فرمود: ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون﴾، ﴿لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُون﴾ فراوان است؛ اما با این فراوانی، فرمود مشکل را علما حل نمیکنند، مشکل را عقلا حل نمیکنند. جامعه را با علم و عقل نمیشود اداره کرد، جامعه را ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾، ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾، این بخش نهایی قرآن کریم است؛ یعنی اگر ملتی به علم قیام کند، ما قومی به نام قوم عالم نداریم؛ نظیر نژاد عاد و ثمود، نژاد عرب و عجم، تازی و فارسی، این چه قومی است که قرآن میگوید؛ قوم عالم، قوم عاقل؟ این قوم به معنای نژاد نیست، این قوم به معنای قیام است. اگر علما به علم قیام کنند، اگر عقلا به عقل قیام کنند، «قائم بالعقل» باشند؛ مثل امام(رضوان الله علیه) که «قائم بالعلم» بود، «قائم بالعقل» بود، ما میتوانیم به عنوان منتظران آن حضرت باشیم. اینطور نباشد که وقتی در کتابخانه مطلبی را فرا گرفتیم، آنجا بگذاریم و دست خالی از کتابخانه بیرون بیاییم. وقتی تدریس ما در حوزه و دانشگاه تمام شد، آن را بگذاریم و به عنوان فرد عادی در جامعه زندگی کنیم. فرمود: ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾، ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾.
بارها در گفتهها و نوشتهها این مطلب به عرضتان رسید، سرّ اینکه ما عالم بیعمل داریم، این است که انگیزه ما با اندیشه ما هماهنگ نیست؛ این بیماری است...پس در درجه اول کتابخانهها و حوزهها و دانشگاههای دیگر، رسالت اولی آن تولید علم است و عالم شدن، بعد بفهمیم علم نردبان است نه هدف، بعد باید بفهمیم به کدام سَمت برویم و به قله عقل برسیم، بعد حالا که عاقل شدیم، اینطور نباشد که در کارهای شخصی و امثال آن به عقل عمل کنیم، قائم به عقل باشیم؛ مثل امام؛ آن وقت این شخص میشود پیرو امام، این شخص میشود انقلابی، این شخص نه بیراهه میرود و نه راه کسی را میبندد، ببینید! این مراحل چهارگانه را قرآن دید، بعد به این قسم یاد کرد، فرمود؛ قسم به قلم! قسم به کتاب! ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ﴾. بنابراین ما عالمی میخواهیم که «قائم بالعلم» باشد، عاقلی میخواهیم که «قائم بالعقل» باشد.
همه ما مواظب زبانمان و گفتارمان باشیم، عالمانه سخن بگوییم، هم آبروی خود را حفظ بکنیم، هم آبروی دیگران را. نه بیراهه برویم، نه راه کسی را ببندیم و ذات أقدس الهی ما را منتظر کسی کند که «قائم بالعقل» است، «قائم بالقسط» است، «قائم بالعلم» است و منتظِر، مقدار انتظارش، وصف منتظَر را دارد، ما هم «قائم بالعلم» و «قائم بالعقل» باشیم.استاد جوادی آملی
از نظر قرآن دو نوع خشم وجود دارد; خشم مفید و متعادل و خشم مخرب و نابهنجار ; خشم متعادل، راهی برای رسیدن به هدف در مواقع لزوم است و خشم مخرب را باید درمان کرد . قرآن کریم با توصیه به صبر و پاسخ گویی با عمل نیک و با وعده بهشت و پاداش اخروی، به وسیله سفارش به بخشش و عفو، یادآوری قدرت و خشم خداوند و ... به درمان بیماری سلامتی سوز خشم و عصبانیت پرداخته است.
که به ترتیب در سوره شوری، آیه 43، فصلت، آیه 34، آل عمران ، آیات 133 و 143، شوری، آیات 36 و 37 و نور، آیه 22 بیان شده است.
اگر کسی بخواهد روش ائمه(علیهم السلام) را داشته باشد باید در سختیها و دشواریها صابر باشد، چون مستحضرید ما در بهشت زندگی نمیکنیم، در دنیا زندگی میکنیم و دنیا هم جای امتحان است، ما اگر بدانیم دنیا چیست و بهشت چیست اشتباه نمیکنیم! ما خیال میکنیم در بهشتیم و راحتیم در حالی که آنکه ما را آفرید فرمود قسم یاد میکنم که انسان را در ابتلائات و امتحانات قرار دادم «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ» ما میتوانیم در اینجا طرزی زندگی کنیم که برای خودمان بهشت بسازیم چه اینکه خدای ناکرده میشود طرزی زندگی کرد که برای خود جهنم بسازیم. امام رضا(ع) فرمود باید سنّت امامتان را داشته باشید یعنی صابر بودن، بردبار بودن و نرنجیدن و نرنجاندن این سنّت ولی خداست که همه ما باید داشته باشیم.
استاد جوادی آملی
در سوره مبارکه قلم ؛
پیامبر اکرم از سوی مکذبان ثروتمند و قدرتمند قرآن کریم، تحت فشار سنگینی قرار گرفته و به جرم خواندن قرآن و ابلاغ پیامهای آن به ارتباط با جن متهم می¬شود، ثروت و قدرت مکذبان از یک سو و اتهام جنون با استفاده از ابزار بد اخلاقی از سوی دیگر فضایی را ایجاد کرده که هر لحظه ممکن است، استقامت در این مسیر سخت و دشوار را غیر ممکن نماید و پیامبر را به انزوای تبلیغاتی و کنار کشیدن از عرصه تبلیغ قرآن وادار کند؛
آیه 1، سوگند و آیات 2 تا 4، جواب این سوگند است؛ نقطه اصلی و مهم جواب سوگند، رفع اتهام جنون از پیامبر6 است، (ما أنت بنعمه ربک بمجنون)؛ به مناسبت همین جواب، مجموعه آیات 5 تا 7 (فستبصر و یبصرون بأیکم المفتون ....) از آشکار شدن جنون خود اتهام زنندگان خبر می دهد و آیات 8 تا 16 (فلا تطع المکذبین .....) در مقام نتیجه گیری از این آیات پیامبر را از اطاعت مکذبان نهی می کند.
دریافت
حجم: 29.2 مگابایت
در فرهنگ قرآنی، سخت ترین و ناگوارترین بیماری ها چیست؟ قرآن مستقیما به این بیماری اشاره نموده، آن را نام می برد . این بیماری، مرض قلب یا بیماری دل نام دارد; چون وقتی روح و دل فردی به این بیماری گرفتار شد، از شنیدن و دیدن و درک حقایق عاجز می شود و این بدترین وضعی است که یک انسان پیدا می کند; (اعراف/179 و توبه/125) .
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣