در این جلسه استاد پس از ادامه بحث شفاعت به پاسخ سوالات حاضرین پرداخت.
از استاد پرسیدند: " وقتی آل زیاد و آل مروان را لعن می کنیم، بقیه خاندان آنها که نقشی در وقایع تلخ تاریخ نداشته اند چه گناهی دارند؟ " و در پاسخ استاد حدیثی از پیامبر اکرم (ص) نقل کردند : :ه مردم از ایشان پرسیدند وقتی می گویید: " بنی أمیة قاطبة" یعنی از بنی امیه یک آدم خوب پیدا نمی شود که خوب باشد. پیامبر فرمودند: " لعن سرغ آنها نمی رود. لعن سراغ کسی می رود که مستحق آن باشد.
انسان میخواهد خودش را اصلاح کند چگونه اصلاح کند؟ خیلی از موارد است که انسان تحت ولایت شیطان است و نمیداند که چه کار میکند؟! چرا ما عالِم بیعمل داریم؟ چگونه میشود که انسان صد درصد میداند که رومیزی، زیرمیزی، اختلاس، نجومی حرام است ولی انجام میدهد؟ چه اهل این لباس، چه اهل غیر این لباس! با اینکه صد درصد میداند که نگاه به نامحرم حرام است به این ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ عمل نمی کند. چگونه میشود انسان صد درصد عالم است و عمل نمیکند؟
این برای آن است که مسئول عمل مشخص نیست که علم هیچ کاره است در بخش عمل. اینکه میگوییم هیچ کاره است، برای آن است که در آن بخشهای دقیق باید این طور حرف زد. الآن شما ببینید صدها کار را ما به وسیله چشم و گوش انجام میدهیم، بین دست و پای ما و چشم و گوش ما رابطه است، هر چه را ببینیم برابر آن حرکت میکنیم؛ اما وقتی کسی ویلچری شد با اینکه با چشم خود مار را میبیند عقرب را میبیند آنجا مینشیند و نیش میخورد و مسموم میشود. مگر میشود به او اعتراض کرد که مگر نمیدیدی؟! بله میبیند؛ اما هیچ ارتباطی بین دیدن و دویدن نیست، دویدن برای دست و پاست که فلج است. شما این آقا که فلج است ویلچری است مرتّب به او عینک بده، ذرّهبین بده، دوربین بده، تلسکوپ بده، میکروسکوپ بده، او مشکل دید ندارد! شما مرتّب آیه بخوان، مرتّب روایت بخوان، او مشکل علم ندارد؛ خودش اینها را گفته، نوشته، چاپ هم کرده است. مگر علم میرود؟ مگر علم امتثال میکند؟ علم مثل چشم و گوش است. تا ما درک نکنیم که مسئول عمل یک قوه دیگر است، او الآن بند است، بیان نورانی حضرت امیر این است: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَیً أَمِیر»، هوس با علم کار ندارد، هوس با عقل عملی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»، کار دارد. اگر شما ببینید دو تا رگ قلب که با چشم غیر مسلّح به زحمت دیده میشود، یکی بسته است و یکی باز، وقتی این پزشک جرّاح میخواهد عمل کند، با اینکه صدها کار را این دو تا رگ کنار هم با هم انجام میدهند، این پزشک معالج و جراح قلب میگوید هیچ ارتباطی به آن رگ ندارد، این رگ بسته است؛ با اینکه اینها صدها کار را با هم میکنند. بین علم و عقل عملی، جرّاحانه وقتی خواستیم سخن بگوییم، میگوییم کار علم چیزی دیگر است، عقل عملی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان»، چیزی دیگر است و حضرت فرمود این عقل عملی در اثر هوس فلج است: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَیً أَمِیر». حالا این پا که فلج است شما آسمان را ببین، زمین را ببین، این کاری با شما ندارد. آدم علم دارد برای اینکه کار انجام بدهد، این مطمئن است که کاری از شما ساخته نیست، کاری از ما ساخته نیست، کاری که نمیتوانی بکنی، هر چه میخواهی بکنی بکن!
اربعین از رازهای هستی است، خصوصیت عدد چهل و اسرار نهفته در آن برای ما روشن نیست. البته چه بسا، با توجه به ویژگی های انسان، «چهل بار» تکرار یک رفتار پسندیده موجب ملکه معنوی و تعمیق آن رفتار و قابلیت نزول فیض خاص خداوند می شود. و د ر فرهنگ عاشورا، اربعین به چهلمین روز شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) گفته می شود که مصادف با بیستم ماه صفر است. روز حُزن و ماتم اهل بیت (ع) و مومنان است و ارادتمندان امام حسین (ع) و یاران و اصحاب ایشان، این روز را به سوگ می نشینند. و زیر لب زمزمه میکنند :
کاش بودیم آن زمان کاری
کنیم از تو و طفلان تو
یاری کنیم
کاش ما هم کربلایی می شدیم در رکاب تو فدایی می شدیم
بنابر
نقل جمعی از بزرگان مانند شیخ مفید، شیخ طوسی و کفعمی، جابر بن عبداللّه انصاری در
این روز برای زیارت امام حسین(علیه
السلام) به کربلا آمد و همین روز، روزی است که اهل بیت امام حسین(علیه السلام) طبق روایتی از شام به مدینه آمدند.
ولی در ارتباط با
آمدن اهل بیت حسینی(علیه السلام) در روز اربعین به کربلا میان مورّخان گفت وگوست،
مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی در «منتهی الآمال» از سیّد بن طاووس نقل می کند که اهل
بیت حرم حسینی(علیه السلام) در مسیر بازگشت به مدینه، نخست به کربلا آمدند و زمانی
به آنجا رسیدند که جابربن عبدالله انصاری و گروهی از بنی هاشم به زیارت امام حسین و
یارانش آمده بودند (و با توجه به اینکه جابر در بیستم صفر به کربلا آمد، بنابراین
اهل بیت نیز ورودشان به کربلا همان روز بود).
اما مرحوم حاج شیخ
عباس قمی با توجه به نقل دیگر مورّخان و قرائن و شواهد دیگر، ورود اهل بیت(علیهم
السلام) را در بیستم صفر (اربعین حسینی) به کربلا بسیار بعید می داند و از شیخ
مفید و شیخ طوسی نقل می کند که اهل بیت(علیهم السلام) روز بیستم صفر از شام به
مدینه مراجعت کردند.
در
روایتی که «شیخ طوسی» از امام حسن عسکری(علیه
السلام) نقل کرده، چنین آمده است: نشانه های مؤمن پنج چیز است: «به جای آوردن
پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نافله) و زیارت اربعین (امام
حسین(علیه السلام)) و انگشتر را بر دستِ راست نهادن، و پیشانی را به هنگام سجده بر
خاک گذاردن و بسم الله الرّحمن الرّحیم را در نماز بلند گفتن.»
اشاره به این که از
ویژگی های شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) این پنج چیز است و انتخاب زیارت اربعین
احتمالا به خاطر آن است که زیارت شهدای کربلا از روز اربعین آغاز شد و در این روز،
در زمان ما آن چنان انبوهی از جمعیّت عاشقان و دلدادگان امام حسین(علیه السلام) در
کربلا جمع می شوند که در هیچ موقع از سال حتّی عاشورا چنان جمعیّت عظیمی دیده نمی
شود.
امام
صادق(علیه السلام) در ارتباط با زیارت اربعین فرمود:هنگامی که روز، بالا آمد خطاب
به امام حسین(علیه السلام) می گویی:
دریافت
حجم: 11.2 مگابایت
اَلسَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللهِ وَ حَبیبِهِ، اَلسَّلامُ عَلی خَلیلِ اللهِ وَ نَجیبِهِ، اَلسَّلامُ عَلی صَفِیِّ اللهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ، اَلسَّلامُ عَلیَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ علی اَسیرِ الْکُرُباتِ، وَقَتیلِ الْعَبَراتِ، اَللّهُمَّ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ، وَابْنُ وَلِیِّکَ، وَصَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ ، اَلْفآئِزُ بِکَرامَتِکَ، اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ، وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ، وَاجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ، وَجَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ، وَقآئِداً مِنَ الْقادَةِ، وَذآئِداً مِنْ الْذادَةِ، وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیآءِ، وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلی خَلْقِکَ مِنَ الأَْوْصِیآءِ، فَاَعْذَرَ فیِ الدُّعآءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ، وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ، وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ، وَقَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا، وَباعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الأَْدْنی، وَشَری آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْکَسِ، وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّی فی هَواهُ، وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ، وَاَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ، وَحَمَلَةَ الاَْوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ، فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً، حَتّی سُفِکَ فی طاعَتِکَ دَمُهُ، وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ، اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً، وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاَْوْصِیآءِ، اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ، عِشْتَ سَعیداً، وَمَضَیْتَ حَمیداً، وَمِتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً، وَاَشْهَدُ اَنَّ اللهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ، وَمُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ، وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللهِ، وَجاهَدْتَ فی سَبیلِهِ حَتّی اَتیکَ الْیَقینُ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ، وَلَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ، اَللّهُمَّ اِنّی اُشْهِدُکَ اَنّی وَلِیٌّ لِمَنْ والاهُ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ، بِاَبی اَنْتَ وَاُمّی یَابْنَ رَسُولِ اللهِ، اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فیِ الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ، وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها، وَلَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعآئِمِ الدّینِ، وَاَرْکانِ الْمُسْلِمینَ، وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ، اَلْهادِی الْمَهْدِیُّ، وَاَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوی، وَاَعْلامُ الْهُدی، وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقی، وَالْحُجَّةُ علی اَهْلِ الدُّنْیا، وَاَشْهَدُ اَنّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ، وَبِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ، بِشَرایِعِ دینی وَخَواتیمِ عَمَلی، وَقَلْبی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ، وَاَمْری لاَِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ، وَنُصْرَتی لَکُمْ مُعَدَّةٌ، حَتّی یَاْذَنَ اللهُ لَکُمْ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ عَدُوِّکُمْ، صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ، وَعلی اَرْواحِکُمْ وَاَجْسادِکُمْ، وَشاهِدِکُمْ وَغآئِبِکُمْ، وَظاهِرِکُمْ وَباطِنِکُمْ، آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.
وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى
لِبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلا
در دومین آیه سوره اسراء حق تعالی می فرماید: به بنی اسرائیل گفتیم که غیر از خدا کسی را به عنوان تکیه گاه برنگزینید. اصلاً جوهره همه ادیان آسمانی این است که به خدا تکیه کنید چون هم رحمت دارد، هم قدرت دارد، هم نظارت دارد... همه کمالات در خداوند عالم جمع است و نیازدر او راه ندارد. تکیه گاه های زمینی عاجز و محدود هستند. به خدا تکیه کنید، او تکیه گاه خوبی است ؛ مطمئن، مهربان، بی منت، مقتدر ...
حجت الاسلام بهشتی در ادامه تفسیر سوره مبارکه اسراء به نقش تاریخ و داستانهای تاریخی اشاراتی داشتند:
آیات قرآن کریم از زبان حضرت امیر به صورت کلام نهج البلاغه درآمده است و اگر آن آیات قرآن کریم نبود، حضرت امیر این سخنان را نمیتوانست بگوید. اینها هر چه دارند از قرآن است و از وحی الهی است.
میبینید همان آیات قرآن کریم به صورت نهج البلاغه جلوه کرده است خود حضرت امیر وقتی قرآن را معرفی میکند، میفرماید که «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْه» خدا در قرآن برای بندگانش تجلّی کرد، حرف نزد. مردم باید متکلّم را ببینند، نه این صدا را بشنوند. «مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْه»، این کاتب است از یک نظر، قرآن کتاب است از یک نظر، این متکلم است از یک نظر، قرآن کلام است از یک نظر، این متجلّی است از یک نظر قرآن جلوه اوست از یک نظر، تا خواننده قرآن چه کسی باشد! تا مطالعهکننده قرآن چه کسی باشد! نهج البلاغه همان مطالب بلند قرآن کریم است که از زبان مطهّر علی بن ابیطالب درآمده است.
بنابراین اینکه میبینید ما درسخوان زیاد داریم؛ اما کمتر کسی به آن عالم ربّانی بودن میرسد. خود حضرت امیر وقتی خودش را معرفی میکند میگوید: «أنا من علماء الربانیین». ما اینکه آن گونه شاگرد و استاد کم داریم، برای اینکه این درسهایی که ما میخوانیم درسهای عملیاتی است که چه کار بکنیم و چه کار نکنیم! اما درسهایی که مربوط به شناخت جهان است، شناخت انسان است، شناخت روابط بین انسان و جهان است، به ابدیت ما برمیگردد، ما یک موجود ابدی هستیم. اگر موجود ابدی هستیم فکر ابد میخواهد، عمل ابد میخواهد طرح ابد میخواهد. این نه در فقه ماست، نه در اصول ماست، نه در بحثهای دیگر ماست، این در قرآن است و در نهج البلاغه. اگر ما با مُردن میپوسیدیم مشکلی نبود؛ اما با مُردن از پوست به در میآییم و ابدی میشویم. اگر ابدی شدیم باید افکار ابدی داشته باشیم زاد و توشه ابدی داشته باشیم، آنجا هیچ خبری نیست که کسی به داد ما برسد، چیزی به ما بدهد. امروز عمل است «وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً» حساب است «وَ لَا عَمَل»
بیانات آیت الله جوادی آملی
رُوَیْداً یُسْفِرُ الظَّلَامُ کَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الْأَظْعَانُ یُوشِکُ مَنْ أَسْرَعَ أَنْ یَلْحَقَ وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ مَنْ کَانَتْ مَطِیَّتُهُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ فَإِنَّهُ یُسَارُ بِهِ وَ إِنْ کَانَ وَاقِفاً وَ یَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَ إِنْ کَانَ مُقِیماً وَادِعاً
وجود مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در ادامه فرمایشات خودشون به امام حسن مجتبی (ع) در عباراتی لطیف و در عین حال تکان دهنده به آن حضرت یادآور شدند که آسوده خاطر باش که به زودی تاریکیهای دنیا مرتفع خواهد شد یعنی در دنیا منهای نور ایمان، منهای نور تقوا ، منهای نور الهی ای که در بندگان ویژه خدا هست چیزی به جز ظلمت وجود ندارد و خیلی طول نمی کشد که پرده های سیاه اوهام دنیا کنار زده خواهد شد و مرگ با آن صولت عظیم خودش با آنها روبرو خواهد گردید . آنهایی که بنده خدا هستند و نگاهشان به دنیا از زاویه اندیشه توحیدی است، به ماهیت دنیا آگاهی دارند و چشمشان به روی حقایق دنیا باز است اما فراوانی ساکنان دنیا با کسانی است که دنیا را همه چیز می دانند، در دنیا دوران گذر کوتا را برای خودشان تعریف نکردند و به طوری در این دنیا زندگی می کنند که گویا تا ابدالآباد در این دنیا هستند ....
دریافت
حجم: 13.9 مگابایت
یکی از ادله ای که بر وجود شفاعت در قیامت وجود دارد آیه شریفه « و لا شفیعٌ یُطاع» است؛ در آخرت شفیعی وجود ندارد که خداوند بخواهد مطیع او باشد چون خداوند مطیع هیچ کس نیست در دنیا و نه در آخرت ولی مُجاب است، یعنی می تواند شفاعت شفیع را اجابت کند . ..
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ
یکی از کلماتی که زیاد در نماز به کار می رود، «سبحان الله» است، سبحان الله یعنی چه؟ منظور از سبحان الله چیست؟ به کجای زندگی ما مربوط است؟ افکارما، عواطف ما ، رفتار ما؟
خدا منزه است یعنی اینکه اگر هر اشکالی در کار ما ایجاد میشه به ما برمی گردد نه به خدا....
قرآن کتاب تاریخ نیست، چون کتاب تاریخ نیست، حکم را از آن زمان برمیدارد بالا میآورد، از نبش زمان بالا میآورد. میشود یک حقیقت عالمی، یک حقیقت جهانی. اینکه در جریان قصّه یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ نه «أحسنَ القِصَص»؛ تمام قصّههای قرآن کریم «أحسنُ القَصص» است. اینکه قِصص نیست که جمع باشد. این منصوب است تا مفعول مطلق نوعی باشد؛ یعنی «نحن نقصُّ علیک قصّةً هی أحسنُ القَصَص». اگر قصّه آدم را گفتیم «أحسنُ القَصص» است، اگر قصّه ابراهیم را گفتیم «أحسنُ القَصص» است. هیچ قصّهای ما نگفتیم مگر حق و عدل و میزان باشد، ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ﴾ این اصل کلّی ماست ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾، این مفعول مطلق نوعی است، منصوب است به همین. نه اینکه ـ معاذالله ـ قصّه حضرت یوسف «أحسنُ القِصَص» باشد. قِصصی که ذات اقدس الهی گفت مربوط به زمان و زمین نیست.
این را علی میخواهد بازگو کند؛ فرمود: تمام
اقوامی که آمدند و رفتند یک عده آمدند و ماندند و خوشنام بودند، آن انبیا بودند
اولیا بودند صلحا بودند صدّیقین بودند، شهدا بودند. یک عده سقوط کردند، چرا؟ برای
اینکه آنچه وظیفه آنها بود؛ یعنی حق مردم، خیال میکردند مال خودشان است، این را
به مردم میفروختند. تعبیر ادیبانه و حکیمانه است؛ یعنی رشوه میگرفتند. شما اینجا
نشستید، حقوق هم که میگیرید، حق مسلّم مردم هم هست، باز چه پولی از اینها میگیرید؟
فرمود این کمکم زیر پایه میآید بساط را به هم میزند. خدا میفرماید ما که اگر
بخواهیم این خانه را ویران بکنیم که اوّل نمیآییم آن سقف را برداریم تا شما فرار
کنید! الآن خانهها را که بخواهند ویران کنند به هر حال از بالا شروع میکنند که
خطری نباشد. فرمود ما این کار را نمیکنیم، ﴿فَأَتَی اللَّهُ بُنْیَانَهُم مِنَ
الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ﴾؛ ما
از پایه میزنیم. این شخص نشسته نشسته آرام است، نمیداند پایه دارد ویران میشود،
یک مرتبه سقف میریزد. هیچ جای قرآن تهدید نکرده که ما خانه را از بالا شروع میکنیم،
از بالا شروع میکنیم که فرار میکند و در میرود. فرمود ما میخواهیم او را در
همان خانهاش خفه کنیم، ﴿فَأَتَی اللَّهُ بُنْیَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾؛ از
قاعدهها و از پایههای میآییم ویران میکنیم دفعتاً ﴿فَخَرَّ عَلَیْهِمُ
السَّقْفُ﴾، آنها خفه میشوند. حضرت فرمود ما وظیفهای داریم و وظیفه این است که
حق مردم را به مردم بدهیم؛
از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که چرا دعای من مستجاب نمیشود؟ فرمود این از غرر روایات ماست که ائمه(علیهم السلام) فرمودند، فرمود: «لِأَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون» شما چه کسی را میخواهید؟ یا از کسی چیزی میخواهید که او را نمیشناسید. «لِأَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون»، این اصل اوّل. پس اصل اوّل این است که رشاء و ارتشاء و بیکاری و کمکاری و باندبازی و رانتخواری و اینها ممنوع است.
اصل دوم این است که در همان خطبه نورانی فرمود: یک عده جامه دین را به عکس در بر کردند: «لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبا»؛ «فَرو»؛ یعنی پوستین. پوستین را اگر وارونه آدم بپوشد که مشکل آدم را حلّ نمیکند، آدم را حفظ نمیکند. فرمود اینها دین را وارونه کردند. فرمود ما یک امر به معروف داریم یک نهی از منکر داریم اینها جزء ارکان دیناند. اما اینها آمدند امر به منکر کردند نهی از معروف، چرا؟ برای اینکه امر به معروف و نهی از منکر چند گونه است؛ هم قولی است هم فعلی. ما اگر بخواهیم بچههایمان را در داخله منزل امر به معروف بکنیم نهی از منکر بکنیم بهترین راه این است که اوّل وقت نماز خودمان را بخوانیم. حرف کسی را هم نزنیم بیجا هم حرف نزنیم. بیخود هم نخندیم بیخود هم گریه نکنیم. اینها تربیت عادی است. همیشه خیر مردم را بخواهیم، همیشه خوبی مردم را بخواهیم اگر مشکلی هم هست با خود آنها در میان بگذاریم و حلّ کنیم. ما در داخله منزل در محیط کار در محیط جامعه موظّف هستیم به امر به معروف و نهی از منکر. بهترین راه امر به معروف همان امر به معروف فعلی است نهی از منکر فعلی است. آدم وقتی که کار خوب میکند امر به معروف است. فرمود اینها امر به منکر میکنند نهی از معروف، چطور؟ برای اینکه این کسی که بیراهه میرود و راهِ کسی را میبندد دو تا منکر است؛ این کسی که قدرت دست اوست، این کسی که حالا سمتی دارد، این بیراهه میرود منکر، راه دیگران را میبندد منکر؛ این عملاً امر به منکر میکند. عدهای هم میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾، ببینید این یک خط است؛ اما چقدر محتوا دارد! فرمود: «فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْه»؛ اینها روش باطلانه داشتند مردم هم به اینها اقتدا کردند. این شده امر به منکر و نهی از معروف، مردم هم به دنبال اینها راه افتادند. آن شده رشوه و خیانت، مردم هم به دنبال آنها راه افتادند، طولی نکشید که این حکومت سقوط کرد...فرمود: «فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ»، چه موقع میشود که ربا برطرف بشود، رشوه برطرف بشود، کمفروشی برطرف بشود، قاچاق برطرف بشود؟ حرام یعنی حرام! اگر ـ خدای ناکرده ـ مرگ پوسیدن بود، بعد از مگر خبری نبود ـ معاذالله ـ اما مرگ از پوست به درآمدن است؛ تمام خطرها برای بعد از مرگ است. این است که قرآن دارد «عقل، عقل، عقل»؛ برای اینکه آدمی که بفهمد مردن از پوست به درآمدن است نه پوسیدن، میگوید من چه کار کنم؟ آنجا رسوا میشوم! با مار و عقرب آدم چه کار کنم؟ خدا نکند ما برویم و ببینیم که در آن جهنم چه خبر است؟ ولی به قول حافظ: «این قدر هست که بانگ جرسی میآید».
شما این آیه را ببینید، این آیه برای ما حجت است؛ فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾ هیزم جهنم خود ظالم است که گُر میگیرد. تا حالا ما برنخوردیم به آیهای که خدا در قرآن بفرماید که ما از جنگل هیزم میآوریم. حالا خدا کند که نرویم و نبینیم آن هیزمها را، ولی این قدر را که میفهمیم. در سوره مبارکه «جن» فرمود: خود ظالم گُر میگیرد هیزم جهنم است: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾.
عصر، عصر قرآن است، حفظ قرآن است، بحث قرآن است، نشر قرآن است. این است که فرمود دیوانه است! عاقل نیستند! اگر ـ خدای ناکرده ـ انسان میپوسید، بله؛ اما از پوست به درمیآید و پوست او را میکَنند. یک زندگی عادی حلال برای ما کافی است.
اساس کار ما این است که اگر مسئولین، اگر مردم، اگر خود ما، اگر هر کسی کاری از دست او برمیآید بخواهد شرف او، دین او، دنیای او، آخرت او حفظ باشد، همین یک سطر است که نه بیراهه برویم، نه راه کسی را ببندیم. همین دو جمله نورانی حضرت امیر که فرمود: «فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْه»؛ ما عملاً داریم نهی از معروف میکنیم، عملاً دارم امر به منکر میکنیم. یک عده هم میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾. امیدواریم ذات اقدس الهی آنچه خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت ماست به فرد فرد شما بزرگواران، برادران و خواهران ایمانی مرحمت بفرماید!
بیانات استاد جوادی آملی در شرح نامه 79 نهج البلاغه
مؤمن در همین دنیا از صراط عبور می کند در ذیل آیه " و إن منکم إلّا واردُها کان علی ربّک حتماً مقضیّاً" روایتی نقل شده که اهل بهشت با هم گفتگو می کنند : «مگر نه اینکه خدا فرموده بود هیچ کس وارد بهشت نمی شود مگر اینکه از جهنم عبور کند! ما که بدون جهنم وارد بهشت شدیم. پس این فرمایش خدا چه شد؟ در جواب ایشان گفته می شود: شما قبل از شعله ور شدن جهنم از آن عبور کردید و متوجه آن نشدید چون آتشی نبود و شعله ور نشده بود.از این روایت فهمیده می شود کسانی که بر صراط ولایت امام باشند از صراط گذشته اند و گرفتاری صراط برای کسانی است که در دنیا بر صراط امام نباشند و به تعبیر دیگر کسانی که در دنیا مانده باشند....
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣