شب چهارشنبه؛ تدفین رسول خدا صل الله علیه و آله
بیشتر مورخان و سیره نویسان متقدم بر این عقیده اند که پیامبر در شب چهارشنبه به خاک سپرده شد (ابن سعد، 1376ق، ص290؛ ابن هشام، 1355ق، ج4، ص314؛ بلاذری، 1417ق، ج2، ص251؛ یعقوبی، بی تا، ج2، ص114؛ طبری، 1387ق، ج3، ص213). برخی نیز زمان دقیق تری برای آن تعیین کرده و تصریح نموده اند که این مسئله در نیمه های شب رخ داده است (ابن سعد، 1376ق، ج2، ص304؛ ابن هشام، 1355ق؛ طبری، 1387ق). گزارشی نیز از عایشه در اختیار است که زمان تدفین پیامبر را سحر دانسته است (ابن سعد، 1376ق، ج2، ص305).
برخی منابع نیز کلماتی دارند که می توان از آنها این گونه نتیجه گرفت که پیامبر صلی الله علیه و آله در چهارشنبه شب و به عبارت دیگر، شب پنج شنبه دفن شده اند. برای مثال، ذهبی در دو اثر مشهور خویش، سیر اعلام النبلاء و تاریخ الاسلام، می نویسد: پیامبر از دنیا رفت و بدن او دو شب رها شد؛ زیرا قوم مشغول اصلاح امر امت بودند!
طبری نیز ضمن گزارش های گوناگون، گاه اشاره و گاه تصریح به سه روز بر روی زمین ماندن بدن پیامبر دارد که نتیجة آن دفن پیامبر در شب پنج شنبه می شود.
یعقوبی نیز از دیگر نویسندگانی است که از مطالب او می توان دفن پیامبر صل الله علیه و آله در شب پنج شنبه را استفاده کرد. در کتاب او آمده است که زمان دفن پیامبر صلی الله علیه و آله شب چهارشنبه است؛ اما عبارت وی دربارة مدت زمان ماندن بدن پیامبر صل الله علیه و آله بر روی زمین برای اقامه نماز ایاما» (یعقوبی، بی تا، ج2، ص114) ثبت شده و روشن است که عرب یک روز را یوم» و دو روز را یومان» و سه روز و بیش از آن را ایام» می گوید. چه بسا واژة اربعاء» تحریف شده باشد، اما از کلمة ایام» غفلت شده که مؤیدی بر آن است که بدن پیامبر صلی الله علیه و آله شب پنج شنبه دفن شده است.
شب پنج شنبه تا شب شنبه؛ رفتن اهل بیت علیه السلام به در خانة مهاجران و انصار
از نقل سلیم بن قیس از سلمان چنین برمی آید که پس از جریان سقیفه، امیرالمؤمنین علیه السلام درحالیکه همسرش حضرت فاطمه علیها السلام را بر مرکبی سوار کرده و دست حسنین علیهما السلام را گرفته بود، به در خانة تمام کسانی که در بدر حضور داشتند، مراجعه و طلب یاری کرد و از میان آنان، چهل و چهار نفر پاسخ مثبت دادند و بنا شد فردای آن شب، همگی سر تراشیده در وعده گاه حاضر شوند؛ اما از میان این جمع، تنها چهار نفر، یعنی سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر بر سر قرار حضور یافتند! این اقدام، دو شب دیگر نیز تکرار شد، ولی بر آن چهار نفر، کسی افزوده نشد! از این رو، امیرالمؤمنین علیه السلام مشغول جمع آوری قرآن شد (سلیم بن قیس، 1405ق، ج2، ص580-581). در گزارشی دیگر، به نقل از امیرمؤمنان علیه السلام آمده است: احدی از اهل بدر و پیش تازان در قبول اسلام، از مهاجران و انصار باقی نماند، مگر آنکه از آنان خواستم مرا یاری کند» (همان، ص918؛ نیز ر.ک: طبرسی، 1386ق، ج1، ص281؛ ابن جبر، 1418ق ص579).
ادامه دارد...
وقتی می گوییم : "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم" گاهی لسانی میگوییم و گاهی در عمل به خدا پناه می بریم. شیطان عبارت است از موجود شریر یا حکم شریر. حکم شریر و بد عبارت است از حکمی که خدای متعال دستور به آن فی حدّ ذاته داده اما معارضاتی دارد که قوی تر از این حکم است. پس یکی از مصادیق " اعوذ بالله ..." گفتن این است که معارضات حکمتان را بشناسید...
حجم: 8.02 مگابایت
شب سه شنبه؛ تجمع برخی از طرف داران اهل بیت علیه السلام
همان شب تعدادی از اصحاب پیامبر برای تغییر دادن وضع به وجودآمده گرد هم آمدند. آنها عبارت بودند از: بَراء بن عازب، مقداد، سلمان، ابوذر، عمار، حُذَیفه، ابوالهِیثم بن تیهان و عُبادة بن ثابت. بنا به نقل ابن ابی الحدید، در آن شب، حذیفه از وجود دیدگاهی مبنی بر لزوم بازگرداندن مسئله خلافت به شورا در میان مهاجران خبر داد و ابی بن کعب را نیز شاهد مدعایش معرفی کرد و هنگامی که آن گروه به در خانة ابی بن کعب رفتند، وی در را نگشود، اما سخن حذیفه را تأیید کرد (همان، ج2، ص51؛ ج1، ص220).
روز سه شنبه
الف. صبح سه شنبه؛ تثبیت بیعت سقیفه
صبح روز پس از رحلتِ رسول خدا صل الله علیه و آله عمر و ابوعبیده جراح به ابوبکر برخورد کردند، درحالی که لباس هایی را دور گردن خود انداخته و برای فروش آنها، راهی بازار بود! آنها وی را از انجام این کار منصرف کردند و به وی گفتند: تو خلیفة مسلمانان هستی. از این رو، برای وی از بیت المال مقرری تعیین نمودند (ابن سعد، 1376ق، ج 3، ص 184ـ185) تا وی به جای پرداختن به کسب و کار، به انجام امور مسلمانان مشغول شود! سپس عمر گفت: من منصب قضاوت را بر عهده می گیرم. ابوعبیده نیز مسئلة غنایم را عهده دار گردید (همان). آنان پس از تقسیم این مقام ها در بین خود، به سمت مسجد به راه افتادند. ابوبکر بر منبر رسول خدا نشست و عمر به ایراد سخنرانی پرداخت و در پایان آن، از مردم خواست مجدداً با ابوبکر به عنوان خلیفة مسلمانان بیعت کنند (ابن عبدالرزاق، بی تا، ج5، ص438). پس از اتمام بیعت، ابوبکر نیز سخنانی ایراد کرد. ظاهراً این دو سخنرانی و بیعتِ مجددِ مردم از صبح تا ظهر به طول انجامید؛ زیرا ابوبکر در پایان سخنان خود، خطاب به مردم گفت: خداوند شما را مورد رحمت خویش قرار دهد. برخیزید و نماز خود را بخوانید» (ابن هشام، 1355ق، ج4، ص311؛ طبری، 1387ق، ج2، ص450). نکتة ظریف این سخن آن است که ابوبکر نه تنها خود را امام جماعت آنان معرفی نکرد، بلکه در هیچ منبعی نیز به اقامة نماز جماعت در این ایام به امامت وی اشاره نکرده است، در حالی که یکی از مهم ترین علل انتخاب ابوبکر به خلافت، در میان منابع اهل تسنن، ادعای امامت جماعت وی در روزهای پایانی عمر پیامبر صل الله علیه و آله است (مرتضی عاملی، 1426ق، ج32، ص301).
ب. عصر سه شنبه؛ نماز مسلمانان بر پیکر پیامبر صل الله علیه و آله
در حالی که سیره و سنت پیامبر خدا صل الله علیه و آله اهتمام بر تشییع سریع جنازة مسلمانان (نووی، بی تا، ج5، ص271؛ ابن قدامه، بی تا، ج2، ص271؛ ابن حزم، بی تا، ج5، ص154)، اصرار بر حضور و اقامة نماز جماعت بر اموات و تشویق مسلمانان به حضور گسترده در این گونه مراسم (بکری، 1418ق، ج2، ص150) بود و حتی گاه به هنگام رفتن به جنگ، در حالی که سلاح برداشته و زره پوشیده بودند، رفتن را به تأخیر می انداختند و بر جنازه حاضر می شدند و بر آن نماز می گذاردند و سپس حرکت می کرند (واقدی، 1409ق، ج1، ص214)، منابع حکایت از آن دارند که عصر روز سه شنبه برخی از حاضران سقیفه پس از اقامة نماز روزانه، برای تجهیز پیامبر صل الله علیه و آله به منزل ایشان روی آوردند (ابن هشام، 1355ق، ج4، ص312). اما به نقل شیخ مفید و ابن شهرآشوب، بسیاری از مهاجران و انصار در نماز و مراسم تدفین رسول خدا صل الله علیه و آلهحضور نداشتند و دلیل آن سرگرمی آنها به انتخاب خلیفه بود (مفید، 1413ق، ج1، ص189؛ ابن شهر آشوب، 1410ق، ج1، ص297).
ابن ابی شیبه (م 235ق) نیز به حضور نداشتن ابوبکر و عمر در تدفین پیامبر تصریح دارد. او به صورت ضمنی، به حضور نداشتن انصار نیز اشاره می نماید.
ادامه دارد....
ادامه مبحث اضطراب در کودکان (مبحث جلسه 41) و پاسخ به سئوال حاضرین پیرامون پرخاشگری همسران ، علل و عوامل آن ...
دریافت
حجم: 12.3 مگابایت
در سقیفه، ابوبکر سخنرانی کرده و در آخر گفت: من به خلافت عمر یا ابوعبیده راضی ام». برخی از انصار گفتند: امیری از ما و امیری از شما. هرگاه یکی مُرد آن دیگری امیر شود و به همین صورت، یک امیر از ما و پس از مرگش امیری از شما. ابوبکر این سخن را نپذیرفت و گفت: امارت از ما و وزارت از شما. حُباب بن منذر، که این سخن را شنید، برخاست و گفت: ای انصار، خلافت را از دست ندهید و به دیگران راضی نشوید؛ چون پایه های این حکومت را شما استوار ساختید، و اگر می گویید مهاجران با ما مخالفت می کنند حداکثر راضی شوید به اینکه امیری از ما و امیری از آنها باشد. عمر در جواب وی گفت: دو شمشیر در یک غلاف جای نمی گیرد. نزاع بالا گرفت و بشیر بن نعمان از اوس، که به سعدبن عُباده از خزرج حسادت می ورزید، از روی حسادت و اینکه مبادا خلافت به سعدبن عباده برسد، طی سخنانی انصار را به بیعت با ابوبکر فراخواند. ابوبکر نیز از مردم خواست با عمر یا ابوعبیده بیعت کنند، اما آن دو نپذیرفته، ابوبکر را اولی به این امر دانسته، خواستار بیعت با وی شدند. در این هنگام، بشیر بن سعد بر آنان پیشی گرفت و با ابوبکر بیعت کرد. به دنبال این امر، اوسیان حاضر در جلسه نیز از ترس اینکه مبادا خلافت به خزرجیان برسد با ابوبکر بیعت کردند (ر.ک. همان، ص 219ـ222).
و. بیعت گرفتن از سایران
پس از آنکه گروهی از حاضران در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند، عده ای برای تثبیت آن به راه افتادند. ابن ابی الحدید به نقل از بَراء بن عازِب می نویسد: عده ای از بنی هاشم مشغول غسل رسول خدا صل الله علیه و آله بودند و من از شدت غصه و ناراحتیِ مصیبت واردشده و از ترس اینکه مبادا خلافت را از دست بنی هاشم خارج سازند، بین این گروه و مسجد در رفت و آمد بودم. در این اثناء خبر رسید که عده ای در سقیفه اجتماع کرده اند. ناگهان عمر و ابوبکر غیبشان زد. سپس خبر رسید که با ابوبکر بیعت کرده اند. طولی نکشید که عمر، ابوعبیده جراح و عده ای از اهل سقیفه را به همراه ابوبکر دیدم که به راه افتاده اند و هر که را می بینند دستش را گرفته، به عنوان بیعت به دست ابوبکر می دهند، خواه راضی به چنین عملی باشد یا از آن اکراه داشته باشد. به سرعت خود را به بنی هاشم رساندم. آنان در را (برای غسل دادن رسول خدا صل الله علیه و آله) به روی خود بسته بودند. با شدت تمام در را کوبیدم و با فریادی بلند آنان را از بیعت مردم با ابوبکر آگاه ساختم (ابن ابی الحدید، 1337، ج1، ص219).
عمر، ابوعبیده، ابوبکر و همرانشان وارد مسجد النبی شدند، درحالی که عمر مرتب اطراف ابوبکر می دوید و فریاد می زد: مردم با ابوبکر بیعت کرده اند! (همان، ج2، ص56) سپس ابوبکر بر منبر رسول خدا صل الله علیه و آله نشسته خطبه ای خواند (همان). ابوذر، که از مسئلة بیعت آگاهی یافته بود، به مسجد رفت و طیّ سخنانی مردم را به اطاعت از حضرت علی علیه السلام فراخواند (فرات کوفی، 1410ق، ص81).
در این هنگام، قبیلة بنی اسلم»، از اعراب خارج مدینه (طبری، 1387ق، ج3، ص222)، که برای تأمین آذوقه وارد مدینه شده بودند، با بیعت گیران برخورد کردند. عمر به اطلاع آنان رساند که اگر در بیعت گرفتن یاری شان کنند در عوض، آذوقة آنان را تأمین خواهد نمود. آنان نیز پذیرفته، چوب به دست به راه افتادند. تعداد آنها به حدی زیاد بود که کوچه های اطراف مسجد النبی از آنان پر گردید (همان). آنان هر که را می دیدند، گرفته، به زور و کشان کشان برای بیعت نزد ابوبکر می آوردند (مفید، 1413ق، ص59). این روندِ بیعت گیری تا شب ادامه یافت و با فرارسیدن شب، آنها به منازل خود بازگشتند (ابن ابی الحدید، 1337، ج6، ص19).
ادامه دارد...
پاسخ به شبهات و سئوالات پیرامون تبریک ماه ربیع و در زدن مساجد و ... و در ادامه زندگی برزخی انسان پس از مرگ و بدن برزخی او نکاتی بیان گردید...
روز دوشنبه
الف. رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله
رسول خدا روز دوشنبه هنگام زوال (ظهر) (ابن سعد، 1376ق، ج2، ص273؛ یعقوبی، بی تا، ج2، ص113؛ نیز ر.ک. ابن هشام، 1355ق، ج4، ص304؛ بلاذری، 1417ق، ج2، ص232) درحالی که سر آن حضرت بر دامان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام بود (ابن سعد، 1376ق، ص 226-264؛ مفید، 1413ق، ج1، ص186؛ ابن شهرآشوب، 1376ق، ج1، ص203)، چشم از جهان فرو بستند. با وجود شهرتِ دوشنبه به عنوان روز رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، در تاریخ رحلت آن حضرت اختلاف نظر وجود دارد. علمای بزرگ شیعه، همچون شیخ مفید و شیخ طوسی آن را 28 صفر می دانند (مفید، 1413ق، ص189؛ طوسی، 1411ق، ص790). اما واقدی، ابن سعد، بلاذری، مرحوم کلینی، شیخ طوسی- در قول دیگرش- و خلیفة بن خیاط تاریخ رحلت ایشان را دوازدهم ربیع الاول ذکر کرده اند (واقدی، 1409ق، ج3، ص1120؛ ابن سعد، 1376ق، ج2، ص272-273؛ بلاذری، 1417ق، ج2، ص244؛ کلینی، 1363، ج1، ص439؛ طوسی، 1414ق، ص266؛ ابن خیاط، 1415ق، ص46). بر اساس روایت کتاب تاریخ اهل البیت علیه السلام به نقل از امام رضا علیه السلام (تاریخ اهل بیت،1410ق، ص68) و نقل اربلی از امام باقر علیه السلام (اربلی، بی تا، ج1، ص13) و نقل طبری از ابو مخنف (طبری، 1387ق، ج2، ص442) و نقل یعقوبی (یعقوبی، بی تا، ج2، ص113)، تاریخ وفات رسول خدا صل الله علیه و آله دوم ربیع الاول بوده و برخی از محققان معاصر همین قول را ترجیح داده اند (یوسفی غروی، 1417ق، ج3، ص702)ب. غسل رسول خدا صلی الله علیه و آله و نماز بر ایشان توسط امیرالمؤمنین علیه السلام
برخی از محققان پس از ارائة احادیث متعدد در باب چگونگی و همچنین حاضران در مراسم تغسیل پیامبر، این گونه نتیجه گیری می کنند که پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام به تنهایی مشغول غسل ایشان شد و هیچ کس با ایشان (بجز در آوردن آب) در این کار مشارکت نداشت (ابن شهرآشوب، 1376ق، ج1، ص205؛ نیز ر.ک. مرتضی عاملی، 1426ق، ج33، ص17-25). پس از غسل، بدن رسول خدا صلی الله علیه و آله را کفن کردند و امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام تنها بر بدن ایشان نماز خواندند، درحالی که سایر مردم مشغول به امر خلافت بودند (مفید، 1413ق، ج1، ص191). با توجه به دستور رسول خدا صل الله علیه و آله به امیرمؤمنان علیه السلام مبنی بر رها نساختن بدن ایشان از زمان رحلت تا زمان دفن، می توان نتیجه گرفت که زمان غسل با فاصلة اندکی پس از رحلت و به هنگام زوال بوده است.
ج. اقامة نماز ظهر
معلوم نیست این نماز به امامت چه کسی برگزار شده، ولی ـ چنان که در ادامه خواهد آمد ـ قطعاً ابوبکر حضور نداشته است؛ زیرا وی آن هنگام در مدینه نبود. مولای متقیان علی علیه السلام هم مشغول به امور رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند، و شاید همین مسئلة امامت نماز ظهر بود که موجب شد برخی به دنبال تعیین خلیفه بیفتند.
د. ورود ابوبکر به مدینه
ابوبکر همسری از زنان انصار به نام حبیبة بنت خارجة بن زید (ر.ک. ابن عبدالبر، 1415ق، ج4، ص396؛ ابن اثیر، 1409ق، ج6، ص60؛ عسقلانی، بی تا، ج 8، ص 80) اختیار کرده بود و اتفاقاً در آن ایام، به منزل وی رفته بود (بلاذری، 1417ق، ج2، ص232؛ ابن اثیر، 1409ق، ج6، ص60؛ عسقلانی، بی تا، ج8، ص80) که در منطقه ای خارج از محدودة مرکزی مدینه به نام سُنْح» قرار داشت. چون خبر شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه شایع گشت و به گوش ابوبکر رسید، سوار بر اسبی شد و به سرعت خود را به مسجدالنبی رساند و برای اطمینان از صحت این واقعه، مستقیم به منزل عایشه رفت (ر.ک. ابن سعد، 1376ق، ج2، ص265).
ه . تشکیل اجتماع سقیفة بنی ساعده
عصر روز دوشنبه و پس از اقامة نماز ظهر، انصار در سقیفة بنی ساعده» اجتماع کردند و گفتند: پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله، امر را بر عهدة سعد بن عباده می گذاریم. سعد، رئیس قبیلة خزرج، که در آن هنگام مریض بود، خطبه ای خواند و پسران یا پسرعموهایش آن را با صدای بلند برای دیگران تکرار می کردند. وی در آن خطبه، به پیشگامی انصار در پذیرش اسلام و حمایت از پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره نمود و افزود: خلافت حق شماست، پس آن را محکم برای خود نگاه دارید. انصار او را تأیید کردند و گفتند: اگر مهاجران نپذیرفتند و در جواب ما گفتند ما از بستگان رسول خدا هستیم، چه کنیم؟ برخی پاسخ دادند: می گوییم: امیری از شما و امیری از ما امور را اداره کنند و به کمتر از این هرگز راضی نخواهیم شد (همان، ص 218(.
عُوَیم بن ساعده، که از قبیلة اوس بود، به این امر (خلافت سعد بن عباده که خزرجی بود) اعتراض کرد. در نتیجه، او را از سقیفه بیرون انداختند (ابن ابی الحدید، 1337، ج6، ص19(.
او در راه به مَعْن بن عدی بلوی» برخورد و ماجرا را برای وی بازگو نمود. معن بن عدی از هم پیمانان قبیلة اوس بود و عُوَیم بن ساعده نیز توسط پیامبر، برادر دینی عمر بن خطاب گردیده بود (بلاذری، 1417ق، ج1، ص319؛ عسقلانی، بی تا، ج4، ص620). ابن ابی الحدید به نکته ای جالب توجه اشاره می کند: این دو از دوستان ابوبکر بودند و وی را دوست داشتند اما بغض و عداوت سعد بن عباده را در دل داشتند (ابن ابی الحدید، 1337، ج6، ص19). به همین سبب عُوَیْم با خلافت سعد بن عباده در شورا مخالفت کرد. سپس آن دو نزد عمر رفتند. مَعْن بن عَدی تمام آنچه را از عُوَیم بن ساعده شنیده بود برای عمر تعریف کرد (یوسفی غروی، 1417ق، ج4، ص20). عمر با نگرانی نزد ابوبکر رفت وی را خبردار کرد. آنها در راه به ابوعبیده جراح برخوردند و هر پنج نفر با سرعت به طرف سقیفه به راه افتادند (طبری، 1387ق، ج3، ص219(.
ادامه دارد...
با رحلت غمبار رسول خدا صلوات الله علیه حوادث تلخ دیگری رخ داد که نوک اصلی پیکان این حوادث متوجه اهلبیت رسول خدا بود. تجمع تعدادی از مهاجران و انصار در سقیفه، سرآغاز شکلگیری جریان انحراف مسیر خلافت بود؛ جریان اما به اینجا ختم نشد و پیامدهای آن، حتی در شکل هجوم به خانه برترین بانوی هستی و مصدومیت و سپس شهادتش بروز یافت. در فاصله اندک میان اجتماع سقیفه و شهادت حضرت فاطمه حوادثی رخ داده که مستقیم یا غیرمستقیم با شهادت آن حضرت مرتبط است. تاکنون پژوهشهای متعددی در خصوص رخداد سقیفه و پیامدهای آن به نگارش درآمده، اما در خصوص تاریخ و ترتیب حوادثی که منتهی به شهادت صدیقه طاهره شد اثری درخور توجه به چشم نمیخورد. با توجه به اینکه گزارشهای تاریخی نیز معمولا به تاریخ دقیق حوادث یادشده نپرداخته، در این نوشتار که توسط سیدعلی حسینپور /دانش پژوه دکتری تاریخ تشیع اثنی عشری و محمدرضا جباری / دانشیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی تهیه شده، تلاش شده است با بررسی مجموعه شواهد و قراین تاریخی ـ روایی موجود، به تصویری دقیق و نزدیک به واقع در اینباره دست یابیم.
مقدمه
امروزه تصور رایج در محافل شیعه آن است که حوادث منتهی به شهادت حضرت فاطمه علیها السلام همچون هجوم به خانة آن حضرت و آتش زدن درِ خانة ایشان و مصدومیتش تنها سه روز پس از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله رخ داده و بر این اساس، مدت مصدومیت تا شهادت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام را قریب 72 یا 92 روز می دانند.
چنین ترتیبی دارای اشکالات متعدد است. برای نمونه، می توان به این موارد اشاره کرد: با وجود آن همه مهاجر و انصار حاضر در مدینه، چرا هیچ یک اقدامی عملی برای بازگرداندن خلافت به امیرمومنان علیه السلام نکردند؟ چرا همگان تنها نظاره گر حمله به خانة صدیقه طاهره علیها السلام بودند؟ آیا سکوت تمامی آنان به هنگام غصب فدک، معقول است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام همسرش را با وجود سقط جنین و ضعف جسمی ناشی از مصدومیت، برای یاری طلبی، شب های متوالی به در خانه ساکنان مدینه برد؟ با توجه به فاصلة دو ماه و نیم یا سه ماه و نیم بین مضروب شدن حضرت صدیقه طاهره علیها السلام تا شهادت ایشان، آیا امکان ندارد مسئلة دیگری موجب شهادت ایشان شده باشد؟
شواهد، حکایت از تأخیر حوادثی دارد که امروزه به باور عمومی در جامعة ما، تنها چند روز پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله اتفاق افتاده است. نتیجة این پژوهش با صرف نظر از ابعاد علمی و تاریخی، تثبیتِ هرچه بیشترِ استناد شهادت حضرت زهرا علیها السلام به مصدومیتِ ناشی از هجومِ غاصبانِ خلافت به خانه آن حضرت است.
اکنون پرسش
این است که تاریخ و ترتیب حوادثِ پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، که منجر
به شهادت فاطمه علیها السلام شد، چگونه بوده است؟
با بررسی و چینش شواهد تاریخی و روایی، به پاسخ درستی برای این پرسش ها دست یابیم که هجوم به خانة حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، مدت بیماری و در نهایت، شهادت آن حضرت در چه تاریخی رخ داده و ترتیب حوادثِ منجر به شهادت آن حضرت چگونه بوده است؟ وجود قراینی چند حکایت از آن دارد که هجوم به خانة فاطمه زهرا علیها السلام بر خلاف تصور رایج، بلافاصله پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله رخ نداده است. برای نمونه، گزارش های مربوط به حالات حضرت فاطمه علیها السلام پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله، همچون زیارت مکرّرِ قبورِ شهدای احد، چگونگیِ آمدن به مسجد برای ایراد خطبه پس از غصب فدک، رفتن شبانه به در خانة مهاجران و انصار، همه حکایت از سلامت آن حضرت در دهه های پس از رحلت پدر دارد. همچنین گزارش مربوط به بازگشت بریدة بن حصیب اسلمی (پس از همراهی با سپاه اسامه) و اعلامِ اینکه تا وقتی علی علیه السلام بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد» نیز حکایت از آن دارد که بیعت گیری از امام علی علیه السلام تا بازگشت سپاه اسامه به تأخیر افتاده است. اما بر فرضِ تأخیر هجوم، این واقعة شوم در چه تاریخی رخ داده است؟ در این مقاله، با ارائة مستنداتی، به این نتیجه رسیدیم که هجوم به خانه فاطمه زهرا علیها السلام قریب 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله رخ داده و پس از آن، حضرت فاطمه علیها السلام به مدت 40 روز در بستر بیماری بودند، تا آنکه سه ماه پس از رحلت پدرشان به شهادت رسیدند.
ادامه دارد...
امام رضا علیهالسلام میفرمایند:
هرکه در مجلسى بنشیند که در آن یاد ما (اهلبیت) زنده میشود، قلبش، در روزى که قلبها مىمیرند، نمیمیرد.
بحارالانوار، ج44، ص 278
آخرین روز ماه صفر در سوگ آفتاب هشتم حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلامپیامبر اکرم صلوات الله علیه فرمود : "ستُدفَنُ بضعة منِّی بأرض خراسان" وجود نازنین پیامبر فقط به دو نفر "بضعة منی" خطاب کردند ، اولی وجود مبارک حضرت صدیقه طاهره است که مکرّر می فرمود : «فاطمة منّی من آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله» و دومین پاره تن امام رضا علیه السلام است. چرا حضرت این دو تن را پاره تن خود خطاب می کند چون این دو وجود نازنین بودند که نگذاشتند که خط سرخ تشیّع به انحراف کشیده شود...
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣