در کلمه بعدی وجود مبارک حضرت امیر علیه السلام فرمود: «عَیْبُکَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَکَ جَدُّکَ»؛ به هر حال انسان ممکن است لغزشی داشته باشد. غیر از معصومین خطای فکری و خطیئه عملی همه ما را تهدید میکند. نمیتوانیم بگوییم ما نه مشکل علمی داریم نه مشکل عملی؛ هر دو مشکل را داریم. اما دو چیز مقدور ماست: یکی کم کردن این، یکی ترمیم این. تلاش و کوشش کنیم که کمتر اشتباه بکنیم، تلاش و کوشش کنیم که کمتر بیراهه برویم؛ این مقدور ماست. دوم اینکه اگر لغزیدیم فوراً توبه کنیم. این هر دو مقدور ماست. اگر ـ خدای ناکرده ـ در کم کردن آن خطا و خطیئه بیباک بودیم و در ترمیم آن دو غفلت کردیم، این مشکل هست. چه وقت آبروی ما را ببرد معلوم نیست. هیچ نباید بگوییم کاری که کردیم تمام شد. کاری که کردیم میافتد در خط تولید، حرفی که زدیم، خلافی که کردیم، زیرمیزی، رومیزی هر کاری که کردیم، مگر چیزی در عالم معدوم میشود؟! این حرفی که پشت سر دیگری زدیم، یا سخنی که گفتیم، عیبی که گفتیم، دل کسی را به درد آوردیم، این شده کار، این یک؛ این کار در خط تولید میافتد و اثری دارد، خودش فعلاً رخت بربست. آن اثر در خط تولید است، امر سوم را در بر دارد. مگر چیزی معدوم میشود؟! اصلاً فرض ندارد در نظام علّی چیزی بیکار باشد! این سنگی که در یک گوشه افتاده است این مرتّب دارد آن خاک را فشار میآورد بعد از دو سال میبینیم که یک گودی پیدا شده است! مگر میشود چیزی در عالم موجود باشد و بیکار باشد؟! حرفی که زدیم کاری که کردیم غذایی که خوردیم، مالی که بردیم، این در خط تولید میافتد. اثرش در دوم، دوم در سوم، سوم در چهارم؛ هر روز به ما میگویند جبران کنید توبه کنید، جبران کنید توبه کنید، جبران کنید توبه کنید! وقتی توبه کردیم، ما مادامی که در نظام طبیعت هستیم نظام، نظام «تبدیل السیّئات بالحسنات» است، نظام «مغفرة السیّئات بالحسنات» هست این نظام، نظام تبدیل است. شما میبینید بدترین کودها در همین زمین به بهترین گلها و میوه تبدیل میشود به استناد: ﴿لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً﴾، این ذنوب جمع است، هیچ گناهی نیست که قابل بخشش نباشد؛ منتها در سوره «نساء» فرمود: شرک را نمیآمرزد؛ ما تا نفس میکشیم در حوزه حرکت، تغییر، تبدیل و مانند آن هستیم. اما وقتی رخت بربستیم و نفس تمام شد «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل» و راه توبه بسته است. بنابراین ما تا در دنیا هستیم جا برای تبدیل است«یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ حَسَنَاتٍ»، «إنک غافر الخطیئات»!
بنابراین فرمود این عیب هست. چه وقت رسوا میکند معلوم نیست. یک وقت رسوا میکند که راه برای توبه بسته است و انسان تقاضای مرگ میکند. فرمود تا نفس میکشی قبل از اینکه او تو را رسوا کن، این را تبدیل کن! میتوانی به گُل تبدیل کنی! فرمود وقتی که آدم میتواند توبه کند، بگوید خدایا آمدم، نه رو به قبله میخواهد، نه آب توبه میخواهد، نه لفظ میخواهد؛ البته «أستغفرُ الله» و اینها مستحب است، اما آن اراده تخلّلناپذیر خدایا! آمدم؛ او قبول میکند. آنچه اساس کار است انقلاب روحی است انقلاب فکری است، انقلاب قلبی است که برگردد. حالا نماز و اینها یک دستورات خاصی است که باید قرائت بکنیم و آن اذکار را بگوییم و اینهاست. اما توبه آن اراده شکستناپذیر است که خدایا از گذشته پشیمان هستم! نسبت به آینده تصمیم قطعی دارم، آمدم، همین!
فرمود معلوم نیست که عیب، چه وقت آدم را رسوا میکند! چه بهتر که ما زودتر آن عیب را تصحیح کنیم، راه که برای ما باز است. از آن طرف هر سحر فرشتهها میگویند: «هل من تائبٍ؟ هل من داعٍ؟». کم نیست، اینها مأموران الهیاند. آیا کسی هست توبه کند، ما قبول کنیم؟ آیا کسی هست از ما چیزی بخواهد درها باز است.
پس تا آنجا که مقدور ماست جلوی مشکلات را کم بکنیم، مواظب زبانمان، مواظب غذایمان باشیم. آن سخت است که انسان هیچ غفلتی نکند، بله سخت است؛ اما کم کردن هست و اگر کاری کردیم که رضای خدا در آن کار نبود فوراً توبه بکنیم؛ وگرنه این میافتد در خط تولید، اوّلاً؛ کجا سر در میآورد معلوم نیست، ثانیاً؛ فرمود تا آن روزی که وقت تو و سعادت تو ذات اقدس الهی آن را تنظیم کرده این عیب مستور است مهلت میدهند، و اگر ـ خدای ناکرده ـ این مدت تمام شد این عیبی که در خط تولید بود دفعتاً رسوا میکند آدم را. دیگر هیچ راهی برای ترمیم ندارد.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
دعای ندبه باید در اعیاد چهارگانه ( فطر ـ قربان ـ جمعه ـ غدیر) خوانده شود
چون محور عید خدا و امام معصوم است. عید درواقع به معنای بازگشت است از کلمه «
عود» . بازگشت به چه کسی؟ به کجا؟ فرق نمی کند. در بین مردم جدای از اسلام،
بازگشت به سنتهای پیشینیان، بازگشت به طبیعت نشانه ی عید است. مثلا عید نوروز
زمان تحویل سال بازگشت به سنتهای قدیم است. در اسلام عید یعنی بازگشت به حقیقت
انسانی. انسان از مبدأ خود جدا شده.
انسان از جنس دنیا نیست. دنیا از « دُنُو » است. در حالیکه انسان اشرف
مخلوقات است. با دنائت، دنوّ و پائین بودن سنخیّت ندارد.. پس باید به اصل
خویش بازگردد.
برای بازگشت انسان نشانه و دلیل و راهنما میخواهد.
بازگشت درواقع اصل دارد. امام هم دلیل و هادی است و هم الگویی است که انسان با آن
الگو انسانیت را می فهمد. پس امام محور عید است...
مولودى از نیمه ذیحجه مىآید و آسمان
رخت آبیش را با پشتههاى سپید ابر مىآراید
گل سرخ، ده گلبرگ خوشرنگ را شبنم مىزند
شببوها، ده شب از عطر دلانگیزشان را به مهتاب مىدهند
و اقاقىها، آرام مىشمارند
اولین، دومین... دهمین، آرى دهمین ستاره مىآید.
او هادی (ع) است و صداقت صادق (ع) در جان دارد،
نجابت کاظم (ع) بر چهره،
تبسّم رضا (ع) بر لب،
و سخاوت محمد (ع) در دست!
دستی که برای همیشه حبل المتین مسکینان خواهد شد.
مدینه! این بار، دهمین خورشید از منظومه «کوثر» را به دامان گرفته
خورشیدی که انوار الهیاش از «سامرّا» تا شرق و غرب عالم سایه خواهد افکند
و درماندگان طریق سعادت را به رستگاری رهنمون خواهد شد.
او امام هادی است که می فرمود:
همانا خداوند، دنیا را جایگاه بلاها و امتحانات و مشکلات قرار داد; و آخرت را جایگاه نتیجه گیری زحمات، پس بلاها و زحمات و سختیهای دنیا را وسیله رسیدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنیا را در آخرت عطا میفرماید.
«تحف العقول، ص 358»
مولا جان! علی بن محمد علیه السلام ! سلام و درود خداوند بر لحظهای که خاک «مدینه»، بوسه بر قدمت زد، و لحظهای که تربت «سامرّا» تن شریفت را در آغوش گرفت!
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم داشتم کنج حرم "جامعه" را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکماتِ کلماتِ تو مسلمانم کرد
صلوات خاصه امام هادی(ع) تقدیم به روح بزرگوار آن امام همام:
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَصِیِّ الْأَوْصِیآءِ، وَاِمامِ الْأَتْقِیآءِ،وَخَلَفِ اَئِمَّةِ الدّینِ، وَالْحُجَّةِ عَلَی الْخَلائِقِ اَجْمَعینَ، اَللّهُمَّ کَماجَعَلْتَهُ نوُراً یَسْتَضیی ُ بِهِ الْمُؤْمِنوُنَ فَبَشَّرَ بِالْجَزیلِ مِنْ ثَوابِکَ،وَاَنْذَرَ بِالْأَلیمِ مِنْ عِقابِکَ، وَحَذَّرَ بَاْسَکَ، وَذَکَّرَ بِآیاتِکَ، وَاَحَلَّ حَلالَکَ، وَحَرَّمَ حَرامَکَ، وَبَیَّنَ شَرایِعَکَ وَفَرایِضَکَ،وَحَضَّ عَلی عِبادَتِکَ، وَاَمَرَ بِطاعَتِکَ، وَنَهی عَنْ مَعْصِیَتِکَ، فَصَلِّ عَلَیْهِ اَفْضَلَ ما صَلَّیْتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ، وَذُرِّیَّةِ اَنْبِیآئِکَ، یا اِلهَ الْعالَمینَ.
التماس دعا
این بیان نورانی امام(سلام الله علیه) بارها گفته شد که وجود مبارک حضرت فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ شما شیعیان ما هستید به زیارت یکدیگر بروید و یکدیگر را ترک نکنید. «تَزَاوَرُوا»، چرا؟ «فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ وَ ذِکْراً لِأَحَادِیثِنَا»؛ شما شعیان ما هستید وقتی دور هم جمع شدید؛ البته آن احوالپرسیهایتان که تمام شد به هر حال کلمات ما را نقل میکنید، احادیث ما را نقل میکنید. این جمله خبریهای است که به داعی انشا القا شده است؛ یعنی شیعیان ما! وقتی دور هم جمع شدید، نگذارید مجلستان به حرفهای عادی بگذرد. آیهای، روایتی بخوانید که حرفهای ما مطرح بشود. یعنی «أحْیُوْا أحادیثنا فی مجالسکم».
حالا که زیارت کردید و احادیث ما را گفتید، احادیث ما چه خاصیتی دارد؟ «وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض»؛ عاطفه ایجاد میکند، محبت ایجاد میکند، رازداری ایجاد میکند، ادب ایجاد میکند. خاصیت احادیث ما این است. چطور خاصیت احادیث ما این است که ادب ایجاد میکند؟ ما یک مَثل داریم که این مَثل حق است، میگوییم: «سنگ روی سنگ بند نمیشود»! درست هم هست. الآن اگر بخواهند بُرجی، قصری بسازند، سنگ اوّل را گذاشتند سنگ دوم که روی آن بند نمیشود. یک ملات نرم میخواهد وگرنه شما سنگ دوم را بگذاری روی سنگ اوّل میلغزد و سنگ روی سنگ بند نمیشود. فرمود احادیث ما و کلمات ما ادبآموز است ادب آن ملات نرم است آن وقت قصر میسازید. با ملات قصر ساخته میشود نه با سنگ. «وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض»؛ ادب است که جامعه را اداره میکند، برای اینکه اینها کریم هستند. انسان کریم است و کَرم با ادب آمیخته است.
هنگام امتحان که بشود خیلی ها پا پس می کشند و تردیدهای فراوان در اعماق وجودشان رخنه می کند که شاید عقیده ای که داشته اند هم آنچنان بنیان محکمی نداشته است، شاید هم به دنبال بهانه ای هستند که راه فراری باشد از آنکه در بوته ی آزمایش عیارشان سنجیده شود.
قربانی کردن فرزندی که در کهنسالی پس از سالها انتظار نصیبت شده است امتحانی است بس دشوار و آوردگاهی که عیار بندگی ات با آن سنجیده می شود. مسلخی که باید از هر کس و هر چه که دوست داری دل بکنی و نشان دهی که آداب بندگی را خوب میدانی.
قربانی ابراهیم خلیل الله فرزندی بود که به آن دلبستگی داشت و خدا میخواست او را بیازماید به دل بستگی اش. تنها اوست که میداند در لحظه ابتلاء آیا ما هم می توانیم از دلبستگی هایمان دل بکنیم و در راه طاعت پروردگار و ایمان راسخ به او قربانی کنیم؟
آری اینگونه توحید و خداپرستی بندگان مورد آزمایش قرار می گیرد تا غربالی باشد میان آنانکه ادعای پیروی و اطاعت از دستورات الهی را دارند.
آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می شوند و آنان (به وسیله جان، مال، اولاد و حوادث) مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟ (سوره عنکبوت آیه 2)
عید قربان یا عید الاضحی از اعیاد بزرگ اسلامی در دهم ذی الحجه در حقیقت قربانگاه نفس و مجالی برای رسیدن به شرافت بندگی است همانگونه که دو پیامبر خدا امر الهی را اطاعت کرده و در مسلخ گاه بندگی بار دیگر راه را به مومنان حقیقی نشان دادند و از این بابت است که خداوند آن را سنتی قرار داده است که هر ساله تلنگری باشد بر عیار دلدادگی بندگان مخلص و حقیقی.
عید بندگی و اخلاص بر همگی مبارک
"" لذت عرفات ""
برای ورود به عرفات باید در میقات نیّت حج تمتع کرد اما میان این دو نیّت فاصله عجیبی است. بار اول نیت عمره تمتع و بار دیگر نیت حج تمتع.
برای احرام عمره باید بیرون از بیت العتیق مُحرم شد اما برای احرام حج تمتع میتوان از بیت العتیق مُحرم شد
در عمره تمتع هنوز طعم وصال چشیده نشده و درحج تمتع بوی وصال یار استشمام می شود گویا درعمره همه چیز گذراست و در حج تمتع پایدار و جاودان .
حاجی درعمره تمتع هنوز رهایی از وجود نفسانی را تجربه نکرده و در حج تمتع آزاد و رها از هر تعلقی مُحرم می شود.
سرزمین عرفات به قدوم مبارک حضرت ولیعصر متبرک شده است و اگر چشمی پاک باشد، پرتو نور وجود حضرتش را در عرفه ادراک می کند.
در روایت آمده است : حضرت ولیعصر خطاب به علی بن مهزیار میفرمایند:
ای پسر مهزیار! پدرم امام حسن عسگری به من دستور داد که برای اقامت ، کوههای سخت وسرزمبن خشک ودور دست را برگزینم ،عرفات یکی از همین سرزمینها ست.
روز نهم ذی الحجه روز تجلی وجه الله ، روز معرفت و شناخت امام زمان است .
سرزمین عرفات معطر به عطر یوسف گمشده است.
عرفات مجلس معارفه ایست که در بیابان برگزار می شود و نشان از معرفت بی انتهایی است که همه طالب آنند.
در عرفات همه در خلوت خویش می اندیشند، عبادت می کنند ، گریه می کنند و یا گروهی با مولای خود بی صدا نجوا می کنند.
وقوف در این سرزمین از اذان ظهر تا غروب آفتاب واجب است.
زمان بهانه ایی است که هیچ چیز پنهان وناپیدا نباشد.
تابش مستقیم خورشید نمادی از تابش وجود حضرت حجت است.
سِرّ اعظم حج، اجتماع در عرفات است که هیچ صاحب معرفتی از وصال به امام نا امید نیست گرچه چشمانش از دیدن امام محروم است اما چشمان حضرت به سوی اوست. امام آب گوارا بر تشنه لبان و راهنمای گمشدگان است. امام امانتداری همراه، پدری خیر خواه و برادری مهربان است.
چه سعادتمند چشمانی که به پرتو نور او در عرفات روشن می شوند و چه خسارت دیده اند چشمانی که از برکت وجودش غافل اند.
اهل دل معتقدند عرفات از دو جهت پایگاه و مرکز شناخت است:
اول آنکه زائر در عرفات به عجزکامل خویش و به صفرالیدی اش در مقابل مولا اقرار می کند و این سرزمین برای او نشان صحرای قیامت است .
دوم آنکه حاضرین در عرفات جلوه گریهای محبوب را چنان بوضوح احساس میکنند که دلیلی برای ناامیدی باقی نمی ماند .
خداوند به برکت امیر الحاج و وجود ولی الله، می بخشد و بنده به واسطه او طلب می کند. در این سرزمین و فضای ملکوتی ، تنها گناه ناامیدی، پرونده حاضرین را سیاه می کند.
حاجی باید یقین کند که مورد عنایت خاص خدای خویش است.
عرفات کلاس فشرده ایست که از ظهر شاگرد می پذیرد وغروب آنها را با گنجینه ای از علوم و معارف الهی به مشعر می فرستد.
زائر در عرفه با علم به این مطلب دعا می کند که هر دعایی مستجاب است زیرا یکی از القاب امیرالحاج حضرت بقیه الله الاعظم ، یدالباسط است یعنی دست باز خدا .
در عرفه ما سراغ دست باز خدا می رویم ایشان هرچه عطا کند از خزانه کرم خدا کم نمی شود . خدا برای یدالله اش محدودیتی قرار نداده است که تا چه اندازه عطا کند ، سفره رحمت خدا در عرفات چنان گسترده است که به هیچکس اجازه نمی دهند از رحمت خدا نا امید برگردد و نا امیدی را بالاترین گناه انسان در عرفات می دانند
حاجی باید در نهایت امید قدم به این سرزمین بگذارد .
عرفات سرزمین اعتراف به تقصیر هاست .
در آن سرزمین هرکس به قصور خود پی میبرد گویا روشنایی و وضوح عرفات تا عمق جان نفوذ می کند و انسان بیشتر از همیشه بر نواقص و کاستی های
خود واقف می شود.
همه آمده اند تا در این صحرا بگویند:خدایا از کاستی ها و نواقصمان به تو پناه می اوریم .
سرکشی های ما در مقابل تو فقط به جهت کوتاهی و کم کاری های خود ماست ، ناتوانی های ما در امر بندگی زائیده ظلمتهای نفسانی ماست .
چنین شناختی در فضای نورانی عرفات بر زائر حاکم می شود ، او در آن صحرا، آرام و بی صدا و گاه با گریه و ناله در محضر حق اعتراف می کند.
خدایا منیت هایم موجب تاریکی درونم شده و سبب گمراهی در مسیر بندگی ام گشته ، اگر تو مرا تحت حمایت خویش قرار ندهی و از رذایل نفسانی رهایم نسازی ، تمام موجودی ام از دست می رود.
گویا در عرفات، آتش عشقی در نی فتاده است . این آتش بیش از هر زمان شعله می کشد و منیت ها را می سوزاند و خاکستر می کند .
طعم تلخ هجرانها در عرفات بیشتر احساس می شود ، حضور در آنجا معنایی دیگر به خود می گیرد و چون حضور آن غایبِ همیشهِ حاضر در عرفات احساس می شود باید دست در دامنش زد و اعلام کرد:
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل تا سرا پرده گل نعره زنان خواهد شد
مولای من ! غم هجران تو تنها درد زندگی من است .
یعقوب وار وا اسفا همی زنم دید خوب یوسف کنعانم آرزوست
هریک از ما برای درمان غم فراق مولی ، به عرفات امید بسته ایم.
از ظهر تا غروب در کوره عشق این سرزمین می سوزیم تا در این کوره گداخته شویم و بسوزیم شاید خروج از عرفات تولد و آغازی دوباره باشد ، آغازی بدون منیت های گذشته و تولدی بدون خطاهای پیشین .
حافظ شکایت از غم هجران چه می کنی در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور
🌼 اللهم عجل لولیک الفرج🌼
التماس دعا"
استاد بروجردی ، کتاب جرعه ایی از بیکران حج
یکی از مطالبی که در دعای ندبه باید مدنظر باشد این است که معمولا انسان یا با عقل یا با حواس یا با دل سخن می گوید ولی در دعای ندبه این سه با هم جمع شده است . هم عقل پویاست؛ از اول تا پایان دعا مباحث عقلی مشاهده می شود و هم در سرتاسر دعا دل سخن می گوید. دل گویه های یک عاشق، یک انسان کامل است که می فهمد دوری از راهنما و مراد چه خسارت بزرگی برای او دارد.
خیلی در دنیا هستند و متوجه نیستند که از خدا و خلیفه ی خدا دور هستند.
اهل دل اینگونه نیستند، ایشان متوجه هستند این فراق و هجران خیلی بزرگ است و انسان را از
اصلش دور کرده اند . اگر در دنیا متوجه نباشیم از جنس این نشئه نیستیم غصه نمی خوریم
احساس غربت نمی کنیم...
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش
آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت
گلدستهای نداشت حرم، مرقدی نبود صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود
این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟ غمهای عهد کودکی از یاد کی رود
از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه
تو دیدهای چهها به اسارت به عمه شد در شهر شوم شام، جسارت به عمه شد
تو طفل روی ناقهی عریان نشستهای بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشستهای
تو طعم تازیانه و سیلی چشیدهای بر روی خار، همره طفلان دویدهای
دیدی تو خیمههای به آتش کشیده را داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را...
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْباقِرُ بِعِلْمِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفاحِصُ عَنْ دِینِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْمُبَیِّنُ لِحُکمِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا القائِمُ بِقِسْطِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النّاصِحُ لِعِبادِ اللّه الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الدّاعِی إلَى اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الدَّلِیلُ عَلَى اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الحَبْلُ الَمَتِینُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفَضْلُ المُبِینُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النُّورُ السّاطِعُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْبَدْرُ الْــلاّمِع الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الحَقُّ الاَبَلَجُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السِّراجُ الاَسْرَجُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّجْمُ الاَزْهَرُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الکَوْکَبُ الاَبْهَرُالَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا المُنَزَّهُ عَنِ المُعْضَلاتِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا المَعْصُومُ مِنَ الزَّلاّت الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الزَّکِیُّ فِی الْحَسَبِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الرَّفِیعُ فِی النَّسَبِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا القَصْرُ الَمَشِیدُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ اَجْمَعِینَ
اَشْهَدُ یا مَوْلای اَنَّکَ قَدْ صَدَعْتَ بِالْحَقِّ صَدْعاً وبَقَرْتَ العِلْمَ بَقْراً، ونَثَرْتَهُ نَثْراً لَمْ تَاْخُذْکَ فِی اللّهِ لَوْمَةُ لائِم وَکُنْتَ لِدِینِ اللّهِ مُکاتِماً وَقَضیْتَ ما کانَ عَلَیْکَ وَاَخْرَجْتَ اَوْلِیاءَکَ مِنْ وَلایَةِ غَیْرِ اللّهِ اِلى وِلایةِ اللّهِ وَاَمَرْتَ بِطاعَةِ اللّهِ، وَنَهَیْتَ عَنْ مَعْصِیَةِ اللّهِ حَتّى قَبَضَکَ اللّهُ اِلِى رِضْوانِهِ وَذَهَبَ بِکَ اِلى دارِ کَرامَتِهِ وَاِلى مَسَاکِنِ اَصْفِیائِهِ وَمُـجاوَرَةِ اَوْلِیائِهِ
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ
حضرت علی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِیَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ»؛ دلهای مردم از یکدیگر فاصله دارد، تنها چیزی که این دلها را جذب میکند الفت، محبت و ادب است. دل را با گِل و با طلا و با نقره و با آنها نمیشود خرید.
دلهای مردم را طلا و نقره جذب نمیکند، دلهای مردم را ادب و دین جذب میکند و بس! هیچ چیزی نمیتواند دلهای مردم را رام بکند. ممکن است ساکت بکند، ولی ساکن نمیکند. ما سکوت نمیخواهیم سکون میخواهیم، سکینت میخواهیم، آرامش میخواهیم. دل به غیر نام الهی نمیآرمد، آرام نمیگیرد؛ چون این دلآفرین با دل کار دارد.
فرمود: ﴿هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ﴾؛ خدا سکینت را مثل سایر نورها باید نازل بکند. فرمود دلهای مردم با ادب سکینت میگیرد، با عدل سکینت میگیرد، با عقل سکینت میگیرد.
ادب منظور این نیست که چگونه بنشیند، چگونه راه برود، عقل ادب است، عدل ادب است، پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی»؛ خدا مرا خوب ادب کرده است؛ مرا عادل کرده، باتقوا کرده، نه بیراهه میروم نه راه کسی را میبندم. ادب به این معناست. البته آداب ظاهری هم حُسن خود را دارد. فرمود تنها چیزی که دلهای مردم را جذب میکند عقل است و ادب است و الفت دینی است و دیگر هیچ، «قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِیَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ».
یک بیان نورانی از رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) رسید که در کلمات ائمه(علیهم السلام) هم هست، فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یَشْتَرِی الْعَبِیدَ بِمَالِهِ فَیُعْتِقُهُمْ کَیْفَ لَا یَشْتَرِی الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِهِ». آن روزی که بردهداری بود؛ فرمود من تعجب میکنم اینها مال میدهند بنده میخرند، اما ادب به کار نمیبرند که انسانهای آزاد را بخرند! ما به هر کسی که عادل باشد، عاقل باشد، ادب منظور این نیست که چگونه بنشیند، چگونه راه برود، عقل ادب است، عدل ادب است، پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی»؛ خدا مرا خوب ادب کرده است؛ مرا عادل کرده، باتقوا کرده، نه بیراهه میروم نه راه کسی را میبندم. «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی». «فَقَالَ: ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ﴾»، ادب به این معناست. البته آداب ظاهری هم حُسن خود را دارد. فرمود تنها چیزی که دلهای مردم را جذب میکند عقل است و ادب است و الفت دینی است و دیگر هیچ
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
دعای ندبه یک مرور ولایت است. هم هدفش رسیدن به ولایت است و هم تمرین ولایت. بزرگترین نعمتی که ما داریم و امانت مهمی که آسمان و زمین نتوانستند تحمل کنند و انسان تحمل کرد نعمت ولایت است. در فرازهای دعای ندبه داشتیم « یابن النعمِ السّابغات » ای فرزند نعمتهای فراگیرخدا، منظور از نعمت « ولایت » است. ابو حنیفه از امام صادق (ع) در رابطه با آیه ی آخر سوره تکاثر سئوال کرد، امام فرمود اگر شما مهمانی داشتید و از او پذیرایی کردید اگر آخر کاری که میخواهد برود بگویید چقدر غذا خورده ای، درست است؟ گفت: نه خیلی بد است. امام فرمود: خداوند کریمتر از آن است که بخواهد از بنده سئوال کند... اگر خدا بخواهد از این چیزها حسابرسی کند خیلی طولانی می شد. پرسید پس این نعمت چیست؟ فرمودند: این نعمت «ولایت» ماست ...
دریافت
حجم: 22.4 مگابایت
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣