ماه رجب، ماه ارتباط با خدای متعال
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی:
بهترین راه برای رعایت تقوای الهی با فرا رسیدن ماه پربرکت رجب این است که ما این حبل الله را حفظ بکنیم. از وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) رسیده است که در ماه رجب هر شب فرشتهای از طرف ذات اقدس الهی نداهایی دارد، بخشی از آن نداها این است که فرشتهای از طرف ذات اقدس الهی میگوید:
«اٴنا جالسُ مَن جالَسَنی... و غافِرُ مَنِ استَغفَرَنی»؛
هر کسی با من هم نشین باشد لطف من با او هست و هر که از من طلب مغفرت کند من او را میآمرزم و هر کس از من هدایت بخواهد من او را هدایت میکنم و این ماه پربرکت رجب را طنابی قرار دادم:
«العبدُ عبدی و الرّحمة رحمتی ... و جعلتُ هذا الشّهرُ حبلاً بینی و بینَ عِبادی» هر کس با ماه رجب مأنوس بود به من میرسد «وَصَلَ إلیّ»
در عین حال که ماه رجب شهر علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) است شهر الولایه است و ماه شعبان شهر رسول خداست شهر الرسالة است و ماه مبارک رمضان شهر الله است، همان طوری که »اٴنا مدینةُ العلم و علیٌ بابها فَمَن ارادَ المدینة فلیَاٴتِها مِن بابِها»، از این باب شهر الولایة وارد شهر الرسالة میشوید و از باب شهر الرسالة وارد شهر ربوبیت خواهید شد که آنجا عبادتتان و بندگیتان بندگی خالص خواهد بود
در ماه پُر برکت رجب از بهترین راه ها همین دعاهاست و آن دعا این است که هرگز شما ما را رها نکردی! و ما به هیچ جا هم امیدوار نیستیم و اگر کسی نسبت به ما محبّت می کند، دل آنها را تو به طرف ما هدایت می کنی! این طور نیست که بگوییم خدا هست و دیگران هم هستند، خیر! دیگران برابر ﴿وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾، سپاه و ستاد الهی هستند، تا او نخواهد قلب کسی به طرف ما متوجّه نمی شود. این دعاهای پُر برکت ماه رجب هم در هر فصلی ـ إِنْ شَاءَ اللَّه ـ خوانده شود و گاهی معنا شود، که قرآن با روایات یک جا معنا شود، قرآن با دعا یک جا معنا شود. این دعا همان طوری که امام (رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیه) از استادشان نقل کردند، قرآن صاعد است، این قرآنی است که دارد بالا می رود و اگر ترقّی می خواهد به وسیله دعاهاست.
این دعاها با روایت های فقهی خیلی فرق می کند، به ما مستقیماً اجازه دادند که با او سخن بگوییم و به ما گفتند راه نزدیک است: «أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیکَ قَرِیبُ الْمَسَافَةِ وَ أَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَکَ»، خدایا! راه دور نیست، نزدیک است و آن اینکه آدم روی هوس خود پا بگذارد، «یک قدم بر خویشتن نِه وان دگر در کوی دوست» آسان است، انسان به میل خود حرف نزند، به میل خود کار نکند، ببیند خدای سبحان چه می خواهد، بدون افراط و تفریط! صدای الهی را می شنود و پیام الهی را درک می کند و گاهی در خواب، گاهی در بیداری، این نغمه های الهی را می شنود، بدون افراط و بدون تفریط، آدم می تواند فرزندان را خوب تربیت کند، محیط خود را خوب تربیت کند.
قرآن کریم هم در این غرر آیات خود این است که ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَاراً﴾،خودتان و فرزندانتان را از آتش نجات بدهید، حفظ کنید! پس معلوم می شود این کار شدنی است، رفتار ما گفتار ما ـ إِنْ شَاءَ اللَّه ـ اثر دارد.
مولای متقیان امام علی علیه السلام فرمود: «إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ فَلَا تُبَلْ مَا کُنْتَ»؛ ما ارادهای داریم، قضا و قدر که تابع اراده ما نیست، تابع مصالح کلّیه است. اگر یک وقت آنچه را که ما میخواستیم نشد، نباید نگران باشیم و بگوییم ما در این حدّ هستیم، چرا نشد؟! «چرا» در کارهای قضا و قدر الهی راه ندارد. در کارهای خود ما، در کارهای دیگران راه دارد؛ اما در برابر قضا و قدر الهی «چرا» راه ندارد. فرمود حالا اگر نشد، خود را به زحمت نینداز. گاهی به عنوان آزمون است گاهی به عنوان شکر نعمتهای قبلی است، گاهی به عنوان صبر نقمتهای تازه پدید آمده است. فرمود: «إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ»؛ نگویید چرا به من؟! نه، خیلی از افراد بودند برجستهتر از ما بودند و به مقصد مادیشان نرسیدند.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ یُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیَامٌ»؛ غالب فرمایشات آن حضرت از بیانات نورانی پیغمبر(علیهما السلام) استفاده میشود. آن حضرت فرمود: «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»؛ اکثری مردم خواباند هنگام مرگ بیدار میشوند. برخیها در هنگام مرگ هم بیدار نمیشوند، خوابیده میمیرند و بعد از مرگ بیدار میشوند.
فرمود: اهل دنیا مثل سوارههایی هستند که اینها را منتقل میکنند و خودشان در حال خواب هستند. کسی که اهل دنیا نباشد بیدار است، این حالت انتقال را درک میکند و خود را تسلیم ناقل میکند:
یعنی ما در حال بیداری و در حال زنده بودن منتقل میشویم و گرنه مرگ به معنای نابودی که نیست. آن مرگ به معنای نابودی فوت است نه وفات! در قرآن کریم هیچ سخن از فوت نیست، یک جاست که نفی کرده است فرمود: ﴿فَلاَ فَوْتَ﴾، هر چه از قرآن درباره مرگ آمده وفات است.
اگر کسی خواب باشد نمیداند که او را از کجا به جایی بردند! اما وقتی بیدار باشد به این نقل و انتقال رضا میدهد و ادعا میکند که من میفهمم که دارم از جایی به جایی میروم و خود را تسلیم این ناقل میکند.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
فرمود: «الْعَفَافُ زِینَةُ الْفَقْرِ وَ الشُّکْرُ زِینَةُ الْغِنَی»؛ عفیف بودن فضیلتی است هم برای مرد هم برای زن
گاهی انسان در جهاد اصغر اعضا و جوارحش را میدهد، بعد خدا به او دستی میدهد که «یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّة». در جهاد اکبر که دشوارتر از جهاد اصغر است اگر کسی موفق شد، او هم میشود: «لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَة»، با فرشتهها محشور میشود.
در اینجا هم فرمود اگر کسی
فقیر بود، برای اینکه عزیزانه زندگی کند، این عفت و عدم تعرّض و قناعت زینت این
حالت فقر اوست؛ چه اینکه زینت غنا و داشتن شکر و سپاسگزاری است. شکر هم این است که
انسان نعمت را در جای خود مصرف بکند و به داد دیگران برسد.
هر انسانی که قدرت داشته باشد به فقیر کمک بکند و نکند، در قیامت معذّب است. چه مسلمان باشد چه یهودی و مسیحی و زرتشت باشد و چه ملحد و مشرک باشد، در قیامت وقتی از عدهای سؤال میکنند که چطور به جهنم افتادید؟ ﴿ما سَلَکَکُمْ فی سَقَر﴾ اینها چند دلیل ذکر میکنند، میگویند ما در محکمه قیامت به چند چیز محکوم شدیم: یکی اینکه منکر قیامت بودیم: ﴿کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ﴾، این معلوم است که در اثر کفر عذاب میبیند. بعد ﴿لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ﴾ و ﴿لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ﴾، ما به فقرا کمک نمیکردیم. ببینید در قیامت میگویند حالا کافر بودی باش، ولی کمک به فقیر وظیفه هر انسانی است؛ چون کفّار هم به فروع مثل اصول مکلّفاند. از این احتجاجهای قرآنی برمیآید که کفّار هم به فروع مکلّفاند هم به اصول مکلّفاند. هم عِقاب میبینند که چرا اصول دین را منکرند هم عقاب میبینند که چرا به فقرا نرسیدند؟ کمک به فقرا جزء برنامههای بینالمللی اسلام است.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
در این کلمه نورانی حضرت علی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : «فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَی غَیْرِ أَهْلِهَا»؛ آدم باید روی پای خودش بایستد. قرآن میفرماید که ما چند قرن قبل اسلام و مسلمانها را معنا کردیم. در تورات چنین گفتیم، در انجیل چنین گفتم، گفتیم ملّت اسلامی، جامعه اسلامی جامعهای است که روی پای خودش بایستد: ﴿کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ﴾، مسلمان یعنی این! مسلمان مثل آن بذری است که آب آن کافی، هوایش سالم، خود این بذر و این خوشه گندم را من حکیمانه خلق کردم، او هم حکیم است، چرا؟ چون میفهمد! این خوشه گندم میفهمد که با این باریکی نمیتواند در برابر این حوادث و باد مقاومت کند. چند سانت که بالا آمده، ﴿فَآزَرَهُ﴾؛ از خود وزیر انتخاب میکند، «آزره إنتخب لنفسه وزیرا، جعل له وزیرا» وزیر آن است که کسی وزر و سنگینی مملکت بر دوش اوست. این خوشه گندم برای خودش یک سلطان است میفهمد که وزیر میخواهد، ولی وزیر باید خودی باشد. ﴿فَآزَرَهُ﴾؛ یعنی «جعل له لنفسه من نفسه وزیرا»، این پایهاش را محکم میکند اطرافش را محکم میکند نوازش میکند، اینها را وزیر خود قرار میدهد. به این وزیر چه دستوری میدهد؟ ﴿فَاسْتَغْلَظَ﴾؛ میگوید باهم همکاری بکنیم، این پایه را چند سانت و قطرش را چند سانت بیشتر بکنیم. یک چند سانتی که بالا آمدند، ﴿فَاسْتَغْلَظَ﴾؛ میبینید که این خوشههای گندم یک کمربند محکمی به دور خودشان میزنند، میگویند من باید در برابر حوادث بایستم، من اگر کمربند نداشته باشم و محکم نباشم و گره نزنم باد مرا میشکند. فهم یعنی فهم! فرمود: مَثل اینها در انجیل و تورات، چند قرن قبل گفتند، مسلمان آن است که کمربند ایمنی از خودش دارد روی پای خودش میایستد، ﴿فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ﴾، این خوشه گندم به چه چیزی تکیه میکند؟ روی پای خودش ایستاد. این کسی که به بیگانه میخواهد تکیه کند، او اسلامی حرف میزند و غیر اسلامی فکر میکند. مسلمان آن است که کمربند داشته باشد. روی پای خودش بایستد، ﴿فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ﴾؛ روی ساق خودش بایستد؛ آن وقت: ﴿یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ﴾؛ میوه فراوان میدهد. این مزرعه پر از باد و اینهاست که این بادها این را نمیشکند، چون کمربند دارد و محکم است، روی پای خودش ایستاد.
اگر کسی اسلامی حرف بزند، باید روی پای خودش بایستد. نه بیراهه برود و نه راه کسی را ببندد و دستش به دیگری هم دراز نشود. تا میتواند دست دیگری و دیگران را بگیرد و تا میتواند دستش به دیگری دراز نشود. این عزیزپروری است. این عزت و استقلال یاددهی است. فرمود چیزی را نخواهید بهتر از آن است که از ناکس بخواهید. روی پای خودتان بایستید. فرمود: ما مسلمانها را چند قرن قبل معرفی کردیم، مسلمان آن است که روی پای خودش بایستد. ما اگر بخواهیم بفهمیم مسلمان هستیم یا نه، با چه باید بفهمیم؟ غیر از قرآن که هویت اسلامی ما را تبیین میکند ما راه دیگری نداریم. اگر ـ خدای ناکرده ـ به دیگری تکیه کنیم، اگر خوشهای این کار را حکیمانه نکرد، یا نگذاشتند او بکند، این ناچار است به این سنگ یا به آن خوشه یا به این چوب تکیه کند. فرمود این روی پای خودش ایستاده است: ﴿فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ﴾، آن وقت میوههای فراوانی میدهد. فرمود به بیگانه تکیه نکنید.
فرمود: «فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَی غَیْرِ أَهْلِهَا»؛ هیچ وقت دستتان پیش دیگری دراز نشود.
وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در هنگام دفن صدیقه کبری خطاب کرد به قبر مطهّر پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) این جمله را عرض کرد، این در خطبه 202 نهج البلاغه است؛ «أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ إِلَی أَنْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ»؛ به حضرت عرض کرد تا عمر من به پایان برسد، داری که شما هستید به آنجا ملحق بشویم، این خصیصهای است بین حضرت امیر و وجود مبارک حضرت رسول(علیهما السلام). وجود مبارک پیغمبر یک وقت فرمود: سخاوت یک شجره طوبایی است که اصل آن در بهشت در خانه من است و شاخههای او به خانههای مؤمنین میرسد. در جلسه دیگر فرمود: سخاوت یک شجره طیبهای است که اصل آن در خانه علی بن ابیطالب است شاخههای پربرکتش به خانههای مؤمنین میرسد. به حضرت عرض کردند این دو حدیث هماهنگ نیست؛ چون شما در یک جلسه فرمودید اصل این درخت در خانه من است، در جلسه دیگر فرمودید اصلش در خانه علی است! فرمود: «دَارِی وَ دَارَ عَلِیٍّ وَاحِدَةٌ»؛ چرا؟ شما وقتی به آیه مباهله مراجعه میکنید میبینید وجود مبارک حضرت امیر به منزله جان پیغمبر تلقّی شده است: ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ﴾؛ این ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ﴾ نشان میدهد که اینها یک حقیقتاند. ما یک حقیقت هستیم، منتها در این نشئه کثرت در دو جا ظهور کردیم.
اینجا که وجود مبارک حضرت امیر در این خطبه میگوید تا خدا برای من داری را که در بهشت هست انتخاب کند، یعنی همان جایی که شما حضور دارید. بعد فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَال»؛ فرمود دخترت مهمان شماست به حضور شما میآید و گزارش جریان سقیفه و امثال سقیفه را به عرض شما میرساند و به اطلاع شما میرساند که امت اجتماع کردند که فاطمه را هضم کنند و حذف کنند. این بیان نورانی حضرت است در این خطبه.
مستحضرید که دلالت چند قسم است یک قسم بالمطابقه است یک قسم بالالتزام. دلالت بالالتزام این است که این لفظ را میگویند لازم این لفظ هم مثل مطابق اصلی آن حجت است؛ اگر گفتند این آتش است یعنی آتش است و میسوزاند. لازم نیست بگویند میسوزاند. یک وقت میگویند ابراهیم خلیل امت است، «کان إبراهیم أمة واحدة»؛ معلوم میشود که یک نفر کار یک کشور را میکند. یک وقت میگویند یک ملّت قیام کردند برای کوبیدن ابراهیم خلیل. این به دلالت التزام میفهماند که ابراهیم امت واحده است؛ چون اگر یک امت نباشد یک مملکت نباشد یک کشور نباشد، یک کشور که به جنگ او نمیآید.
اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود امت جمع شدند تا فاطمه را هضم و حذف کنند؛ یعنی فاطمه امت است، چون اگر یک فرد عادی بود که لازم نبود یک امت قیام کند او را از پا دربیاورد. امت به وسیله سقیفه حضور پیدا کرد. آنها که اهل حَلّ و عقد بودند آنها جامعه را شوراندند و به هر حال اهل بیت را خانهنشین کردند. اینکه به پیغمبر عرض میکند: «وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا»؛ یعنی «إن فاطمة علیها السلام أمة واحدة».
صدیقه کبری در بین همه زنها «کانت أمة واحدة». مریم در حدّ انجیل، قدرت اعجاز و مانند آن دارد. با مجموع عیسی دوتایی باهم یک آیت جهانیاند. فرمود مریم و ابن مریم ﴿آیَةً لِلْعالَمینَ﴾، دو تایی. وجود مبارک فاطمه(سلام الله علیها) همسطح قرآن است این طور نیست که در قرآن حقیقتی باشد فاطمه(سلام الله علیها) نداند، یا فاطمه(علیها السلام) کاری بکند و عملی داشته باشد سیرهای و سنتی و سریرهای داشته باشد که قرآن نگفته باشد؛ پس او همتای قرآن است. اگر کسی که همتای انجیل است، الآن جهان را مسخّر کرده است شرق و غرب عالم به نام مریم است، مسیحیت توانست این مریم را به جهان معرفی کند،
وجود مبارک صدیقه کبری در خطبه «فدکیه» فرمود ما وحدت میخواهیم. کشور با وحدت و اتحاد حلّ میشود. اما اتحاد و وحدت سفارشی نیست با سخنرانی حلّ نمیشود. «وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً»، عدل کشور را به هم مرتبط میکند عامل وحدت است و ما هستیم. «وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَة» و ما هستیم. البته سفارش میکنیم تبلیغ هم میکنیم که اتحاد چیز خوبی است، اختلاف چیز بدی است؛ ولی با سفارش دلها منسجم نمیشود. فرمود آنچه دلها را منسجم میکند عدل است کلید آن به دست ماست. امامت است کلید آن به دست ماست. اینها در خطبههای نورانی حضرت است در خطبه «فدکیه». لذا وجود مبارک امیرالمؤمنین به پیغمبر عرض میکند یک امت جمع شد که فاطمه را از پا دربیاورد. «وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُر»؛ یعنی اجماع. «بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا»؛ امت جمع شدند که فاطمه را خانهنشین کنند. پس معلوم میشود که فاطمه یک امت است، چون اگر یک فرد عادی بود که یک فرد عادی میتوانست او را با قنفذ و امثال قنفذ خانهنشین بکنند. اینکه همه تصمیم گرفتند که اسرار سقیفه، اصحاب سقیفه، قبل و بعد آن، همه حواشی جمع شدند که فاطمه را خانهنشین کنند پس معلوم میشود که فاطمه امت است «کانت فاطمه علیها السلام أُمة واحدة».
در کلمه 65 حضرت علی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : «فَقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَةٌ»؛ آدم دوستان خودش را از دست بدهد تنها میشود، اختلاف دوستهای آدم را از آدم میگیرد. رعایت نکردن آداب و سنن انسانی دوست را از آدم میگیرد و انسان تنها میشود. انسانِ تنها غریب است. «فَقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَةٌ»، حالا لازم نیست که این به مرگ احبّه منتهی بشود. با اختلاف احبّه که بدترین مرگ است انسان احساس غربت میکند. انسان غریب هرگز به مقصد نمیرسد. تنها و راهگم کرده به مقصد نمیرسد.
ایام متعلّق به وجود مبارک صدیقه کبراست. میدانید وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در دفن آن حضرت چه چیزی گفت؟ خیلی جانسوز بود. هر دو گفته در نهجالبلاغه هست؛ یک گفتار ویژهای در دفن رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد در آنجا به پیغمبر میگوید التماس دعا! «اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ»؛ تو الآن به ملاقات پروردگار میروی، علی را فراموش نکن! « وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِک»؛ علی را فراموش نکن! وقتی به لقای پروردگار رفتی به یاد ما باش!
در هنگام دفن حضرت زهرا(سلام الله علیها)
فرمود: «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهیِنَةُ»، این هست. دوتا دستی را که دید دستان شبیه
پیغمبر بود، آنها سر جایش محفوظ. اینکه فرمود: «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ
وَ أُخِذَتِ الرَّهیِنَةُ»؛
یک تعبیر نورانی امام سجاد دارد. همانطور که قرآن
«القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»؛ احادیث هم همینطور است، احادیث هم
«یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً». حضرت ابدان ما را، یک; قبور ما را، دو;
معرفی کرد. فرمود: این ابدان «رَهَائِنِ الْقُبُور» هستند؛ این تعبیر حضرت امام سجاد است که از
ماها تعبیر میکند که انسانها «رهائن القبور» هستند، یعنی چه؟ یعنی بدهکارند،
چون رهن یعنی گرو, برای آدم بدهکار است. آدمی که بدهکار نباشد که رهن ندارد، آدم
بدهکار باید گرو بدهد در دنیا اگر کسی بدهکار بود یا زمین یا خانه یا فرش گرو میدهد؛
اما در مسائل اخروی و معنوی خودِ ما را گرو میگیرند ﴿مَنْ وُجِدَ فی رَحْلِهِ
فَهُوَ جَزاؤُهُ﴾؛ خود ما را گرو میگیرند، اینطور نیست که
مثلاً ما مال بدهیم یا مثلاً چیزی گرو بدهیم، نه ما را گرو میگیرند، چون ما
بدهکاریم باید گرو بدهیم. گروی ما که از ما گرو میگیرند خود ما هستیم. این گرو را
تحویل کدام بانک میدهیم؟ بانک قبر؛ «رهائن القبور»، این گرو را به این خاک میدهیم.
این اصل کلّی که وجود مبارک امام سجاد دارد: ابدان ما رهن گور است؛
بر اساس این اصل کلّی، وجود مبارک حضرت امیر هم فرمود: «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهیِنَةُ»؛ آن ودیعه حساب دیگری دارد، این رهینه حساب دیگری دارد، هر کسی رهن قبر است، ما «رهائنالقبور» هستیم.
این بیان نورانی رسول خدا(علیه و علی آله
آلاف التحیّة والثّناء) که در آخرین جمعه ماه شعبان فرمودند
این بیانات نورانی
وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در هنگام دفن صدیقه کبرا(صلوات الله و سلام
الله علیها) گفتند.
ایام سوگ و ماتم صدیقه کبریٰ فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه علیها) را به پیشگاه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقهمندان به قرآن و عترت و شما بزرگواران تسلیت عرض میکنیم و از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم به برکت معارف آن بانو، به همه ما علوم نافع و آنچه خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت است، مرحمت کند.
مطلب دیگر در حکمت 64 حضرت علی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ یُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیَامٌ»؛ اکثری مردم که فقط دنیا میاندیشند، به این فکر هستند که چه چیزی تهیه کنند و چه بخورند و چه بسازند و چه بگذارند و چگونه با دست خالی بروند. این کار اکثری مردم است که از زمین چه در بیاورند، روی زمین چه بگذارند و با دست خالی بروند. این بزرگان حکمت گفتند اگر کسی خانه خوبی ساخت، فرش خوبی تهیه کرد، این زینت الأرض است نه زینت او. باغی که درست کرد آن منطقه زمین را مزیّن کرد. خانهای که ساخت آن بخش از زمین را مزیّن کرد؛ اما ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾.خدای سبحان فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾، آنچه در جان ماست به نام علم و عقل و عدل آن زینت ماست؛ وگرنه باغ و راغ زینت زمین است نه زینت ما. حتی اگر کسی آسمان برود و شمس و قمر را تصاحب کند باز هم قرآن میفرماید این شمس و قمر زینت آسمان است، نه زینت شما، ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾،آفتاب زینت هیچ کس نیست، قمر زینت هیچ کس نیست. بر فرض کسی برود آنجا و مالک آنها بشود. زینت هر کسی در جان او نهفته است.
فرمود اکثری مردم خواب هستند. ببینید آدم خوابیده، دو تا خاصیت دارد: یکی اینکه از گذشته و حال و اینها بیخبر است، آنچه میگذرد در او بیتفاوت است؛ یکی اینکه چیزهایی را میبینید وقتی بیدار شد دست او خالی است. فرمود: «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»؛ هنگام مرگ بیدار میشوند. خوابیده اگر در عالم خواب خیلی چیز خواب ببیند که فلان زمین را دارد فلان مکان را دارد و فلان مکانت را دارد بعد وقتی بیدار شد دستش خالی است، این مثال ممثّل را بیان میکند. فرمود اکثری مردم آنچه در زندگیشان میگذرد خواب میبینند که چیزی دارند. اگر واقعاً مال اینها باشد چرا هنگام مرگ با دست خالی میروند؛ معلوم میشود مال اینها نیست؛ معلوم میشود تا به حال خواب میدیدند که مال اینهاست، «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا».
اما همین حدیث نورانی را بزرگان دیگر از آن یک برداشت دیگری دارند؛ چون مستحضرید کلمات معصومین(علیهم السلام) مثل قرآن کریم، ظاهری دارد باطنی دارد، معنای اوّلی دارد، معنای ثانوی دارد. این «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»، معنای ظاهریاش همین است که گفته شد؛ یعنی اکثری مردم خیال میکنند چیزی دارند، اگر واقعاً مال اینها باشد چرا هنگام مرگ همه را باید بگذارند و با دست خالی بروند؟ مثل انسانی که خواب میبیند چیزی دارد، بعد وقتی که بیدار شد میبیند که خبری نیست، «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا». اما آن معنای دقیق این حدیث نورانی این است که انسان که در خواب هست یک سلسله چیزهایی را میبیند و این چیزها تعبیر دارد، گذشته از تأویل. تعبیر فنّی است که مقدور هر کسی نیست. یک روانکاو و روانشناس ماهر میطلبد که خوابها را تعبیر کند.
فرمود: انسان آنچه را که میبیند تعبیر دارد؛ یعنی زمینی هست، آسمانی هست، اعمالی هست، فراز و فرودی هست، اینها را میبیند. تعبیر اینها در قیامت ظاهر میشود. چرا بعضی سیاه محشور میشوند؟ بعضی سفید محشور میشوند؟ بعضی ناقص محشور میشوند؟ بعضی کامل محشور میشوند؟
بسا سواره که آنجا پیاده خواهد شد بسا پیاده که آنجا سوار خواهد بود
بسا امیر که آنجا اسیر خواهد شد بسا امیر که آنجا فرمانگذار خواهد بود
چرا این طور است؟ معلوم میشود آنچه الآن اینجا هستند تعبیر دارد و در قیامت تعبیرش روشن میشود. اینها خواب میبینند که امیر هستند یا او خواب میبیند که مال دارد. او خواب میبیند که به جایی رسیده است. آنچه که در دست اینهاست خواب میبینند که دارند و قیامت تعبیر این رؤیاها مشخص میشود، «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا». هم معنای اوّلش میتواند درست باشد هم معنای دومش میتواند درست باشد. یک بیان نورانی که حضرت فرمود شب و روز دو تا مرکَب هستند خسته هم نمیشوند. مثل اینکه ما دو تا اتومبیل داشته باشیم یکی شب ما را ببرد، یکی روز ما را ببرد. فرمود لیل و نهار «مَطِیّتان»؛ دو تا مرکَب راهرو هستند. این زمان به نام شب آن زمان به نام روز، این زمان شب و روز ما را دارند میبرند تا به گور. اگر کسی مطیّه او لیل و نهار باشد او زود به مقصد میرسد. فرمود خیلی طول نمیکشد که انسان به کنار قبرش میرسد. پس ما سواریم و مَرکب ما زمان است و زمان هم گذراست توقّف ندارد خسته نمیشود. «النَّاسُ نِیَامٌ»، مثل راکبی که «یُصار بِهِم»، ولی در حال خواب داریم این سیر و مسافت را طی میکنیم؛ وگرنه مسافت پر از آیات الهی است. اگر کسی بیدار باشد که بیداری را به همراه میبرد. او آیات الهی فراوان را میبیند: ﴿وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ٭ وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ حالا چرا ما خواب باشیم و این سفر را طی کنیم؟ چرا بیدار نباشیم؟ مخصوصاً در سحرها! گفتند «هر کس سحر ندارد از خود خبر ندارد». یک انسان غافل است که همیشه میخوابد، حالا حداکثر یک نماز صبحی بخواند. آن کسی که از خود خبر دارد اهل سحر خواهد بود. فرمود: «أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ یُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیَامٌ».
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
کلمه شصت و سوم حضرت علی امیرالمؤمنین علیه السلام این است: «الشَّفِیعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ»؛ یعنی کسی که چیزی را طلب میکند این بدون شفاعت نمیشود. «شَفع» به معنای جفت است، «وَتر» به معنای تک و طاق است. یکی را میگویند «وَتر»، دو تا را میگویند «شفع». انسان بخواهد تنها حرکت کند به مقصد نمیرسد. بالی میخواهد که با آن بال پرواز کند. حضرت فرمود: شفیع هر کسی بال اوست. همان طوری که سواره بهتر از پیاده به مقصد میرسد، کسی که بالدار است در فضا بهتر از بیبال به مقصد میرسد.
انسان بدون بال به مقصد نمیرسد. فرمود شفیع هر کسی بال اوست؛ منتها این بال را مشخص کردند. فرمود: «لَا شَفِیعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَة»؛ ما که معصوم نیستیم لغزش داریم اشتباه علمی داریم اشتباه عملی داریم میلغزیم، یک شفیع میخواهیم یک بال میخواهیم که وقتی افتادیم با آن بال پرواز کنیم. ائمه فرمودند توبه بال انسان است: «لَا شَفِیعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَة»، اگر کسی لغزید و بعد توبه کرد، میتواند پرواز کند؛ اما اگر همچنان به لغزش خود ادامه داد یا بیتفاوت بود و بالی تهیه نکرد، این در بین راه میماند. در این مسافرت قدرت پرواز ندارد، «لَا شَفِیعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَة».
اگر کسی این راهها را طی کرد، لغزشهای او زیاد بود و نتوانست بال بزند و به مقصد برسد، آنگاه ائمه(علیهم السلام) و شفعای دیگر، قرآن بهترین شفیع است، اهل بیت بهترین شفیع هستند، تا برسد به بیان نورانی ائمه(علیهم السلام) که فرمود: «و آخر من یشفع ارحم الراحمین». آن آخرین بالی که به انسان میدهند گذشت خداست. آخرین شفیع «ارحم الراحمین» است.
بعضی از کارهاست که هیچ کس حاضر نیست شفاعت کند. در برابر رحمت بیانتهای الهی هیچ چیزی نیست که قابل بخشش نباشد. آخرین کسی که از انسان شفاعت میکند و به انسان بال و پر میدهد که با آن بال پرواز کند و به مقصد برسد رحمت بیانتهای ذات اقدس الهی است که فرمود: شفیع جناح طالب است
بنابراین اگر کسی لغزید میتواند بال تهیه کند و لغزش خودش را جبران کند و به پروازش ادامه بدهد، راه باز است، وسیله باز است و هیچ کسی بین ما و خدای ما نیست که حاجب باشد. این توبه بهترین شفیع است، «لَا شَفِیعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَة». مستحضرید که این سننی دارد، آدابی دارد، مستحباتی دارد، اما هیچ کدام از اینها رکن نیست. رو به قبله نشستن، با وضو یا غسل بودن، نماز توبه خواندن، سجده کردن، اینها جزء همراهان و آداب و سنن است. توبه همان اراده شکستناپذیری است که با خدا انسان در بین میگذارد؛ «خدایا بد کردم پشیمان شدم آمدم»! این میشود توبه. حالا آن تشریفات حساب دیگری دارد، همراهان مستحب است. فرمود: «الشَّفِیعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ».
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣