مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

.:: یا علی بن موسی الرضا (ع) ::.

حـضرت صادق(ع) نقل می کند که «....هشام بن عبدالملک پـیـکـى بـه سـوى عـامـل مـدیـنه فرستاد که پدرم و مرا نزد او به دمشق فرستد، چون وارد دمشق شدیم، سـه روز مـا را بـار نـداد، روز چـهـارم مـا را بـه مـجـلس خـود طـلبـیـد. چـون داخـل شـدیـم، هـشـام بـر تـخـت پـادشـاهـى خـود نـشـسـتـه و لشـکـر خـود را مـسـلّح در دو صف در برابر خود قرارداده بود. محلى که نشانه تیر در آن نـصـب کـرده بـودنـد، در بـرابـر خـود ترتیب داده بود. بزرگان قومش در حضور او تیر مى انداختند، چون داخل شدیم، پدرم در پیش مى رفت و من پشت سر او. چـون بـه نـزد او رسـیـدیـم، بـه پدرم گفت که با بزرگان قوم خود تیر بینداز، پدرم گفت که من پیر شده ام و اکنون از من تیراندازى نمى آید. اگر مرا معاف دارى، بـهـتـر اسـت، هشام سوگند یاد کرد که به حق خداوندى که ما را به دین خود و پیغمبر خـود عـزیـز گردانیده، تو را معاف نمى گردانم، پس به یکى از پیران بنى امیه اشاره کرد که کمان و تیر خود را به او بده تا بیندازد.
پـس پـدرم کـمـان را از آن مـرد گرفت و یک تیر از او بگرفت و در زه کمان گذاشت. به قـوت امـامـت کـشـیـد و بـر مـیـان نـشـانـه زد. پـس تـیـر دیـگـر بـگـرفـت و بـر فـاق تیر اول زد کـه آن را تـا پـیـکـان بـه دو نـیـم کـرد و در مـیـان تـیـر اول قـرار گـرفـت، پـس تیر سوم را گرفت و بر فاق تیر دوم زد که آن را نیز به دو نـیـم کـرد و در مـیـان نـشانه محکم شد تا آن که نه تیر چنین پیاپى افکند که هر تیر بر فـاق تـیـر سـابـق آمـد و آن را به دو نیم کرد. هر تیر که حضرت مى افکند، بر جگر هـشـام مـى نـشست و رنگ شومش متغیر مى شد تا آن که در تیر نهم بى تاب شد و گفت : نیک انداختى اى ابوجعفر ! تو ماهرترین عرب و عجمى در تیراندازى.
شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج2، ص217-218.

در یکى از سال ها امام صادق (ع) به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسک حجّ حرکت کردند.
در مسیر راه ، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبک و بى ارزش ‍ مى کنید؟
یکى از افراد از جا برخاست و گفت : یابن رسول اللّه ! به خداوند پناه مى بریم از این که خواسته باشیم به شما بى اعتنائى و توهینى کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم .
حضرت صادق (ع) فرمود: چرا، تو خودت یکى از آن اشخاص ‍ هستى .
آن شخص گفت: پناه به خدا، من هیچ جسارت و توهینى نکرده ام .
حضرت فرمود: واى بر حالت ، در بین راه که مى آمدى در نزدیکى جُحفه ، تو با آن شخصى که مى گفت : مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردى ؟
و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود کسر شان دانستى ؛ و حتّى سر خود را بالا نکردى ؛ و او را سبک شمردى و با حالت بى اعتنائى از کنار او رد شدى .
و سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزود: هرکس به یک فرد مؤ من بى اعتنائى و بى حرمتى کند، در حقیقت نسبت به ما بى اعتنائى کرده است ؛ و حرمت و حقّ خدا را ضایع کرده است .

کافى : ج 8، ص 88، ح 73، وسائل الشّیعة : ج 12، ص 272، ح 1.

در یکى از سالها ابوحنیفه در زمان امام جعفر صادق (ع) وارد مدینه گردید و به قصد دیدار آن حضرت راهى منزلش شد؛ و در راهروى منزل حضرت به انتظار اجازه ورود، نشست .
در همین بین ، کودک خردسالى از منزل بیرون آمد، ابوحنیفه از او پرسید: در شهر شما شخصى غریب کجا مى تواند ادرار و دفع حاجت کند؟
کودک کنار دیوار نشست و بر آن دیوار تکیه زد و سپس اظهار نمود: کنار نهر آب ، زیر درختان میوه دار، کنار دیوار مساجد، در مسیر و محلّ عبور اشخاص ، رو به قبله و پشت به قبله نباشد؛ و غیر از این موارد هر کجاى دیگر باشد مانعى ندارد.
ابوحنیفه گوید: چنین جوابى از آن کودک براى من تعجّب آور بود، پرسیدم : نام تو چیست ؟
گفت : من موسى، پسر جعفر، پسر محمّد، پسر علىّ، پسر حسین پسر، علىّ، پسر ابوطالب هستم .
گفتم : گناه از چه کسى است و چگونه سرچشمه مى گیرد؟
فرمود: گناه و خطا یکى از این چند حالت را دارد:
یا از طرف خداوند باید باشد، که صحیح و سزاوار نیست که خداوند متعال سبب و باعث گناه بنده اش گردد؛ و سپس او را مورد عذاب قرار دهد.
یا آن که از طرف خداوند و بنده مى باشد، که آن هم صحیح نیست چون که قبیح است شریکى مانند خداوند، شریک ضعیف خود را بر انجام گناه عذاب کند.
و یا آن که گناه و خطا از خود انسان سر مى زند، که حقّ مطلب نیز همین است .
پس اگر خداوند عذاب نماید، حقّ دارد؛ و اگر عفو نماید و ببخشد از روى فضل و کرم و محبّت او نسبت به بنده اش مى باشد.
اعیان الشّیعة : ج 2، ص 6، إ علام الورى : ج 2، ص 29، تحف العقول : ص 411، مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 314.

امام صادق(ع) بر ارتباط با عامه مردم و بسنده نکردن به ارتباط با خودی ها تأکید زیادی داشتند.و شیعیان را بر گسترش روابط با مردم تشویق کرده و به دوست یابی و زیاد کردن دوستان ترغیب می فرمودند:
  • " در طول زندگی دنیا دوست زیاد پیدا کنید که در دنیا و آخرت از آن ها بهره خواهید جست، اما در دنیا حوائج شما را برآورده می کنند و اما در آخرت همین بس که جهنمیان به تصریح قرآن این گونه می گویند: « در نتیجه شفاعتگرانی نداریم* و نه دوستی نزدیک»
  • دوستان زیاد پیدا کنید ، چرا که هر مؤمن دعای مستجابی دارد.
  • دوستان زیاد پیدا کنید ، چرا که هر مؤمنی حق شفاعت دارد
  • رابطه دوستان در حضر به دیدار یکدیگر و در سفر به نامه نگاری است.
  • هنگامی که بنده خدا برای دیدار برادر مؤمن خود خارج میشود، باز نمی گردد مگر اینکه گناه او بخشیده و نیازهای دنیا و آخرتش برآورده می شود.
  • ودر حدیث شریفی به خیثمه فرموده اند: " سلام ما را به دوستان ما برسان و آن ها را به پرهیزگاری و تقوای الهی و عمل صالح سفارش کن ، به آنها بسپار آنهایی که از نعمت سلامتی برخوردار هستند از مریضان عیادت کرده ، آنان که از نظر مالی وضع خوبی دارند به فقیران رسیدگی کنند . بر جنازه مردگان حاضر شوند. به خانه های یکدیگر رفته ، با هم ملاقات کرده و به گفتگو درباره علمِ دین بپردازند که مجموعه این کارها زنده کردن امر ما اهل بیت است، و خداوند بنده ای را که امر ما را زنده کند رحمت کند.
در آستانه شهادت رئیس مذهب شیعه حضرت جعفر بن محمد الصادق (ع) بر آنیم تا با گوشه ای از سیره آن امام همام آشنا شویم:
گروهی از اصحاب نزد امام صادق(ع) بودند. امام (ع) به آنان فرمود : "شما را چه می شود که ما را حقیر می شمارید؟" یکی از اهل خراسان برخاست و به آن حضرت عرض کرد : پناه بر خدا که ما شما را یا دستوری از اوامر شما را حقیر بشماریم. امام صادق(ع) فرمودند:« تو خود یکی از همان کسانی هستی که مرا حقیر شمرده اند.»
مرد گفت : پناه بر خدا از اینکه من شما را حقیر شمرده باشم!! امام صادق(ع) به او فرمودند : « وای بر تو ، آیا هنگامی که نزدیک جحفه بودیم صدای فلانی را نشنیدی که به تو می گفت به اندازه یک میل مرا سوار بر مرکب خود کن که من از رفتن ناتوان شده ام ؟ به خدا قسم که تو سر برنداشتی تا صدای او را بشنوی . تو او را حقیر شمردی و هر کس مؤمنی را حقیر بشمارد ما را حقیر شمرده و حرمت خداوند متعال را شکسته است.»
امام صادق(ع) شیعیان خود را این چنین توجیه می نمودند:
ایمان امری باطنی است اما آثار و نشانه هایی دارد که دلالت بر وجود آن می کند . ایمانی که هیچ گونه بازتاب خارجی و ثبات و قدرت رو در رویی با مسائل را نداشته باشد، ایمان نیست.
مؤمن کسی است که در مواقع مواجه شدن با محک سختی ها و اغواگری ها دین خود را بروز داده و به برنامه های اهل باطل جواب مثبت ندهد.
ایشان در وصف حقیقت ایمان فرمودند: «تنها کسانی از فتنه ها نجات پیدا می کنند که زبان از کلام قبیح بسته ، سکوت می کنند و در دولت باطل بر سختی ها و ناملایمات صبر پیشه می سازند ، اینان به حق از طایفه نجیبان و انتخاب شدگان خدا و مؤمنان واقعی هستند ، اما مبغوضترین افراد نزد من ، ریاست طلبان هستند . آنان که دائماً در حال سخن چینی هستند و به برادران خود حسد می ورزند . آنان از من نبوده و من نیز از آنان نمی باشم. همانا دوستان من آنان هستند که به امر ما تسلیم و در تمام کارها دنباله رو و پیرو ما هستند.»
امام صادق(ع) درباره نحوه عبادت شیعیان چنین فرموده اند:
شیعیان ما را در وقت نمازشان امتحان کنید. ببینید آیا بر اوقات اول وقت نماز محافظت می کنند یا نه ؟
شیعیان ما را در حفظ اسرارما امتحان کنید. که آیا در نزد دشمنان اسرار ما را حفظ می کنند یا نه ؟
شیعیان ما را درباره اموال و داراییهایشان امتحان کنید. ببینید آیا با برادران دینی در اموال خود کمک می کنند یا نه ؟

مختصر درباره ای از ما

مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)
مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

دسته بندی ها

حدیث هفته

حدیث 135

حضرت فاطمه سلام الله علیها

فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.

خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.

کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣

بایگانی