تمامی
امامان به عنوان پیشوایان راستین جامعه اسلامی درپی این بودند که اگر
شرایط و مقدمات فراهم شود، جامعه را از حاکمیتهای جائر و فاسق و فاسد نجات
دهند و خودشان به عنوان شایستهترین افرادی که خدا آنها را هدایت کرده
است، رهبری جامعه را به دست بگیرند و سعادت دنیا و آخرت مردم و امت را
تامین کنند.
سدیر صیرفی میگوید خدمت امام صادق(ع) رسیدم و گفتم: «به خدا سوگند، روا نیست که شما نشستهاید و قیام نمیکنید.»
امام فرمود: «چرا؟»
گفتم:
«چون دوستداران و پیروان و یاوران شما فراوانند، به خدا سوگند اگر
امیرالمومنین(ع) به اندازه شما یاور داشت، قبیله تیم وعدی (قبائل خلیفه اول
و دوم) جرات نمیکردند به طرفش بیایند.»
امام فرمود: «تعداد یاوران و شیعیان من احتمالا چقدر است؟»
عرض کردم: «صدهزار نفر!»
حضرت فرمود: «صدهزار نفر؟»
عرض کردم: «بله، بلکه دویست هزار نفر!»
حضرت فرمود: «دویست هزار نفر؟»
عرض کردم: «بله، بلکه نصف دنیا از یاوران شما هستند.»
حضرت سکوتی کرد، بعد فرمود:«همراه ما تا ینبع بیا.»
امام
مرا به منطقهای برد که خاک سرخ رنگی داشت و چوپان نوجوانی، بزغالههایش
را برای چرا آورده بود. امام نگاهی به او کرد و به من فرمود: «ای سدیر، به
خدا سوگند اگر به تعداد این بزغالهها شیعه و یاور داشتم، روا نبود یک لحظه
در مقابل حکومت ظلم و جور بنشینم و برای گرفتن حقم قیام نکنم.»
از مرکبها پیاده شدیم و نماز خواندیم. بعد از نماز رفتم برغالهها را شمردم. فقط هفده تا بودند.
بدون
تردید بنیعباس یکی از بهترین شیوههای مبارزاتی ضداموی را انتخاب کرده
بودند. آنان برخلاف قیامهای ضداموی دیگر، تا حصول اطمینان کامل به پیروزی،
دست به اسلحه نبردند. عباسیان نزدیک به سی سال فقط تبلیغ کردند تا زمینه
قیام مسلحانه را فراهم کنند. چنین تبلیغاتی تنها از مبلغان زبردستی
برمیآید که هم توان تحریک احساسات را داشته و هم آن را کنترل کنند تا به
موقع وارد عمل شوند، عباسیان میتوانستند از وجود اینگونه افراد
بهرهبرداری کنند، چون همکاری ابومسلم، ابوسلمه خلال و سلیمان بن کثیر
خزاعی با عباسیان در حقیقت یک نوع معامله بود که مبیع و ثمن آن از قبل مشخص
بود.
اما امام صادق(ع) نمیتوانست از وجود چنین افرادی معاملهگر
بهرهبرداری کند. پیروان حقیقی اهلبیت، در سطح کشور بزرگ اسلامی آن روز
تعدادشان به عدد آن گله بز نمیرسید که امام به آن اشاره و فرمودند؛ ای
سدیر! به خدا سوگند اگر به شمار این بزها شیعه داشتم، نشستن بر من روا
نبود.
ثانیا: این توقع از امام صادق(ع) بیمورد است که درباره گزینش
کارگزاران خود شایستهسالاری را از حیث شایستگیهای معنوی افراد و لیاقشان
در مدیریت، رعایت نکند و فردی چون ابومسلم خراسانی در حکومت امام صادق(ع)
امیر آلمحمد باشد.
نکتهای در انتها ضروری است. اینکه گفته میشود امام
صادق(ع) چهارهزار شاگرد داشتند، در مقام بیان شخصیت علمی ایشان است، اما
آیا آنان نیروی قیام را میتوانند تشکیل دهند؟
آیا تمامی شاگردان که از
حضرت کسب فیض میکردند، حضرت را به عنوان امام و پیشوا قبول داشتند؟ در بین
شاگردان امام کسانی چون ابوحنیفه دیده میشود.
آیا تمامی شاگردان، حاضر به هم رکابی با امام بودند؟
آیا کسانی که حاضر به همراهی امام بودند تا پایان کار با حضرت ایستادگی میکردند؟
آیا این افراد توانایی و دانش لازم در امور جنگ و مسائل حکومتی را داشتند؟
و بسیاری از اما و اگرهای دیگر که یاران زبده امام را اندک میکند.
و امروز....
ما چقدر پای رکاب حضرت صاحب الامر هستیم و ایشان را در قیام همراهی می کنیم؟؟؟
الا ای لاله
خوشبو، عزیز آل پیغمبر
که بهر دین و
قرآنت چنین گردیدهای پرپر
شده زین غم، گل
خاتم، مدینه غرق در ماتم
دوصد لعنت به
آنکس باد که مسمومت نمود از زهر
کسانی که در زمان امامان معصوم علیهم السلام می زیستند و از مقام علمی و معنوی آن حضرات آگاه بودند گاهی که توفیق دیدار نصیبشان می شد از امام تقاضا می کردند تا آنها را به پند و اندرز و یا توصیه ای بهره مند سازد. خوشبختانه برخی از این توصیه ها از کوران حوادث به سلامت گذر کرده و با تلاش و رنجی که علمای گذشته متحمل شده اند اکنون در میراث روایی ما به چشم می خورند.آنچه در ادامه می آید برخی از توصیه های امام صادق علیه السلام است که در زمانها و شرایط مختلفی برای افراد گوناگون بیان شده است. اختصاصی نبودن این توصیه ها به فرد یا زمان خاصی، سبب می شود تا همه آنها برای تمام کسانی که خواهان رسیدن به کمالات انسانی و قرب الی الله هستند مفید و راهگشا باشد.
مردی خدمت امام
صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: به من توصیه ای کنید. امام صادق علیه السلام به
او فرمودند:
لَا یَفْقِدُکَ
اللَّهُ حَیْثُ أَمَرَکَ وَ لَا یَرَاکَ حَیْثُ نَهَاکَ
جایی که امر خدا
حاضر است تو غایب نباش و در جایی که نهی خدا حاضر است تو غایب باش.
معنای این سخنِ
کوتاه و سراسر حکمت و اندرز؛ انجام تمام واجبات و ترک تمام محرمات است. اگر خداوند
در زمین و زمانی کاری را بر انسان واجب کرده است؛ مبادا به بهانه هایی که شیطان به
ذهن او می اندازد از انجام آن، شانه خالی کرده و میدان اطاعت و بندگی را ترک کند.
و اگر خداوند از
کاری نهی کرده و آن را حرام دانسته است؛ مبادا فریب وسوسه های شیطان را خورده و
روح پاک خود را به آن آلوده کند؛ بلکه تلاش کند که خداوند بصیر هیچگاه او را در صحنه
های گناه نبیند.
بعد از این سخن
آن مرد به حضرت عرض کرد: بیش از این مرا توصیه کنید. امام علیه السلام فرمود: «لَا
أَجِدُ» ؛ یعنی من بیش از این سراغ ندارم.
و نیز، قیلَ لِلصـادِقِ علیه السلام: عَلى ماذا بَنَیْتَ أَمْرَکَ؟
فَقالَ علیه السلام: عَلى أَرْبَعَةَ أَشْیاءَ:
عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلى لایَعْـمَلُهُ غَیرى فَاجْتَهَدْتُ؛
وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ مُطَّلِعٌ عَلىَّ فَاسْتَحْیَیْتُ؛
وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزقى لایَاکُلُهُ غَیرى فَا طْمَانَنْتُ؛
وَ عَلِمْتُ أَنَّ اخِرَ أَمْرى الْمَوتُ فَاسْتَعْدَدتُ.
به امام صادق علیه السلام گفتند: کار خود را به چه اساسى استوار ساخته اى؟
فرمود: بر چهار بنیان:
[اول] دانستم که عمل مرا کسى دیگر انجام نمى دهد پس تلاش نمودم؛
[دوم] دانستم که خداى بر من آگاه است پس حیا کردم؛
[سوم] دانستم که روزى مرا دیگرى نمى خورد پس آرام گرفتم؛
[چهارم] دانستم که پایان کار من مرگ است پس براى آن آماده شدم.
بحار الانوار: ج78، ص228
شهادت امام صادق علیه السلام ، رئیس مذهب شیعه را به محضر صاحب الزمان عجل الله فرجه الشریف و همه شیعیان تسلیت می گوییم.
بغضِ غریبی گلوی عالم را می فشارد و سنگینی داغی جانسوز بر قلب زمین زخم
می زند. ملائک، کوچه پس کوچه های مدینه را در پیِ مرد بی نظیری می گردند که
محضرِ مبارکش، منبع فیض آسمانی بود؛ اما چه سود که اینک خوشه های زهرآگینِ
کینه منصور، قلب سپیدش را هزارپاره کرده است.
به ستاره ها بگویید دیگر ماه صادقانه شان طلوع نخواهد کرد!
شب
های تیره مدینه آرام بگیرند که دیگر مأمورین سیاهدلِ عباسی، از دیوارهای
خانه ولایت بالا نمی روند و جانشینِ خدا را از سجاده نماز، با سروپای برهنه
به دربارِ جور نمی برند!
امشب کوچه های مدینه داغدارند و بقیع،
چشمانتظار آخرین مسافر خویش است. بقیع، بقعه ای خاموش و تاریک؛ بقیع،
آشنایی غریب؛ بقیع، مزار بی چراغ و فانوسی که مظهر مظلومیت هزار و اندی
ساله است. در بقیع، روضه لازم نیست، خودش مرثیه مجسم است...
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خَازِنِ الْعِلْمِ الدَّاعِی إِلَیْکَ بِالْحَقِّ النُّورِ الْمُبِینِ اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَ وَحْیِکَ وَ خَازِنَ عِلْمِکَ وَ لِسَانَ تَوْحِیدِکَ وَ وَلِیَّ أَمْرِکَ وَ مُسْتَحْفَظَ [مُسْتَحْفِظَ] دِینِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیَائِکَ وَ حُجَجِکَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
خدایا درود فرست بر جعفر بن محمد صادق، خزانهدار دانش، دعوتکننده به سوى تو بر پایه حق، آن نور آشکار! خدایا چنانکه او را قرار دادى معدن کلامت، و وحیات، و خزانهدار دانشت، و زبان توحیدت و سرپرست فرمانت، و نگهدارنده دینت، پس بر او درود فرست؛ بهترین درودى که بر یکى از برگزیدگانت، و حجّتهایت فرستادی که تو ستوده و بزرگوارى.
بر جمال این دو یاس بى قرینه بنگرید گاه سوى مکه گه سوى مدینه بنگرید
محور اسلام و قرآن در ثبات از این دو مَه مکتب توحید باشد در حیات از این دو مه
روشن آفاق تمام کائنات از این دو مه منجلى اوصاف بى پایان ذات از این دو مه
هفدهمین روز از بهارانه ربیع است!؛ بهاری در بهار مدینه شکوفا شد و آسمان، تمام توجهش به زمین است.
کوچه های محله «بنی هاشم»، عطر گل های «محمدی» می دهد و این مناسبت زیبا با نام و یاد پیامبر عشق و آیینه جمال دلارای الهی، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله ، متبرک است.
گویی آسمان، در برابر زمین به تواضع ایستاده است و پرده از روی اسرار خود برداشته؛ ناشناخته هایش آشکار و انوارش فراگیر شده است.
چیست این شادمانه آسمان و زمین؟
چیست این شور پنهان در هیجان کاینات؟
کیست این که می آید از کانون مهر؟
کیست این که می ریزد به دامان بهاران، شور عشق؟
.... «آب زنید راه را»، می آید از کانون عشق، نوری که آفاق را به «تصدیق نامش» فرا خواهد خواند.
می آید از سمت آسمان، آیینه ای که پرتو انوار الهی را در سراسر زمین خواهد گسترد.
می آید «پیام آوری» که پیک علوم آسمان و زمین، به «صداقت» کلامش سوگند خواهند خورد و نامش در ذهن کاینات فراگیر خواهد شد.
شکوهمندی که گیرایی کلامش، نغمه های آسمانی را به سکوت وا خواهد داشت!
قرآن به تفسیر علوی اش خواهد بالید و تشنگان حقیقت، آستان نشین درگاهِ کبریایی اش خواهند شد.
«کیمیای» کلامش را «جابر بن حیان»؛ صداقتِ «فقه»اش را ابو بصیر و روایت حدیثش را «زرارة بن اعین» و ... تکثیر کرد.
می آید از سمت بهاری ترین فصل هستی، تا در دامان عصمت «خاتونی»، به بزرگی و عزّت برسد در علم و عصمت، در عفت و تقوا، در ایمان و شرافت، در ذات و نسب!
بانویی که «صادق»ترین «آیینه صداقت» را برابرنگاه آسمان خواهد گرفت تا افلاکیان پی به عظمت «آل اللّه» ببرند!
آیینه ای که بازتاب نور الهی در زمین است و از پرتو شعشعه ذاتش چراغ «ششمین شاخه طوبا» روشن شده است!
می آید، امامی که بر قلّه سترگ دانش خواهد ایستاد و جاهلان عصر را صلا خواهد داد.
می آید، امامی که در عصر استبداد و جهل، کشتیبان تنها سفینه حقیقت «تشیّع علوی علیه السلام » خواهد شد تا در گردابِ «دین شویی» امویان و عبّاسیان، سرگردان نماند!
می آید امامی که عظمت «فقه جعفری»اش، راه گشای، تمام بن بست های فکری خواهد شد و به پرچم سبز تبارش، اعتباری پایان ناپذیر، خواهد بخشید.
می آید تا با «ید بیضای» دانش، پیروان نور را، به سرمنزل مقصود، راهنما باشد.
حضور حضرتش،
فرصتی زیبا و قسمتی زیباتر از تقدیرات الهی در سرنوشت ماست؛ مقدمش گلباران و نام
عزیزش، قرین صلواتمان باد؛
"اللهم صل علی جعفر بن محمدٍ الصادق علیه السلام و علی ابائه الطاهرین"
غروب غریبت، در لابه لای دقیقه های خاکی بقیع قد میکشد. مدینه، با التهاب به مدار پرواز کبوتران دست می برد تا مردم، آیه های زخمی نشناختنت را به دوش بکشند و عذر نیاورند.
زمین، آبستن اشک می شود. خورشید، قد خم میکند و دستهای ملتمس عرشیان، همگام با فرشیان، شعر بیقراری را در آغوش میکشند.
داغ در گلوی شیعیان منتشر میشود تا بلوغ ابری بقیع را نظاره کنند.
نبض تاریخ، به هم خورده است. دشمنان، با زهرشان، قلب تو را نشانه رفته اند تا حوصله خدا را سر ببرند.
با این بدبختی عمیقی که فراهم کرده اند، نه تنها به ساحت سبزت راه نیافته اند، که آتش جهنم خودشان را شعله ورتر ساخته اند. اینان، سپاهیان شیطانند که از دهلیزهای پرپیچ و خم جهالت و نکبت سردرآورده اند. اینان می خواهند آینه امامت را بشکنند؛ ولی دیری نخواهد پایید که مذلت و سرافکندگی خویش را در قامت «وجوه یومئذ خاشعه» تجربه خواهند کرد.
به 25 شوال که می رسیم، مظلومیت شیخ الائمه ، پدر فقه شیعه بیشتر از همیشه آشکار می شود
امامی که با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. شاگردانی چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و . . . . تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند. ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه اهل سنت مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است.
امام جعفر صادق (ع) از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد.
عصر امام صادق (ع)، عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آن روز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد.
همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است. بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.
اما پس از به قدرت رسیدن عباسیان، همانطور که آن حضرت پیش بینی کرده بود فشار بر شیعیان افزایش یافت و با روی کار آمدن منصور این فشار به اوج خود رسید. امام جعفر صادق (ع) نیز از این فشار ها مستثنی نبود و چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اولیه امامتشان، دوره سختی ها و انزوای دوباره آن حضرت و حرکت تشیع بود.
منصور شیعیان را به شدت تحت کنترل قرار داده بود. سرانجام کار به جایی رسید که با تمام فشارها، منصور چاره ای ندید که امام صادق را که رهبر شیعیان بود از میان بردارد و بنابراین توسط عواملش آن حضرت را در سن 65 سالگی در سال 148 هجری به شهادت رساند .
گوشه ای از حرای حجره ی خویش نیمه شب ها،خدا خدا می کرد
طبق رسمی که ارث مادر بود مردم شهر را دعا می کرد
هر زمان دل شکسته تر می شد «فاطمه اشفعی لنا» می خواند
زیر
لب با صدای بغض آلود
روضه ی تلخ کوچه را می خواند
عاقبت در یکی از
آن شب ها دل او را به
درد آوردند
بی
نمازان شهر پیغمبر
سرسجاده دوره اش کردند
پیرمرد قبیله ی
ما را در دل شب،کشان کشان بردند
با
طنابی که دور دستش بود
پشت مرکب،کشان کشان بردند
ناجوانمردهای بی
انصاف سن و سالی
گذشته از آقا !؟
می
شود لااقل نگهدارید
حرمت گیسوی سپیدش را
پابرهنه،بدون
عمامه روح
اسلام را کجا بردید؟
سالخورده
ترین امامم را بی
عبا و عصا کجا بردید؟
نکشیدش،مگر نمی
بینید!؟ زانویش ناتوان
و خسته شده
چقدر
گریه کرده او نکند؟
حرمت مادرش شکسته شده
ای سواره،نفس نفس
زدنش علت روشن کهن سالی
است
بسکه
آقای ما زمین خورده!؟ در
نگاه تو برق خوشحالی است
جگرم تیر می کشد
آقا چه بلاهایی
آمده به سرت!
تو
فقط خیزران نخورده ای و شمر و خُولی نبوده دور و برت
به خدا خاک بر
دهانم باد شعر آقا
کجا و شمر کجا!؟
حرف
خُولی چرا وسط آمد؟
سرتان را کسی نبرد آقا؟
به گمانم شما دلت
می خواست شعر را سمت کربلا
ببری
دل
آشفته ی محبان را با خودت پای نیزه ها ببری
شک ندارم شما دلت
می خواست بیت ها را پر از سپیده
کنی
گریه هایت اگر امان بدهد یادی از حنجر بریده کنی
بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه
بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت بار دیگر آشیانی در میان شعله ها سوخت
داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق...
بغضهای
ریشه دار در بقیع روح انسان خیمه زده است. خاک بقیع، بوی آسمانی
دانش را می پراکند.
دقایق غم را
اشکهای ما قطره قطره دنبال می کند.
چه فصل متروکی است
پاییز اندوه؛ اما تا روزگار دنیا هست، گریزی از مرور سطور این فصل نیست.
امروز، کتاب دانش،
مرثیه هایی در دل دارد که هر کدام جگرسوز است و پر خراش.
نام بقیع که
می آید، یادی کبود در آغوش غزلهای ما می ماند.
نام بقیع که
می آید، چشمه های بی اختیار اشک، از صفحات تاریخ جاری می شود.
امروز، گاه سفر به
مکتب احادیث «صادق» با چشمان اشکبار فراق است.
قطعه های غمزده
امروز، اشکهای
قلم، نماینده قطعه های غمزدگی است.
در وادی پر از
اشتیاق دانایی، ضجه و شیون منتشر است.
امروز دوبیتی های
«وا اماما»، زمزمه بقیعستان دل است.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،
اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ وَلِسانَ تَوْحِیدِکَ وَوَلِیَّ أَمْرِکَ
وَمُسْتَحْفِظَ
دِینِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ ما صَلَّیْتَ عَلى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیائِکَ
وَحُجَجِکَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ
اماما!غروب
غریبت، در لابه لای دقیقه های خاکی بقیع قد می کشد.
مدبنه، با التهاب به مدار
پرواز کبوتران دست میبرد تا مردم، آیه های زخمی نشناختنت را به دوش بکشند و عذر
نیاورند.
زمین، آبستن اشک
می شود.
خورشید، قد خم می کند و دستهای ملتمس عرشیان، همگام با فرشیان، شعر بی قراری
را در آغوش می کشند.
داغ در گلوی شیعیان
منتشر می شود تا بلوغ ابری بقیع را نظاره کنند.
نبض تاریخ به هم
خورده است
دشمنان، با زهرشان،
قلب تو را نشانه رفته اند تا بار دیگر هجمه ای بر پیکر اسلام وارد کنند.
اینان، سپاهیان شیطانند
که از دهلیزهای پرپیچ و خم جهالت و نکبت سردرآورده اند.
اینان می خواهند آینه امامت را بشکنند؛ ولی دیری
نخواهد پایید که مذلت و سرافکندگی خویش را در قامت «وجوه یومئذ خاشعه» تجربه
خواهند کرد. هنوز هم خورشید، از چشمان تو تقلید می کند. دانشگاه، به
نام تو زنده است؛ حوزه از زلال دانش تو آب می خورد و عطش دانش اندوزی راهیان عشق،
با کلام تو سیراب می شود.. و ما همچنان منتظر قائم آل محمدیم تا از دژخیمان زالو صفت انتقام خون شما را بگیرد...
هنوز هم دنیا، از
شکوه جاری تو وام می گیرد.
شهادت ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت
باز
تکه های ابر سیاه در دل آسمان، می خواهند حکایت تلخی را بسرایند، نوری بر دستان
مدینه تشییع می شود. اینک امام علم و دیانت و سراینده سرود زیبای خدا پرستی، به
سوی معبود می شتابد. اکنون فرزند دیگری از خاندان آل عبا و عالم دین خدا زهر تلخ
دسیسه های پلیدان را می نوشد، او امام همه خوبی ها و خانه همه دانشها، امام جعفر
صادق علیه السلام است.
اندیشه تشیع
در پله ششم، تاریخ را به ماتم می خواند، ماتمِ چشمه جوشان کلام شیعه ماتم
خزانه دار علم علی، فاتح قله های بلند دانش خداوندی، وارث بزرگ پدر، هنوز آخرین حرفهای
امام، در گوشهای زمان پژواک می کند:
»اِنَّ
شَفاعَتَنا لا یَنالُ مُسْتَخِفّا بالصَّلوهِ»؛ همانا شفاعت ما به کسی که نماز را
کوچک بشمارد، نخواهد رسید.
بقیع همیشه گریان، امروز خورشید را در خود جای میدهد.
درود بر تو ای ششمین پیام خدا بر زمین!
امروز اشکهای
تمام عاشقان خاندان علی از ابرهای غمگین آسمان بقیع می بارد و هر باربه یاد آن لحظه
که زهر خصم را نوشیدی، جگرهامان به خون می نشیند و با قلبی اندوهناک و دلهایی پر زغم نجوا می کنیم:
اِنّا
تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی اللّه ـ یا وَجیها
عِنْدَ اللّه، اشفع لنا عند اللّه
امام صادق (علیه السلام) در روز 17 ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد گردید. پدر گرامی آن حضرت، امام محمد باقر (علیه السلام) و مادر ارجمندش ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر می باشد. نام شریفش جعفر و لقب معروفش صادق و کنیه اش ابوعبدالله می باشد. شهادت آن حضرت در 25 شوال سال 148 هجری قمری، در 65 سالگی، به دستور منصور دوانیقی، خلیفه ستمگر عباسی، به وسیله سمی که به آن بزرگوار خوراندند، در شهر مدینه اتفاق افتاد، و محل دفنش در قبرستان بقیع است.
امام جعفر صادق (علیه السلام) تلاش و کوشش خود را با مساعی علمی آغاز و حوزه فکری و ثمربخش خویش را که بزرگان فقها و متفکران از آن بیرون آمدند، در صفوف امت، افتتاح کرد و با تربیت شاگردانی دانشمند، ذخیره علمی بزرگی برای امت برجای گذاشت. بعضی از شاگردان نامی آن بزرگوار عبارتند از: هشام بن حکم و مؤمن طاق و محمد بن مسلم و زرارة بن اعین و ... که هر یک چهره های درخشانی از تربیت شدگان مکتب آن حضرتند. حرکت علمی او به قدری گسترش یافت که سراسر مناطق اسلامی را دربر گرفت و مردم از علم او سخن ها می گفتند و شهرتش در همه شهرها و دیارها پیچیده بود.
جاحظ در مورد امام صادق (علیه السلام) می گوید:«امام صادق چشمه های دانش و حکمت را در روی زمین شکافت و برای مردم درهایی از دانش گشود که پیش از او معهود نبود و جهان از دانش وی سرشار گردید.»هدف امام صادق (علیه السلام) از گسترش برنامه فرهنگی، چاره جهل امت و تقویت عقیده به مکتب اسلام و نیز ایستادگی در برابر امواج کفرآمیز و شبهه های گمراه کننده و حل مشکلات ناشی از انحراف حکومت بود.
تلاش آن حضرت از طرفی مقابله با امواج ناشناخته و فاسد اوضاع سیاسی عهد امویان و عباسیان بود که انحرافات عقیدتی آن، بیشتر معلول ترجمه کتاب های یونانی و فارسی و هندی و پدید آمدن گروه های خطرناک از جمله غلات و زندیقان و جاعلان حدیث و اهل رأی و متصوفه بود که زمینه های مساعد رشد انحراف را به وجود آورده بودند. امام (علیه السلام) در برابر تمامی آنها ایستادگی کرد و با همه مناظره و مباحثه کرد و خطر افکارشان را برای ملت اسلام افشا نمود و از طرف دیگر، با تلاش های خستگی ناپذیر، مفاهیم عقیدتی و احکام شریعت را منتشر ساخت و آگاهی علمی را پراکند و توده های عظیم دانشمندان را به منظور آموزش مسلمانان مجهز ساخت.
امام صادق (علیه السلام) مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در مدینه محل تدریس خویش قرار داد و مردم، دسته دسته از دور و نزدیک به آنجا می شتافتند و سؤالات گوناگون خود را مطرح و جواب لازم را دریافت می نمودند.
امام صادق(علیه السلام) به پیروان خود فرمان داد که به حاکم منحرف پناه نبرند و از داد و ستد و همکاری با او خود داری کنند و به اصحاب و دوستان خود سفارش می کرد که در هر کار، مخفیانه عمل کنند و تقیه را رعایت نمایند و در هر عملی که انجام می دهند توجه کامل داشته باشند که دشمنان و مخالفان شان متوجه آن نشوند. با این حال، آن حضرت از در دست گرفتن حکومت، خودداری می فرمود و این کار را به وقتی موکول کرد که نقش دگرگون سازی امت را ایفا کند و در مجرای افکار امت تأثیر گذارد و انحراف های گوناگونی را که واقعیات سیاسی و اجتماعی روز به وجود آورده بود تصحیح نماید، آنگاه در داخل امت عهده دار تجدید بنا شود و امت را آماده سازد تا در سطحی درآیند که بتوانند حکومتی را که خود می خواهند، تشکیل دهند.
ایشان خطاب به مسلمانان می فرمودند:
«حق علی کل مسلم یعرفنا ان یعرض عمله فی کل یوم و لیله علی نفسه فیکون محاسب نفسه، فان رای حسنه استزاد منها، و ان رای سیئه استغفر منها لئلایخزی یوم القیمه» بر هر مسلمانی که ما را بشناسد، سزاوار است که در هر شبانه روز، عملش را بر خود عرضه دارد و خود حسابگر خویش باشد، اگر حسنه دید بر آن بیفزاید، و اگر گناه دید از آن آمرزش خواهد تا اینکه روز قیامت رسوا نشود.
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣