▫️قرار بود نیروهای عبیدالله اهلبیت امام را به شهر موصل ببرند. شهر را نیز زینت کرده بودند، اما چون مردم پی بردند که سرهای بر نیزه متعلق به چه کسانی است خود را برای نبرد با مأموران اموی آماده کردند، دستگاه حکومتی دچار بیم و خوف گردید و برای سران قافله پیغام فرستاد که اهل موصل به ورود شما راضی نیستند لذا کاروان در مشهد النقطه که در یک فرسنگی موصل بود اقامت کردند و برایشان آذوقه ارسال شد.
▫️ در منزلگاه مشهد النقطه سر مقدس امام را بر روی سنگی قرار دادند و قطره خونبر آن ریخت. هرسال روز عاشورا از آن سنگ خون میجوشید تااینکه عبدالملکبنمروان دستور داد آن سنگ را بهجایی نامعلوم منتقل کردند.
◽️ هر لحظه بر مخالفتهای مردمی افزوده میشد و نظامیان اموی دریافتند که تا رسیدن به قلمرو شام چارهای جز ترک زودهنگام منزلهای مسیر وجود ندارد. لذا کاروان به مسیر خود ادامه داد و مسیر بیابان را پیش گرفت.
▫️در ادامه راه در نخله سکنی گزیدند.
با فرارسیدن شب سرزمین نخله ماتم سرایی بود که در عزای حسینبنعلی(ع) میگداخت. در طول شب صدای گریه و نوحه گری بلند بود. زنان دانستند جنیان نوحهگرند و برای حسین و بزرگی مصیبتهایش ندبه میکنند و بر چهره خویش لطمه میزنند و از این مصیبت سیاهپوش میشوند و اشک و آه انان از مصیبتهای زنان آل پیامبر است...
▫️ در نصیبین به فرمان منصور بن الیاس تمام شهر زینت شده بود و مردم آنچنان تحت تأثیر تبلیغات اموی از خود بیخود شده بودند که در جشن و پایکوبی خود آمادگی خلق هر نوع جنایتی را داشتند نیزهدار که سر مبارک حسینبنعلی(ع) را با خود حمل میکرد، سرخوش از اینکه مردمان شهری آماده استقبال از آنان هستند اسب خود را به پیش میراند. اما ناگهان اسب ایستاد و تلاش آنان برای به حرکت درآوردن مرکب بهجایی نرسید. ناگاه سر امام از بالای نیزه به زمین افتاد و ابراهیم موصلی آن را برداشت و دانست که آن ماه بر زمین افتاده راس حسینبنعلی(ع) است. فریاد برآورد که این سر حسینبنعلی است که اهل شام او را کشتند. مأموران اموی که نقشهها را بر آب میدیدند رأس امام را بیرون بردند و دیگر باز نگرداندند
◽️در لینا (لباء) که سرزمینی آباد بود شنیدن اخبار کربلا چون کاروان آزادگان به آن سرزمین وارد شد مرد و زن و پیر و جوان از سکونتگاه خود بیرون آمدند و چون سر امام (ع) را زیارت نمودند بر امام(ع) و پدرش امیرالمؤمنین و رسول خدا صلوات و درود فرستادند و قاتلانش را لعن کردند و همگی فریاد زدند: ای قاتلان فرزند انبیا بیرون شوید از شهر ما.
🔹بعد از خروج از نصیبین و پیمودن اراضی عین الورده چون به نزدیکی دعوات رسیدند در نامهای به حاکم آنجا نوشتند: سر حسینبنعلی با ماست، آذوقه فراهم کن و با دعوت از بزرگانِ شهر، ما را پذیرایی نما.
▪️ با رسیدن نامه حاکم درحالیکه بزرگان و سرشناسان شهر او را همراهی میکردند به استقبال ایشان شتافت و آنان را از باب الاربعین به شهر وارد کرد. به فرمان حاکم سر امام(ع) در میدان شهر نصب شد، و عدهای مأموریت یافتند که جار بزنند این سر آن کسی است که بر علیه یزیدبنمعاویه خروج کردهاست.
▫️تمام شب را سپاه بنیامیه به بادهگساری گذراندند و بامدادان که بار بربستند و راه شام پیش گرفتند امام علیبنالحسین درحالیکه میگریست فرمود:«ایکاش میدانستم که خردمندی هست که در تاریکیها بیتوته کند و از مصیبتهای روزگار زمزمه میکند؟ من فرزند امام هستم، چگونه است که حق من در میان این گروه [کافر] ضایع میشود؟
📚بعثت بدون وحی ـ حشمت الله قنبری، ص۲۷۲-۲۷۰-۲۷۱
خروج #کاروان_اهل_بیت از کوفه به سمت شام به دستور عبیدالله بن زیاد!
✅ درباره زمان دقیق خروج کاروان اهل بیت( اسرای کربلا) از کوفه، گزارش صریحی در منابع تاریخی نیامده است.
و مسیر دقیق حرکت اسیران از کوفه تا شام هم مشخص نیست.
👤سماوی می نویسد :
«زن های غیر هاشمیّه از انصار امام حسین(ع) که در کربلا اسیر شدند، با شفاعت اقوام و قبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، و فقط زن های هاشمیّات برای اسارت به شام برده شدند.»
و در مورد اینکه سرهای شهداء به همراه اسرای کربلا در یک کاروان به شام رفتند یا اینکه ابتدا سرها به شام رفتند و سپس اهل بیت امام حسین(ع)، اختلاف است.
👤شیخ مفید در نقل خود، اسمی از اسرای کربلا نمی آورد و می نویسد :
📋《وَ لَمَّا فَرَغَ اَلْقَوْمُ مِنَ اَلتِّطْوَافِ بِهِ بِالْکُوفَةِ رَدُّوهُ إِلَى بَابِ اَلْقَصْرِ فَدَفَعَهُ اِبْنُ زِیَادٍ إِلَى زَحْرِ بْنِ قَیْسٍ وَ دَفَعَ إِلَیْهِ رُءُوسَ أَصْحَابِهِ وَ سَرَّحَهُ إِلَى یَزِیدَ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَلَیْهِمْ لَعَائِنُ اَللَّهِ وَ لَعْنَةُ اَللاَّعِنِینَ فِی اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِینَ وَ أَنْفَذَ مَعَهُ أَبَا بُرْدَةَ بْنَ عَوْفٍ اَلْأَزْدِیَّ وَ طَارِقَ بْنَ أَبِی ظَبْیَانَ فِی جَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِ اَلْکُوفَةِ حَتَّى وَرَدُوا بِهَا عَلَى یَزِیدَ بِدِمَشْقَ》
♦️هنگامی که آن ابن زیاد لعین از گردش دادن سر مبارک امام حسین(ع) در شهر کوفه فارغ شد، آن را به در قصر آوردند، و ابن زیاد آن سر را به حر بن قیس داد و سرهاى یاران آن حضرت(ع) را نیز به همراه او سپرده و او را به نزد یزید بن معاویه فرستاد...
◾️حرکت #کاروان_اهل_بیت از کوفه به سمت شام
▪️از کوفه تا شام کاروان اسرای خاندان وحی در بیست منزل فرود آمدند که در بعضی از منازل حوادثی سخت حیرت افزا و عبرتآموز افتادهاست.
▫️ کاروان پیامآوران عاشورا در محاصرهی نیزهداران بنیامیه راه میپیمودند. فرمان چنین صادر شده بود که خاندان رسالت را در تنگنا قرار دهند و از هر نوع اظهاراندوه و پریشانی آنها جلوگیری کنند. اما حقیقت نهضت حسینی و جایگاه رفیع شهدای کربلا از یک سو و سنگینی بار مصیبت بر دوش های استوار اهالی قافله از طرف دیگر، و روح وظیفه مدار و پر ازحماسه زنان عاشورایی تمامی محاسبات و معادلههای برنامهریزان بنیامیه را درهم مینوردید و با ورود کاروان به قادسیه، امکلثوم رشته کلام را به دست گرفت و گفت مردان ما از دست رفتند و روزگار بزرگان ما را فنا کرد و بر حسرت و سوز دل من افزود...
▪️ کاروان با درد و رنجی فراوان به قلمرو تکریت وارد شد.
در تکریت شهر را زینت کرده و بر سردر مغازهها و بازارها پرچمهای رنگارنگ افراشته بودند. در پی ورود کاروان اسرا مردم شادمان اما بیهدف تکریت، از سرداران و سربازان اموی پرسیدند این سرهای بریده از کیست؟ و آنها پاسخ میدادند مردی خارجی بر یزید شورید و عبیداللهبنزیاد او را به قتل رساند و اکنون سر او و یارانش به سوی یزید فرستاده شدهاست.
▪️مردی از نصاری که بهتازگی از کوفه بازگشته بود با مشاهده فریب و اغواگری دستگاه تبلیغات بنی امیه گفت ای قوم! من در کوفه بودم که این سر را آوردند، او خارجی نیست، صاحب این سر حسینبنعلی(ع)است.
سپس مسیحیان ناقوسها را به احترام حسین به صدا درآوردند و گفتند قومی که پسر پیامبر خود را بکشند اجازه ندارند به شهر ما وارد شوند
شرایط آنچنان رقم خورد که امکان ورود به شهر از دست رفت...
📚بعثت بدون وحی، حشمت الله قنبری، ص۲۶۸
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣