... بعضی ها فکر می کنند که تسبیح دست بگیرند و روزی سیصد بار ، چهار صد بار مثلا سبحان الله بگوید ،لا اله الا الله بگوید ، این ذکر است . این به قول صائب تبریزی بند بازی است . ذکر یعنی خدا را یاد کردن یعنی وقتی که انسان می تواند معصیتی بکند به یاد خدا بیافتد و ترک کند ، به این ذکر می گویند . الان می توانم غیبت فلانی را بکنم به یاد خدا بیفتم و بگویم خدا خوشش نمی آید پس من هم غیبت فلانی را نمی کنم . این می شود ذکر . شما نه سبحان الله گفته اید نه لا اله الا الله گفته اید ، شما ذاکرید . ولی کسی صبح تا شب تسبیح دستش است ، سبحان الله می گوید به وقتش هم غیبت می کند، به وقتش هم تهمت می زند. این به عمرش یک ذکرهم نگفته است. لذا درروایت داریم خیلی ها که ذاکرند دردنیا وقتی به آن عالم می روند می بینند هیچ اثری از ذکرآنها در پرونده آنها نیست ؛ می گویند : ما یک عمر ذکر گفتیم . می شنوند که :
به ما چیزی نرسیده است . چون حقیقت ذکر همین است . و این آیه حقیقت ذکر را برای ما نشان می دهد .
ذاکر واقعی و ذکر حقیقی و حقیقت ذکر هم اینست که انسان در وقت گناه به یاد خدا بیافتد و از گناه فاصله بگیرد . همین کاری که پیشنهاد گناه به او می شود . "قال معاذ الله" می گوید : پناه بر خدا "إنّه ربّی أحسن مثوای ولقد همّت به "همسر عزیز مصر به او توجه کرد "همّ بها" یوسف هم توجه کرد" لو لا أن راء برهان ربّه " اگر برهان پروردگارش را نمی دید"....
... قران می گوید :" و کذلک مکنّا لیوسف فی الارض " ما این چنین به یوسف منزلت بخشیدیم در زمین! شروعش ار این جا بود چون یک مدتی در چاه بود . حالا هم مدتی آوردیم که در قصر باشد . خدا جبار است ؛ کسی که خیلی جبران می کند . یعنی اگر مدتی نا ملایمات چشیدی ، یک مدتی هم در امن و آسایش باش .
و نُعلّمه من تاویل الاحادیث " ما به یوسف علم بخشیدیم "
خدا اگر بخواهد به کسی چیزی دهد ؛ دارایی نمی دهد، ثروت نمی دهد ، خیلی اگراو را دوست داشته باشد به اوعلم می دهد، دانش می دهد ؛ آگاهی می دهد . منتهی نه علمی که هسته را می شکافد علمی که خیلی بالاتر از آن است . " تاویل الاحادیث" یعنی آن دانشی که هستی را برای انسان باز می کند ؛ بازگشت حوادث را روشن می کند . وقتی که اتفاقی افتاد بفهمد ریشه اش کجاست ؟ نتایجش کجاست ؟ برای همه ما این علم و آگاهی اتفاق می افتد منتهی متاسفانه در آخرت ."یوم یأتی تاویله " آنجاست که تاویل همه چیز برایش روشن می شود . آنجاست که می فهمد فلان اتفاق که افتاد ریشه اش کجا بود؟ نتایجش چه بود ؟ ولی برای یوسف در همین جا اتفاق افتاد. یعنی در همین جا فهمید ریشه ها و نتایج اتفاقات چی بود و چی هست .
مهم اینست که در اینجا برای انسان روشن شود اگر اینجا روشن شود انسان دیگر جور دیگری زندگی می کند؛جوردیگری رفتار می کند ....
... صحافی ها را ببینید صحاف ها این پایان نامه ها را که جلد می کنند جلدها خوش قواره نیستند ، صاف نیستند . این را ده - بیست ساعت زیر دستگاه های پرس ، زیر فشار می گذارند، بعد در می آورند صاف صاف است . انسان هم همینطور است. اگر بخواهد صفایی پیدا کند باید فشارها را تحمل کند. با فشار هاست که به صفایی می رسد . یوسف اگر صفایی پیدا کرد بخاطر فشار هایی بود که از ابتدا متحمل شد ، حال هر کسی که بخواهد صفای بیشتری پیدا کند باید فشاربیشتری هم تحمل کند.
و حضرت یوسف از همان ابتدا از آغوش گرم پدر جدا شد و به آغوش سرد چاه افتاد ؛ به دست چه کسانی؟ این خودش یک فشار است ! از فشار چاه خیلی بیشتر بود . به دست برادران خودش آنهم برادران بزرگترازخودش ؛ نه هم سن و سال خودش ! برادران او را به چاه انداختند و بی رحمانه رفتند . "و جاء ت سیّاره " یک کاروانی ، یک قافله ای از راه رسید ...
... حسادت از کجا شروع می شود و به کجا ختم می شود. اینکه ازکجا شروع می شود ، گاهی ممکن است ازیک چیز بسیار ناچیز و غیر قابل توجه آغاز شود، یک چیز بسیار پوچ مثل حسادتی که برادران یوسف به یوسف پیدا کردند .
چرا حسادت کردند؟ چون پدر آنها ، یعقوب، به یوسف توجه و ا لتفات بیشتری می کرد . در حالی که حق هم همین بود . اولاً کوچکترین فرزند خانواده بود ، کوچکترها نیاز به توجه و محبت بیشتری دارند . دوم اینکه از مادر دیگری بود و نسبت به آنها احساس تنهایی وغریبی می کرد ؛ طبیعی است که بایستی به او توجه و محبت بیشتری می شد اما همین ، با همه این دلایل حسادت برادرها را برانگیخت که چرا پدر ما به او محبت بیشتری می کند؟ حسادت از اینجا شروع شد اما به کجا ختم شد؟ به اینکه نشستند و نقشه قتل یوسف راکشیدند ، بعد کمی تخفیف دادند و به اتفاق نظر آنها قرار شد یوسف را به چاه بیاندازند ، همین کار را هم کردند و یوسف را به چاه انداختند ، بعد هم گذاشتند شب بشود ، شب که شد ، شبانه گریان آمدند "و جاءوا اباهم عشاء یبکون " برادران یوسف شبانه ، گریان نزد پدر آمدند . چرا شبانه آمدند؟چون می خواستند نقش بازی کنند وشب فضای مناسب تری برای نقش بازی کردن .اگر روز می آمدند و با پدرروبرو می شدند " رنگ رخسار خبر می دهد از سر ضمیر "
فقط زبان نیست که حرف می زند ، چشم هم حرف می زند، نگاه هم حرف می زند ، صورتها هم حرف می زنند ، صادقانه هم حرف می زنند، آدمها ممکن است به شما دروغ بگویند اما نگاهشان به شما دروغ نمی گوید ....
یک مطلب راجع به مسائل هستهای عرض بکنیم؛: اوّلاً در زمینهی مسائل هستهای، دشمنان ما که طرف مقابل ملّت ایران قرار دارند – که عمده هم آمریکا است – اینها دارند با تدبیر و سیاستگذاری حرکت می کنند. این را ما کاملاً توجّه داریم، می فهمند که دارند چهکار می کنند؛ آنها به این مذاکرات احتیاج دارند، آمریکا به مذاکرات هستهای بسیار احتیاج دارد. این اختلافاتی هم که میبینید در بین آمریکاییها هست، سناتورهای آمریکا یکجور، دولت آمریکا یکجور، این معنایش این نیست که اینها به این مذاکرات نیازمند نیستند؛ نه، آن جناح مقابل دولت، مایل است امتیازی را که در این مذاکرات وجود دارد، به نام حریفش که حزب دموکرات است ثبت نشود؛ دنبال این هستند. به این مذاکرات احتیاج دارند و این مذاکرات را برای خودشان لازم می دانند امّا ابراز استغنا می کنند.
در همین پیام نوروزی رئیسجمهور آمریکا متأسّفانه حرفهای غیر صادقانهای وجود داشت. بااینکه نسبت به ملّت ایران علیالظّاهر اظهار دوستی می کنند امّا انسان کاملاً و به روشنی درمییابد که این اظهارات صادقانه نیست. یکی از حرفها این بود که در ایران کسانی هستند که با حلّ دیپلماتیک مسئلهی هستهای موافقت ندارند؛ این را او می گوید. این دروغ است؛ در ایران هیچکس نیست که نخواهد مسئلهی هستهای حل بشود و با مذاکرات حل بشود. آنچه ملّت ایران نمی خواهند عبارت است از قبول تحمیلها و زورگوییهای آمریکا؛ این را نمی خواهد. آنچه ملّت ایران در مقابل آن مقاومت می کند قبول زورگوییهای طرف مقابل است. طرف مقابل می گوید بیایید مذاکره کنیم و شما حرفهای ما را موبهمو قبول کنید؛ این را می گوید. ملّت ایران در مقابل این ایستاده است و یقیناً نه مسئولین ما، نه هیئت مذاکرهکننده و پشتسرِ آنها ملّت ایران، مطلقاً این را قبول نخواهد کرد.
نکتهی دوّم در مورد مسائل هستهای این است که این مذاکراتی که امروز در جریان است که با دولتهای اروپایی و با آمریکا مذاکره می کنند، مذاکرهی با آمریکا صرفاً در قضیّهی هستهای است و لاغیر، این را همه بدانند. ما دربارهی مسائل منطقهای با آمریکا مذاکرهای نمیکنیم؛ هدفهای آمریکا در مسائل منطقهای، درست نقطهی مقابل هدفهای ما است. ما در منطقه امنیّت و آرامش می خواهیم، تسلّط ملّتها را می خواهیم؛ سیاست آمریکا در منطقه ایجاد ناامنی است. ما نه در مسائل منطقهای، نه در مسائل داخلی و نه در مسئلهی تسلیحات، با آمریکا مطلقا صحبت و مذاکرهای نداریم؛ مذاکره، صرفاً در قضیّهی هستهای است و اینکه ما در موضوع هستهای با روش دیپلماسی چگونه می توانیم به نتیجه برسیم.
نکتهی سوّم؛ اینکه آمریکاییها تکرار می کنند که «ما قرارداد با ایران می بندیم، بعد نگاه می کنیم ببینیم اگر به قرارداد عمل کردند تحریمها را برمی داریم» این حرف حرف غلط و غیر قابل قبولی است؛ این را ما قبول نداریم. رفع تحریمها جزو موضوعات مذاکره است، نه نتیجهی مذاکرات؛ آن کسانی که دستاندرکار هستند، فرق این دو را به خوبی می فهمند. این یک خدعهی آمریکایی است ؛ همینطور که مسئولین ما صریحاً گفتهاند و رئیسجمهور محترم صریحاً گفت، رفع تحریمها باید بدون هیچ فاصلهای در هنگام رسیدن به توافق انجام بگیرد، یعنی رفع تحریم جزء توافق است نه چیزی مترتّب بر توافق.
یک نکتهی دیگر؛ آمریکاییها تکرار می کنند که ایران بایستی در تصمیمهایی که می گیرد و چیزهایی که قبول می کند، بازگشتناپذیریای وجود داشته باشد؛ این را ما قبول نداریم. اگرچنانچه طرف مقابل می تواند به هر بهانهای باز هم تحریمها را علیه ملّت ایران برقرار کند، هیچ وجهی ندارد که هیئت مذاکرهکنندهی ما بپذیرد و کاری انجام بدهد که این کار برگشتناپذیر است؛ بههیچوجه، این یک صنعت مردمی است، یک صنعت بومی است، متعلّق به مردم است، دانش آن و فنّاوری آن مال مردم است، باید پیش برود؛ این پیشرفت جزء ذات هر صنعت و فنّاوری است. آنها بحث بمب اتم را پیش می کشند، خب خودشان هم می دانند که ما دنبال سلاح هستهای نیستیم امّا این را یک بهانهای قرار دادهاند برای فشار آوردن بر ملّت ایران. ما در این مذاکرات به همهی تعهّدات بینالمللی پایبند بودیم، ؛ نقطهی مقابل و طرف مقابل ما آمریکاییها هستند، عهدشکنی کردند، تلوّن و تقلّب نشان دادند، رفتار آنها یک رفتاری است که برای ملّت ما مایهی عبرت است؛ آن کسانی هم که در درون مجموعهی روشن فکری کشور هنوز ملتفت نبودند که طرف مقابلشان – آمریکا – کیست، خوب است نگاه کنند به این مذاکرات و بفهمند با چه کسی مواجهند و آمریکا امروز در دنیا چه دارد انجام می دهد. این تهدیدهایی هم که می کنند بیاثر است؛ اینکه تهدید می کنند به تحریم بیشتر، اینکه در خلال حرفها تهدید می کنند به تحرّک نظامی، اینها تهدیدهایی است که ملّت ایران را نمی ترسانَد؛ ملّت ایران ایستاده است و انشاءالله با کمال موفّقیّت از این آزمون بزرگ بیرون خواهد آمد؛ البتّه توفیقات الهی میتواند ملّت ما را در این راه موفّق کند.
مسائل مهمّ دیگری هم وجود دارد که مجال طرح آنها الان نیست؛ مسلّماً کارهای بزرگی برعهدهی ملّت و دولت ایران است؛ مسئلهی اتّحاد اسلامی، مسئلهی کمک به ملّتهای مستضعف، گسترش نفوذ معنوی اسلام در منطقه که امروز پرچم آن دست ملّت ایران است، اینها کارهای بزرگی است که اگرچنانچه خدای متعال توفیقات خود را شامل حال ملّت عزیزمان بکند – که انشاءالله خواهد کرد، به برکت دعاهای شما، به برکت همّت و تلاش شما و بخصوص جوانان – این کارهای بزرگ را انشاءالله انجام خواهیم داد.
و السّلامعلیکمو رحمة اللهو برکاته
برادران یوسف پیش یعقوب آمدند : "قالوا یا أبا نا مالک لا تأمنّا علی یوسف و إنّا له الناصحون "
چرا به ما اطمینان نمی کنی نسبت به یوسف ؟ یعقوب چه بگوید؟ بگوید اطمینان دارم یا ندارم ؟ بگوید اعتماد دارم ! دروغ گفته (هر راست نباید گفت) . بگوید اعتماد ندارم ! (هر راست نشاید گفت) لذا هم راست می گوید هم راستش را نمی گوید ، چه گفت ؟ " قال إنّی لیحزُننی أن تذهبوا به "
گفت : اگر یوسف را ببرید من نگران می شوم" راست گفت . خیلی به یوسف دلبسته بود . "و أخافُ أن یأ کله الذئب ُ" شما می دانید منطقه کنعان ؛ منطقه گرگ خیزی است ،به همین خاطر به آن مَذئبه یعنی محل گرگها . می ترسم گرگها برسند و اورا تکه تکه کنند "و انتم عنه غا فلون " کلامش را غربال می کند . نمی گوید گرگ ها بیآیند و شما نتوانید از او مراقبت کنید. چون آنها خودشان را آدمهای قدرتمندی می دانستند ، می گفتند :" نحن عصبة" کلامش را نرم کرد "و انتم عنه غافلون" شما سرگرم کار خودتان باشید و نسبت به اوحواستان جمع نباشد .
ببینید هم راست گفت وهم راستش را نگفت .نگفت شما می خواهید یوسف را درچاه بیاندازید وگرنه یعقوب می دانست ، این صریح آیه قران است : "سیر الله عملکم و رسوله " خدا کارهای شما را می بیند نه این که می داند ، اصلا جلو چشمش است که شما چکار می خواهید بکنید . "و رسوله " و پیامبر او هم می داند . کسی که پیامبر خدا می شود ،علم و آگاهی او همان علم و اگاهی الهی است ....
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣