در قرآن کریم، در آیات فراوانی از اندوه، علل ایجاد کننده آن و راه های برطرف ساختن آن سخن رفته است . گاهی اندوه فراق را با دیدار و گاهی اندوه فقر را با بشارت و گاهی اندوه رسول خدا (ص) را به دلداری حضرت حق، درمان نموده است .
در سوره ی مبارکه تحریم، سخن با رسول اکرم(ص)، درباره ی قسمتی که یاد کرده بودند، آغاز می شود و بلافاصله به بیان سرّی که رسول خدا(ص) با یکی از همسران خود مطرح کردند، می پردازد و همین موضوع را آغاز مباحثی طولانی قرار می دهد؛ مباحثی که به ظاهر پراکنده اند و ارتباطی با یکدیگر ندارند، اما با تأمل در می یابیم که همه آن ها بر یک محور طراحی شده اند.
می توان آیات این سوره را به سه سیاق ( 1-5 ) ( 6-9 ) ( 10-12 ) که سیاق اول به دو دسته ( 1-2 ) ( 3-5 ) و سیاق دوم هم به دو دسته ( 6-7 ) ( 8-9 ) تقسیم بندی، و محور اصلی سوره را که تمام آیات سوره حول آن محور می چرخند را « مقابله شدید با توطئه و تبانی علیه رسول الله(ص)» معرفی کرد. با مطالعه آیات ابتدایی سوره تحریم به دست آمد که بحث تحریم ماریه ( کنیز حضرت ) توسط رسول خدا(ص) مقدمه توطئه ای شد که توسط همسران پیامبر رخ داد و رازی که توسط آن ها بر ملا شد همان آماده شدن برای اعلام خلافت حضرت علی(ع) بود.
دریافت
این ایام ، بهترین فرصتی است که برای ما وجود دارد که حداقل برای خودمان یک چشمه باشیم، اگر نتوانیم یک جامعهای را سیراب بکنیم لااقل خودمان تشنه نمانیم. یک فرصتی است برای اینکه چشمه از درون جان آدم بجوشد، آن وقت دیگر مشکلاتی مانند نبود استاد یا از کار افتادن گوش و چشم در زمان پیری برای انسان نخواهد بود تا از کسب علم محروم شود، برای اینکه اگر کسی مانند چشمه باشد و از درون او علم بجوشد دیگر اینگونه مشکلات برای او معنا ندارد. فرمود کاری کنید که از درون جان شما چشمه علم بجوشد، این راه شدنی است و اگر نبود که این همه اصرار نمیکردند.
و راههای عملیاش این است که وجود مبارک امام رضا(ع) فرمود ساکت بودن، حرفهای زاید و بیخود نزدن، این بابی از ابواب حکمت است! آدم که مرتب دهن باز نمیکند هر حرفی بزند یا چشم باز نمیکند هر جایی را ببیند، چون همه اینها یک سلسله اموری است که وارد حوزه بدن و جان ما میشود و هنگام مرگ برای ما مشکلات ایجاد میکند.
حضرت فرمود شما در عین حال که مشغول کارتان هستید هر شغلی که دارید میتوانید این سه برنامه را داشته باشید؛ مؤمن وقتی ایمانش کامل میشود که هم سنّتی از خدا داشته باشد، هم سنّتی از پیغمبر، هم سنّتی از امام؛ به ما گفتند ببینید خدا چطور با شما رفتار میکند شما همانطور با مردم رفتار کنید، پیغمبر چطور با شما رفتار میکند شما همانطور با مردم رفتار کنید، امام چطور زندگی میکند شما همانطور زندگی کنید! بعد حضرت توضیح دادند که آدم همه اسرار خود را با دیگران بازگو نمیکند اینکه خدای سبحان در قرآن دارد «عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلی غَیبِهِ أَحَداً» مگر خدا همه غیب را برای همه میگوید، بلکه فقط برای معصومان خاص میگوید، آدمی نیز همه اسرار و رمز و راز زندگی خود را برای دیگران نمیگوید.
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی
رمضان
میرود و میبرد از کف دل ما
آنکه یکماه صفا یافت از او محفل ما
رمضان عقده گشا
بود گنهکاران را وای اگر
او رود و حل نشود مشکل ما
حال که ای ماه
خدا ، میروی آهسته برو که ندانی
چه کند رفتن تو با دل ما.
امشب آخرین شب رحمت است، و تا ساعاتی دیگر باید با شبهای دلنواز رمضان وداع کنیم و بگوییم؛
خداحافظ ای ماه خوب خدا
خداحافظ ای ماه رحمت
خداحافظ ای ماه ربنای وقت غروب آفتاب
خداحافظ ای ماه خوشن کبیر، ای ماه بیداری
هنوز نرفته دلم برای تو تنگ میشود
آخرچگونه
می توان با تو وداع کرد ، تو که هر دم و بازدممان و هر نفس مان را نفس به نفس ،
به قدم های اهل آسمان گره زده بودی،
تازه خود را از خاک کنده بودیم ،داشتیم آسمانی می شدیم
این بهار دل تازه شاخه هایش شگوفه زده بود و عطر دل انگیز ملکوتیش ما را سرمست خود کرده بود و تازه باران رحمتش بر کویر جانمان باریده و ما را سرسبز و خرم و با طراوت نموده بود که نوای الوداع دگرگونمان کرد.
آخر چگونه می توان با تو وداع کرد ، که نوای ربناهایت در وقت افطاری روح مسافران کاروان رمضان را به فراسوی سبکبالی می خواند ، روح را متعالی می داد و زیر سایبان مهربانی و الطاف الهی عطش شان فرو می نشست ، بندگان خاکی را با قدسیان افلاک پیوند می زد و از پهنه ی خاک تا گستره ی افلاک به میهمانی اهل آسمان عروجشان می داد .
آخر چگونه میتوان از این همه عشق و مستی بندگی و دلدادگی ، آرامش و آسایش ، معرفت و معنویت که از در و دیوار زمین و آسمانش فواره می زد و ما را در هاله ای از انوار الهی غوطه ور ساخته و ما را بسان امواج اقیانوس در خود طومار کرده دست کشید و خدا حافظی کرد .
و چه زیبا امام سجاد(ع) با بیانی حسرت آمیز به وداع با ماه رمضان پرداخته (دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه) و می فرماید: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ الْأَعْظَمَ»؛
خداحافظ ای ماه بزرگ خدا و عید بزرگ اولیای خدا!
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ السَّاعَاتِ»؛
خداحافظ ای بزرگ ترین همراه از میان زمان ها و اوقات؛ و بهترین ماه ها در ایّام و ساعات.
«السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ الْآمَالُ وَ نُشِرَتْ فِیهِ الْأَعْمَالُ»؛
خداحافظ ای ماهی که آرزوهایمان در تو نزدیک شد؛ خداحافظ ای ماهی که اعمال نیک در تو منتشر شد...
دلم می گیرد از این همه دوری ای ماه خدا
حال که این فراغ را چاره نیست
حال که هر دوستی و انسی با جدایی همراه است ،
و هر سلامی را یک خداحافظی ست، خداحافظ ای ماه رحمت، مغفرت و آزادی از جهنم
خداوندا! تو را شاکریم که ما را یک ماه میهمان خوان رحمتت نمودی و با مقربان و خوبانت هم سفره مان کردی.
خدایا! به حرمت این شب و روزهایی که بار عام دادی و ما را مهمان فضل بی پایانت نمودی، ما را ببخشای و مگذار در این واپسین لحظات از در کرمت رانده شده و بی نصیب بمانیم که در روایات آمده: "خداوند در هر شب از ماه مبارک رمضان، هنگام افطار هفتاد هزار هزار شخص را که همه مستوجب آتش هستند از آتش نجات می دهد؛ شب آخر ماه رمضان که می شود، به مقدار تمام آنچه که در ماه رمضان از آتش نجات داده است، نجات می دهد."
پس ما را از این لطف و رحمتت بی بهره مگذار.
و
درهای رحمتت را باز بر ما بگشای
الهی! ما را یاری کن تا دست و پا و چشم ها و تمام
جوارحی را که در نهر رمضان تو شست و شو کرده ایم دیگر بار به غبار گناه و معصیت
نیالائیم و سربازان خوبی برای ولی امرت باشیم.
خداحافظ و الوداع ای نگار خداحافظ ای ماه شب زنده دار
خداحافظ ای آرزوهای خوب خداحافظ ای ربّنای غروب
خداحافظ ای رزق و روزی ِ پاک خداحافظ ای جمع ِ افلاک و خاک
خداحافظ ای لحظه های سحر خداحافظ ای ماه چشمان ِ تر
خداحافظ ای بغض افطارها خدا حافظ ای ماه ِ دیدار ها
خداحافظ ای ختم یاسین و نور خداحافظ ای ماه ِ عشق و سرور
خداحافظ ای ماه اشک و سکوت خداحافظ ای سوره ی عنکبوت
خداحافظ ای ماه ِ صبر و رضا خداحافظ ای عاشق مرتضی
خداحافظ ای برکت سفره ها خداحافظ ای ماه ِ خوب خدا
از دیدگاه قرآن، سه نوع شخصیت اساسی وجود دارد; مؤمن، کافر و منافق ; (آیات 2 تا 20 سوره بقره) .
شخصیت های مؤمن، خود دارای سه درجه شخصیتی می باشند ; آنان که به خود ظلم می کنند، آنان که میانه رو هستند و آنان که پیشتازانند; (فاطر/32) .
مشخصه بارز شخصیت کافر آن است که دل و اندیشه اش را قفل کرده است و راهی برای نفوذ هیچ حرف تازه و اندیشه متفاوتی نگذاشته است و به همین دلیل، از درک حقایق عاجز است .
خصوصیت بارز شخصیت منافق از دیدگاه قرآن، دوگانگی ریشه ای در ظاهر و باطن است; به همین دلیل، مبتلا به شک و تردید و عدم قدرت تصمیم گیری و ناتوانی در قضاوت می شود; (بقره/8 تا 20 و منافقون) .
همانطور که در فضای سخن سیاق دوم مطرح شد مخاطب این سیاق کافران به ربوبیت خدا در عالم هستند، ربوبیت خدا در عالم را قبول ندارند و نذیری را هم که از طرف خدا برای انذار آنان آمده است تکذیب می کنند.
اما در این سیاق، آیه «وأسروا قولکم أو اجهروا به .... » بر علم خدا به آشکار و نهان تأکید کرده است، بجا بودن این خدای متعالی، حاکی از پنهانکاری مخاطب سوره است؛ اما مخاطب چه چیزی را پنهان می کند؟ سیاق دوم نشان داد که تکذیب نذیر امری ظاهری است و در کافران بروز دارد (فکذبنا و قلنا ما نزل الله من شیء إن أنتم إلا فی ضلال کبیر)، پس کفر به رب، همان امریست که از سوی آنها پنهان می شود.
آنها در دل خود ربوبیت خدا در عالم را باور ندارند و از همین رو انذارهای نذیر نیز سودی به حالشان نمی بخشد، چرا که در نظر آنها خدا رب عالم نیست و انذار از عذاب خدایی که رب عالم نباشد و دخالتی در تدبیر امور عالم نداشته باشد، هراسی ندارد!
قرآن کریم توصیه میکند شما بکوشید عالم ربانی بشوید، عالم ربانی شدن ناممکن نیست، ربّانی شدن، عالم ربّانی شدن آدرسش همین حوزههاست، آدرسش مسجد، منبر، حسینیه و حرم است. تعلیم و تعلّم، مدارس، درس و بحث اینها زمینه عالِم ربانی شدن را فراهم میکند. ربّانی به کسی می گویند که شدیدالربط باشد بالربّ و المربوب، آنکه ارتباطش به ربّالعالمین قوی است و فقط حرف او را گوش میدهد، اطاعت میکند و همیشه او را حاضر ناظر میداند و شدید الارتباط با مربوب است و دلسوز به حال مردم است.
یکی از بیانات نورانی علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه این است که من عالم ربّانیام. ما اگر پذیرفتیم که اینها پدران ما هستند و صدیقه کبرا(سلام الله علیها) مادر ماست ما میشویم صراط مستقیم.
وجود مبارک حضرت امیر فرمود برادرم جعفر وقتی دوتا دستش را در جبهه داد، ذات اقدس الهی به او دوتا بال داد ما باید بدانیم که با طرّاری، کسی جعفر طیّار نمیشود، با بازی آخوندی، با زهدفروشی، کسی جعفر طیّار نمیشود، خب عالِم دینی که بالاتر از شهید است، این بیان نورانی رسول گرامی(علیه و علی آله الاف التحیة و الثناء) فرمود مرکّب عالم از خون شهید بالاتر است پس این مقام هست، چرا ما به دنبال آن نرویم.
امام باقر(سلام الله علیه) فرمود: ما یک بیماری و غدّه دردناکی داریم و آن این است که خیلیها را میخوانیم اما آنها نمیآیند! ما که نمیتوانیم بگوییم «بگذار تا بیفتد و بیند جزای خویش» این دردِماست، این جامعه که حرف ما را گوش نمیدهد یعنی این راهی که ما نشان میدهیم نمیآید و این برای ما یک درد است؛ سخن ائمه این است که ما ربّانی هستیم، عالِم ربّانی هم شدید الربط بالرب است، هم شدید الربط بالمربوب، هم خوب فیوضات را از ذات اقدس الهی دریافت میکند و هم خوب این فیوضات را به مربوبها و به جامعه منتقل میکند.
استاد جوادی آملی
در فرهنگ قرآن یکی از راه های مؤثر و اساسی روان درمانی، استفاده از مواعظ و اندرزهای قرآنی است; (یونس/57) .
در روش روان
درمانی قرآنی، ایمان، تولید امنیت درونی و آرامش می نماید.
یاد خدا، آرام بخش دلهاست ; (انعام/82 و رعد/28)
آیات سوره مبارکه ملک به 3 سیاق تقسیم می شود؛
پیوستگی آیات سیاق اول روشن است و نیازی به توضیح ندارد. از ابتدای آیه 4 سیر مفهومی جدیدی آغاز می شود که به بیان عاقبت شیاطین و کافران به ربوبیت پرداخته است.
سؤال: آیه 3 از خلق آسمانهای هفتگانه سخن گفته (هو الذی خلق سبع سموات طباقاً)؛ و جمله نخست آیه 5، از زینت دادن آسمان دنیا با ستارگان سخن گفته است (ولقد زینا السماء الدنیا بمصابیح)؛ آیا این قرینه ای برای اتصال سیاقی این ایات با یکدیگر نیست؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت که سیر مفهومی آیات قبل با آیه 5، متفاوت است، آیات قبل با تکرار «الذی»، در مقام توصیف خدا است و آیه 5 این سیر را ادامه نداده است، این آیه از زینت دادن آسمان دنیا با ستارگان خبر داده و به جنبه مقابله آنها با شیاطین سخن می گوید و در ادامه به عذاب اخروی شیاطین و کافران به ربوبیت اشاره می کند، این تفاوت آشکار در سیر مفهومی دلیل جدایی آیه 5 از آیات قبل است.
آیات 5 و 6 از عذاب شیاطین و کافران به ربوبیت سخن گفته است و در ادامه آیات 7 تا 11، صحنه وارد شدن به عذاب و گفتگوی میان کافران و خزنه جهنم را به تصویر کشیده است و آیه 12 در مقابل عذاب کافران به ربوبیت به عاقبت خوب خشیت پیشگان اشاره کرده است
.
ما در محدوده بدن مجاری ادراکی داریم؛ مثل چشم و گوش، مجاری تحریکی داریم؛ مثل دست و پا، این مَقسم است. این مقسم به چهار قسم تقسیم میشود، بعضیها در هر دو بخش سالم هستند؛ یعنی چشم و گوش سالم دست و پای سالم. بعضیها دست و پای سالم دارند، چشم و گوش بسته، نابینا و ضعیف، بعضی چشم و گوششان سالم، دست و پایشان بسته، بعضی هر دو بسته است. پس چهار قسم هستند، بعضی هر دو سالم هستند، بعضی هر دو مریض هستند، بعضی بخش ادارکیشان قوی است، تحریکیشان ضعیف و بخشی برعکس. پس یک مَقسم داریم و چهار قسم، این یک مطلب.
اگر این مَثل خوب روشن بشود؛ آن کسی که قسم اول است؛ یعنی بخش ادراکی و تحریکی هر دو سالم است، چشم و گوش سالم دارد، دست و پای سالم دارد، او مار و عقرب را میبیند، یک؛ برمیخیزد و خود را نجات میدهد، دو؛ چون هم مجاری ادارکی او فعّال است، هم مجاری تحریکی او؛ اما آن که مجاری ادارکی او کامل است، مجاری تحریکی او بسته است، یک انسان ویلچری است، او دست و پایش ویلچری است، او مار و عقرب را میبیند؛ اما قدرت کار ندارد، چون چشم و گوش که فرار میکند، آن چه که فرار میکند، ویلچری است. آنها که هر دو جهتش بسته است که مشخص است، به اصطلاح فاقد طهورین هستند، آن که چشم و گوشش بسته است و دست و پای او سالم است، یک جاهل متمسّک است که به هر طرف به هر جا که به او بگویند، میرود. پس کسی که چشم و گوش او سالم و دست و پایش سالم است، او خطر را میبیند و میگریزد. کسی که چشم و گوشش سالم و دست و پایش بسته و ویلچری است، خطر را میبیند صد درصد از خطر باخبر است؛ ولی قدرت حرکت ندارد. کسی که دست و پای او سالم است، چشم و گوش او بسته است، جاهلی است که هر سمتی که به او بگویند، میرود. کسی که هر دو جهتش بسته است، فاقد طهورین است، او نه میفهمد که چه بکند و نه میفهمد که کجا برود. این در مثال در سطح بدن است؛ اما در صحنه نفْس، فضلا و دانشوران حوزه و دانشگاه ما و قهراً بسیاری از افراد جامعه ما هم این مَقسم را دارند،
از نظر اقسام، چهار قسم زیرمجموعه مَقسم هستند: قسم اول کسانی هستند که بخش اندیشه او، مسئول اندیشه او خیلی قوی است، حکیمانه سخن میگوید، حکیمانه برهان اقامه میکند، حکیمانه چیزی میفهمد و در بخش انگیزه هم با اراده قوی، با تصمیم قوی، با نیت قوی، با اخلاص قوی کار میکند او میشود عالم باعمل، مثل امام. بخش دیگر کسانیاند که در قسمت اندیشه خیلی تلاش و کوشش میکنند، یک استاد حوزوی، یا استاد خوب دانشگاهی است، کتاب خوب مینویسد، تدریس خوب میکند، خوب سخن میگوید، سخن خوب میگوید؛ اما در مقام عمل آن بخش اراده و تصمیم و عقل فلج است. این بیان نورانی امیرمؤمنان(سَلامُ الله عَلَیْه) که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»، همین است. در صحنه جهاد نفْس این شکست خورده است؛ یعنی شهوت و غضب زانوی عقل را شکستند، چشم عقل عملی را کور کردند. فرمود اگر این عقل عملی که باید فرمانده باشد، اسیر است: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»، شهوت امیر شد، غضب امیر شد، آن عقل را به اسارت گرفتند، این شده ویلچری.
این عالم حوزوی یا استاد دانشگاهی، مطلب را صد درصد میداند حق است؛ اما صد درصد خلاف میکند، چون به علم عمل نمیکند. بین فعل و علم خیلی فرق است، نیت و اخلاص و اراده و اینها چیزی دیگر است، این شکست خورده است در جهاد درونی؛ صد درصد یقین دارد؛ اما از یقین کاری ساخته نمیشود، از عالم کاری ساخته نمیشود، از قائم به عقل کاری ساخته میشود، از قائم به علم کار ساخته میشود. گروه دیگر کسانی هستند که خوب عمل میکنند؛ ولی نمیدانند که چه بکنند. گروه چهارم جاهل متهتّک هستند، نمیدانند حرف چه کسی را گوش بدهند!؟
استاد جوادی آملی
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣