شهید مرتضی مطهری در تعریف پیام می گوید: « پیام یعنی فکری را، پیغامی را به دیگران رساندن » باید توجه داشته باشیم اززمانیکه خداوند حضرت آدم را آفرید، حق و باطل در مقابل یکدیگر بوده اند که نمونه آن کشته شدن هابیل بدست قابیل بود. خداوند یکصد وبیست وچهار هزار پیامبر برای هدایت بشریت فرستاد که هر کدام از آنها با طاغوت یا طاغوتهایی مواجه بوده اند، تاریخ تکرار نمی شود ولی وقایع تاریخی در هر زمان ممکن است اتفاق بیفتد، مطالعه و بررسی عمیق نهضت عاشورا باعث می شود از بروز چنین حوادثی در آینده جلوگیری کنیم. در هر زمان حسینی هست و در طرف مقابل یزیدی، حادثه عاشورا این پیام را داد که مبادا حسین های زمان ندای «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرُنی» سردهند ولی کسی نباشد آنها را یاری کند.
شناخت و آگاهی ما نسبت به نهضت عاشورا
اولاً: باعث پای بندی بیشتر به فرامین و دستورات اسلامی می شود.
ثانیاً: عاشورا را در یک مدار که مصیبت جانگداز اباعبدالله(ع) و یاران با وفایش در آن روز واقع شد نمی بینیم، بلکه سعی در حرکت در خط و مشی اباعبدالله(ع) و دست یابی به حقایق می کنیم.
از عوامل و مقدمات حادثه عاشورا می توان انحراف جامعه از مسیر اسلام دانست.
چگونه شد مردمی که امام حسین(ع) را بر روی دستان پیامبر(ص) دیده بودند و بارها مشاهده کرده بودند که هنگامیکه امام حسین(ع) وارد مجلس می شد، پیامبر(ص) از منبر پایین می آمدند و آن حضرت را در آغوش می گرفتند، اما چنین رفتاری با امام حسین(ع) انجام دادند، ریشه این انحراف را باید در زمان معاویه جستجوکرد. معاویه از سه عامل برای تقویت مقاصد شوم خود بهره برد:
1) تبلیغات
معاویه بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) ظاهر شد و دست به جعل احادیثی زد که عدد آن را کسی جز خدا نمی داند و به خاطر همین جعل احادیث همه جوانب و ارزشهای دینی را مسخ و نابود کرد و دین اسلام را تبدیل به یک دینی کرد که حکام ستمگر خواهان آن هستند.
لذا معاویه از راه جعل احادیث توسط امثال ابوهریره و نسبت دادن آنها به پیامبر(ص) افراد ساده لوح را فریب می داد.
2) تطمیع:
معاویه با اهداء جوایز، اعطای پست ومقام، سران و نخبگان را می فریفت و مقاصد خود را بوسیله آنها اعمال می کرد.
3) تهدید:
معاویه عده ای را هم از طریق تهدید مطیع خود می کرد، مثلاً اگر کسی به او ناسزا می گفت فورا دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار می گرفت یزید نیز راه پدر را ادامه داد و با تطمیع و وعده ملک ری ابن سعد را به جنگ امام حسین(ع) فرستاد. سیاست یزید بود که فردی مثل عمرسعد را به جنگ سیدالشهداء(ع) بفرستد زیرا او از علمای کوفه بود و هزاران نفر طرفدار داشت و عمر می توانست در صورت عزم جنگ با سیدالشهداء(ع) عده زیادی را با خود به راه بیندازد.
ب ـ عدم بصیرت
عدم بصیرت دینی ازجمله عوامل انحراف جامعه از مسیر اسلام بود بصیرت به نگاهی گفته می شود که همراه تعقل و تفکر است این جمله عمر سعد، که در صبح عاشورا گفت: (یا خیلَ الله! اِرکبی و بالجنّه ـ أبشِری) ای لشکرخدا سوار شوید، شما را به بهشت بشارت می دهم. نشان دهنده آن است که کوفیان بصیرت و شناخت نسبت به ساحت مقدس اباعبدالله(ع) نداشتند و گرنه هر صاحب عقل و اندیشه ای می فهمد که جنگ با امام(ع) چیزی جز سخط و غضب الهی در برندارد. امام حسین(ع) درفرازی در دعای عرفه این گونه از خداوند در خواست می کند: «اللّهمَّ اجعَل غِنایَ فی نَفسی و الیَقینَ فی قلبی و الإخلاصَ فی عَمَلی و النّورَ فی بَصَری و البَصیرَهٌ فی دینی» خدایا مرا به بی نیازی در نفس، و یقین در قلب، و اخلاص در عمل و نور درچشم و بصیرت در دین عطا فرما.
ج ـ دعوت کوفیان
سران شیعه در کوفه نامه هایی به امام حسین(ع) نوشتند و از امام(ع) دعوت کردند به کوفه برود. امام حسین(ع) با این استقبال عظیم نامه ها دعوت آنها را پذیرفت و پسر عموی خود حضرت مسلم بن عقیل(ع) را به نمایندگی خود فرستاد، تا مسلم(ع) شرح حال کوفیان را بیان کرده اگر چنانچه کوفیان به آنچه که در نامه ها نوشته اند وفادارند امام(ع) نیز به طرف کوفه حرکت کند. باید دانست که فرستادن مسلم به طرف کوفه یک اتمام حجت برکوفیان بود و عامل اساسی نهضت امام(ع) دعوت کوفیان نبوده است. امام(ع) با علم امامت می دانست که این سفر، سفر شهادت است آنچه ظاهر قضا یا نقل می کند امام حسین(ع) به طرف کوفه حرکت کرد و در اثر برخورد با حر و اجازه ندادن حر که امام(ع) از حوزه عراق خارج شود و حاضر نشدن امام(ع) که تحت حفظ حر به کوفه برود راهی پیش گرفتند تا به کربلا رسیدند. اما کوفیان هجده هزار با مسلم(ع) بیعت کردند تا اینکه با حیله عبیدالله بن زیاد اطراف اورا خالی کردند و عاقبت آن حضرت دستگیر شد و به شهادت رسید. این بود برخورد کوفیان با نماینده امام(ع) که اگر خود امام حسین(ع) نیز به کوفه رفته بود سرنوشتی بهتر از حضرت مسلم(ع) نداشت. امیرالمؤمنین(ع) در نکوهش کوفیان می فرماید: « و ماأنتم بِرکنٍ یُمالُ بکُم، ولازَوافِرُعِزًّیُفتَقَرُإلیکم. ما أنتم إلاّکإبلٍ ضَلَّ رُعاتُها، فَکُلَّما جُمِعَت مِن جانبٍ اِنتَشَرَت من آخَرَ.» شما را (کوفیان) پشتوانه خود نمی پندارم، شما یاران شرافتمندی نیستید که کسی به سوی شما دست دراز کند، به شتران بی ساربان می مانید که هر گاه از یک طرف جمع آوری گردید، از سوی دیگر پراکنده می شوید.
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣