تفاوت دومى که در کار بود، این بود که درست است که نیروهاى عراق یعنى نیروهاى کوفه ضعیف شده بود، اما این نه بدان معنى است که به کلى از میان رفته بود ، و اگر معاویه همین طور مى آمد یکجا فتح مى کرد ، بلا تشبیه آن طور که پیغمبر اکرم مکه را فتح کرد ، به آن سادگى و آسانى ، با این که بسیارى از اصحاب امام حسن به حضرت خیانت کردند و منافقین ز یادى در کوفه پیدا شده بودند و کوفه یک وضع ناهنجارى پیدا کرده بود که معلول علل و حوادث تاریخى زیادى بود .
یکى از بلاهاى بزرگى که در کوفه پیدا شد، مسئله پیدایش خوارج بود که خود
خوارج را امیرالمؤمنین معلول آن فتوحات بى بند و بار مى داند ، آن فتوحات
پشت سر یکدیگر بدون این که افراد یک تعلیم و تربیت کافى بشوند ، که در نهج
البلاغه هست : مردمى که تعلیم و تربیت ندیده اند ، اسلام را نشناخته اند و
به عمق تعلیمات اسلام آشنا نیستند ، آمده اند در جمع مسلمین ، تازه از
دیگران هم بیشتر ادعاى مسلمانى مى کنند .
به هر حال ، در کوفه یک
چند دستگى پیدا شده بود . این جهت را هم همه اعتراف داریم که دست کسى که
پایبند به اصول اخلاق و انسانیت و دین و ایمان نیست بازتر است از دست کسى
که پایبند این جور چیزهاست . معاویه در کوفه یک پایگاه بزرگى درست کرده بود
که با پول ساخته بود ، جاسوس هایى که مرتب مى فرستاد به کوفه ، از طرفى
پولهاى فراوانى پخش مى کردند و وجدانهاى افراد را مى خریدند و از طرف دیگر
شایعه پراکنى هاى زیاد مى کردند و روحیه ها را خراب مى نمودند . این ها همه
به جاى خود ، در عین حال اگر امام حسن ایستادگى مى کرد یک لشکر انبوه در
مقابل معاویه به وجود مى آورد ، لشکرى که شاید حداقل سى چهل هزار نفر باشد ،
و شاید - آنطور که در تواریخ نوشته اند - تا صد هزار هم امام حسن مى
توانست لشکر فراهم کند که تا حدى برابرى کند با لشکر جرار صد و پنجاه هزار
نفرى معاویه . نتیجه چه بود ؟ در صفین امیرالمؤمنین که در آن وقت نیروى
عراق بهتر و بیشتر هم بود ، هجده ماه با معاویه جنگید ، بعد از هجده ماه که
نزدیک بود معاویه شکست کامل بخورد آن نیرنگ قرآن سرنیزه بلند کردن را اجرا
کردند . اگر امام حسن مى جنگید ، یک جنگ چند ساله اى میان دو گروه عظیم
مسلمین شام و عراق رخ مى داد و چندین ده هزار نفر مردم از دو طرف تلف مى
شدند، بدون آن که یک نتیجه نهایى در کار باشد . احتمال این که بر معاویه
پیروز مى شدند آن طور که شرایط تاریخ نشان مى دهد نیست ، و احتمال بیشتر
این است که در نهایت امر شکست از آن امام حسن باشد . این چه افتخارى بود
براى امام حسن که بیاید دو سه سال جنگى بکند که در این جنگ از دو طرف چندین
ده هزار و شاید متجاوز از صد هزار نفر آدم کشته بشوند و نتیجه نهائیش یا
خستگى دو طرف باشد که بروند سر جاى خودشان ، و یا مغلوبیت امام حسن و کشته
شدنش در مسند خلافت . اما امام حسین یک جمعیتى دارد که همه آن هفتاد و دو
نفر است ، تازه آنها را هم مرخص مى کند ، مى گوید مى خواهید بروید، بروید
من خودم تنها هستم . آنها ایستادگى مى کنند تا کشته مى شوند ، یک کشته شدن
صد در صد افتخار آمیز .
پس این دو تفاوت عجالتا در کار هست ، یکى
اینکه امام حسن در مسند خلافت بود و اگر کشته مى شد ، خلیفه در مسند خلافت
کشته شده بود ، و دیگر این که نیروى امام حسن یک نیرویى بود که کم و بیش با
نیروى معاویه برابرى مى کرد و نتیجه شروع این جنگ این بود که این جنگ
مدتها ادامه پیدا کند و افراد زیادى از مسلمین کشته شوند بدون اینکه یک
نتیجه نهایى صحیحى به دنبال داشته باشد.
ادامه دارد...
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣