مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

.:: یا علی بن موسی الرضا (ع) ::.

همانطور که در جلسۀ گذشته به عرض شما رساندم , قدم اول سران دولت کودتا برای به خدمت گیری عباس بن عبد المطلب به نتیجۀ دلخواه نرسید و آنها بدون اینکه دستاورد خاصی ملاقات و مذاکرۀ خودشان با عباس بدست آورده باشند , ظاهرا منزل او را ترک کردند و به اقامتگاه خودشان مراجعت کردند .

ابوبکر بن ابی قحافه از بی نتیجه بودن گفتگوهای با عباس بن عبد المطلب دچار بیم و اضطراب شد . حالا به نوعی یا ادامۀ این قیبل گفت و شنود ها را منطبق با صلابت و هیبت و هیمنۀ دولت و حکومت خودش نمی دید یا اینکه در مقام بازکردن این جنس گفتگوها با اطمینان به اینکه نتیجه ای بدست نمی آید دیگران را در مقام تحریم دربرابر خودش می دید .

 به چه معنا ؟ به این معنا که اینها که بیعت نمی کنند ، همراهی که نمی کنند ! اگر من به ایشان توجه کنم ، این جنس هیئتها در این سطح ، به ملاقات آنها بروم ! افکار عمومی مردم متوجه اهمیت آنها می شوند . لذا یکی از روشها ی جریان استکبار باجبهۀ حق همیشه اینست که ، به خودش ، به افرادش، به پیروانش ، بفهماند که محل اعتنا نیست . محل توجه نیست لذا به همفکران خودش گفت : تشخیص من اینست که از این به بعد دیگر با اینهاگفتگویی نداشته باشیم و از بیعت "علی" و عباس هم صرف نظر کنیم . عکس العمل عمر بن الخطاب به پیشنهاد ابو بکر تند بود . لذا او قاطعانه پیشنهاد ایشان را رد کرد و گفت: در هر شرایطی باید "علی" را به بیعت وادار کرد ، توجیه او هم این بود که بیعت "علی بن ابیطالب " به منزلۀ تمامی بنی هاشم با دستگاه حکومت است .

البته ابوبکر بطور حتم در این موضوع تردید نداشت . حتما با عمر همفکر بود . حتما اینها با هم قبلا مرور کرده بودند و به فهم مشترک رسیده بودند اما یک مطلبی را هم دانست که بیعت گرفتن از امیر المومنین (ع) کار ساده ای نیست . یک پروژه ای نیست که بشود به راحتی به موقع اجرا گذاشت ، و همین دغدغه و گرانی باعث شد که در پاسخ به عمر گفت : بیعت گرفتن از"علی" کار ساده ای نیست . مگر می شود شخصیتی مانند علی بن ابیطالب را به اجبار وادار به بیعت کرد؟ یعنی این همان موضوعی بود که مورد اعتراف مهتر و بزرگ کودتا هم قرار داشت .

اما عمر راه پیشنهاد کرد ، گفت : برای بیعت گرفتن از علی بن ابیطالب  راه وجود دارد و پیشنهادش هم این بود که ؛ فردا صبح با سر زدن سپیده ،عازم مسجد شود . با هر قیمتی که شده "علی" را به مسجد می رسانیم و اورا وادارمی کنیم که با تو بیعت کند.ابوبکر گفت : اولا "علی" به مسجد نمی آید . ثانیا کسی هم قدرت این را ندارد که علی بن ابیطالب را وادار به انجام کاری کند . و به مسجد بیاورد . ثالثا فکر می کنم دربین مردم هم کسی داوطلب چنین کار خطرناکی نباشد! که برود و بخواهد از طرف حکومت دربرابرعلی بن ابیطالب قرار بگیرد.چه با دعوت و فراخوان و چه با اجبار و تحکم بخواهد "علی" را به مسجد بیاورد.

عمر گفت : من برای این کار ، نسخه دارم!!! برای آوردن علی بن ابیطالب به مسجد ، این ماموریت از کسی ساخته است که او مردی گستاخ است ، جسور است ، تند خو است ، هتاک است و

ابوبکر پرسید : او کیست ؟ عمر جواب داد : قُنفُذ است !!!  ( یعنی کار در یک فاصلۀ کوتاه به کجا رسیده است ؟) خانه ای که محل آمد و شد ملائکه بود ، بتصریح عامه و امامیه یکی از اهتمام های پیغمبر اکرم (ص)  در سالهای پایانی زندگیشان این بود که ؛می رفت قبل ازهر فریضه یا بعد از هر فریضه یا هردو ، درمقابل خانۀ امیر المومنین (ع) و زهرای مرضیه(س) می ایستاد، دست به سینه ، وبه آنها سلام می داد و می فرمود :  إنَّما یُریدُ اللّه ُلِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أهلَ البَیتِ ویُطَهِّرَکُم تَطهیرًا

در این فاصلۀ کوتاه ، کار مردم به جایی رسیده که اهل این خانه مورد مؤاخذۀ یک شِبه انسانی به نام قنفذ باید قرار بگیرد !!!

واقعا هیچ وقت به این موضوع پرداخته نشد ، مطرح نشد که، اگر قرار بود از علی بن ابیطالب بیعت بگیرند آیا آدمی محترم تر ، معتبر تر،شخصیتی مناسب تر و مودب تر از قنفذ وجود نداشت که برود و این ماموریت را انجام دهد ؟ یا اینکه نه،دولت کودتا به این نتیجه رسیده بود که ؛ به موازات تثبیت دولت خودش ، و بیعت گرفتن از مردم ، بنی هاشم و سران بنی هاشم ، یک اقدام دیگری را هم عملیاتی کند و آن اقدام شکستن قداست خانۀ وحی است .چون اگر این حرکت شکسته نشود ، این ارزش لکه دار نشود ونگاه مردم همیشه به خانۀ امیر المومنین (ع)  باشدکه اگر به آنجا به عنوان یک حریم مقدس دست اندازی کنند عذاب نازل می شود، پایه های این حکومت همیشه لرزان است . لذا شما می بیند یکه اینها نه برای بیعت گرفتن از علی بن ابیطالب بلکه (من معتقدم) برای شکستن تقدس حریم علی بن ابیطالب است یعنی دستگاه کودتا اینجا دوتا کار انجام داده :

گرفتن بیعت ، تثبیت حکومت

شکستن قداست خانۀ امیر المومنین (ع) و حضرت صدیقۀ طاهره (س)    

که این دومی معولا در مصادر تاریخی وجود ندارد و از کنار آن عبور کردند و این خیلی مهم تر است . یعنی دقیقا به طراز اولی دارای اهمیت است .چرا ؟ چون یکی از استراتژیهای اساسی دشمنان دین تقدس زدایی بود . در روزگار ما هم همینطور است . این حرفهایی که الان در مورد دولت آخر الزمان و موعود گرایی و منجی و نشانه ها و علائم ظهور ، در جامعه مطرح می شود به نظر من خیلی مشکوک است . و ممکن است مردم به سر ذوق بیاورد ، که؛ فلان علامت شده و در سوریه اینطور شده !!سید خراسانی فلان طور !!! در عراق هم که همینطور !!! بعد کم کم یک فضای هیجانی بوجود بیاورد که گویا اگر امام عصر (عج) ظهور کند شام بیاید منزل ما !!! تتبع و تفکر را می گیرد . و نمی گذارد انسان جای خودش را در حوزۀ حضور امام عصر (عج) پیدا کند .

 شما تا کنون به این فکر کرده اید ؟  تمام این اخبار . مطمئنم دهها بار هم این سخنرانی را گوش داده اید ! خواندید ! اما هیچوقت فکر نکردید سهم خودتان چیست ؟ و در این حالت از اصل قضیه غفلت می شود . وظیفۀ ما اینست که ؛ زندگی هایمان امام زمانی باشد ، پاکیزه باشد ، دارای مبنای مورد پذیرش اهل بیت عصمت و طهارت(ع) باشد .ایشان که ظهور کنند تکلیف ما با او خودبخود روشن خواهد بود اما حالا همین حرفهایی که می زنیم ، نشود ؟ آقا هفتۀ بعد می آید !!! دو سال دیگر می آید !!! شما صبر کنید !! این دولت اصلا از دولت ما بیرون نمی رود !!

حالا اگر این اتفاق نیافتاد همه که مثل شما نیستند ، می گویند : ظهور و منجی قصه است !!! افسانه است !!

لذا سیاست تقدس زدایی ، یکی از اساسی ترین برنامه های هر جریان ضد توحید برای تثبیت خودش است .اصلا مکمل همدیگر هستند . ما موظف به شناسایی نشانه های ظهور نیستیم بلکه ما موظف هستیم که زندگی هایمان را امام زمانی کنیم. اگر افتادیم در آن خط مطمئن باشیم از اصلی ترین ماموریتی که متوجه ما هست غفلت پیدا کردیم . و چون بحث هم بحث جذابی است ، بحث شیرینی است ، با لطافتهای اعتقادی سرو کار دارد به همین میزان در انسان نوعی نشئه ایجاد می کند که انتهای آن رخوت است . انتهای آن سستی است ، انتهای آن ترک برداشتن اعتقادات است لذا اگر قرار است تقدس و حریم خانۀ امیر المومنین (ع) و حضرت صدیقۀ طاهره (س) شکسته شود ، چه کسی اینکار انجام می دهد؟ کسی که توانایی انجام چنین کار باشد . بقیۀ جامعۀ اسلامی هنوز بطور مستقیم و رسمی نمی توانند این کار را انجام دهند. باید کسی باشد که توانا باشد همان کسی که عمر گفته است . هتاک باشد ، گستاخ باشد ، جسور باشد ، بقول ما چشم و رو نداشته باشد ، تا این ماموریتی را که اساسا با خیره سری شکل گرفته است را به انجام برساند . اگر خیره سری و چشم سفیدی نبود که امکان تشکیل دولت کودتا وجود نداشت . نمکدان شکستن بود ، نمک به حرامی بود ، که این مسائل را دامن زد ولو در حاشیۀ این قضیه .

لذا ابن قطیبۀ دینوری در جلد 1 الامامة والسیاسة ص 30 ، مرحوم طبرسی در جلد 1 احتجاج ص207 و یعقوبی در ص126 جلد 2 تاریخ خودش  با یک مختصر اختلافی نقل کردند : فردا روز وقتی که سپیده سر زد ، ابوبکر در حالتی وارد مسجد شد که قبل از او عمر بن الخطاب ، مُغیرة بن شُعبه ، ابو عُبیدۀ جراح و عبد الرحمان بن عوف در مسجد حضور بهم رسانده بودند و برای عملیاتی کردن برنامه ها مشاوره می کردند . متعاقب برنامه ابی بکر دستور فراخوان داد و تمام مردم شهر ، به سرعت فضای مسجد را پر کردند ، اما هیچ کسی نمی دانست به چه منظوری دعوت شده اند ! و چه سرنوشتی در انتظار آنهاست . ( ممکن است در یک تحلیل ابتدایی بعضی ها بگویند : برای بیعت یا تجدید بیعت . اینها زمانی است که اینها انجام شده است .) کسانی که الان فراخوان می شوند و می آیند قبلا و پیشتر با ابی بکر بیعت کردند و دیگر ضرورتی برای این موضوع وجود ندارد . و اینها در مقام هم پیمانی با او ورود پیدا کردند.

بعد ازاینکه ابوبکر حال و هوای مردم را رصد کرد.(چون اعتقاد دارم که؛ دستگاه کودتای بعد از پیغمبراکرم(ص) یک روان­سنجی دقیق در بین مردم را پیوسته اعمال کرده است . طبع مردم، خواستۀ مردم ، لطافت های مردم ، در هر چند جهتی که بشود یک نفر را مهار کرد ، بعضی ها را با انگیزه های اعتقادی ، بعضی ها را با ضرب و جرح ، بعضی ها را با تهدید و تطمیع . همۀ اینها دقیق عمل کرده است ) یعنی هیچ چیزی از زاویه های برنامه های آنها پنهان نبوده است .

وقتی که شرایط مهیا شد . قنفذ را صدا کرد و به او ماموریت داد و گفت : برو ، طرف خانۀ علی بن ابیطالب و به او بگو؛ خلیفۀ پیغمبر ترا احضار کرده است !!( این عبارتها خیلی معنا دار است )

قنفذ با عده ای راه افتاد همینکه رسید به در خانۀ امیرالمومنین (ع) متوجه شد در بسته است. در را به روی او کسی باز نکرد . وقتی متوجه شد حضرت سیدةالنساء العالمین پشت در هست و ابتکار عمل در خانۀ امیرالمومنین (ع) در اختیار اوست یقین کرد که اجازۀ ورود به او داده نخواهد شد . لذا از همان پشت در ، پیغام حکومت را به امیرالمومنین (ع) ابلاغ کرد . امام جواب داد. پیغامش هم این بود که ؛ "علی"، خلیفۀ پیامبر ترا احضار کرد.

امیر المومنین (ع) فرمود : لَسَریعٌ ما کَذَبتُم عَلى رَسولِ اللّه   "چقدر زود شما به فرستادۀ خدا دروغ بستید !" 

قنفذ درنگ نکرد. بلافاصله وقتی این پاسخ را دریافت کرد . آمد، رفت در چهار چوب در مسجد که رسید ، پاسخ امیرالمومنین(ع)را با صدای بلند به ابوبکر ابلاغ کرد . در چه شرایطی؟ در شرایطی که همۀ مردم پاسخ امیرالمومنین (ع)  به حکومت را آگاه می شوند ، اطلاع پیدا می کنند . وقتی پاسخ ابلاغ شد . ابوبکر خود را سخت منقلب و متاثر نشان داد و شروع کرد بلند بلند گریه کردن ! چرا ؟  

او بلند بلند گریه کرد . عمر بن الخطاب که در کنارش بود , حال و هوای مردم را رصد می کرد , گفت : به "علی" مهلت نده . بار دوم هم قنفذ را مامور کن  که برود .

ابوبکر گفت :قنفذ راه بیفت برو و به "علی" بگو خلیفۀ پیغمبر از تو دعوت می کند تا با او بیعت کنی !!( در بار اول موضوع بیعت نیست, بلکه ابلاغ خلافت و جانشینی هست امام موضوع بیعت کردن و در خواست کردن از بیعت وجود ندارد . در موضوع دوم شما می بینید که ؛ علاوۀ بر ابلاغ امر حکومت ، مو ضوع دعوت از علی بن ابیطالب برای بیعت هم وجود دارد )

قنفذ آمد پشت در خانه و از همان پشت در بسته ، پیغام ابوبکر را ابلاغ کرد. امیر المومنین (ع)  فرمود : سُبحانَ اللّه ِ ! لَقَدِ ادَّعى ما لَیسَ لَهُ   " ابوبکر امری را ادعا می کندکه ؛ هرگز متعلق به او نیست " در این امر خلافت و حکومت بر مسلمانها برای او حقی وجود ندارد.

 قنفذ همینکه پاسخ را دریافت کرد بلافاصله با همراهانش برگشت ، مراجعت کرد و با همان شیوۀ اول پیغام امیر المومنین (ع) را ابلاغ کرد. صدای گریه و نالۀ ابوبکر هم بلندتر شد . اما دیگر صدای گریۀ ابوبکر نبو.د بلکه همهمه و احساسات مردم هم بر او فائق و مستولی شد . یا صدای همهمه و صحبت کردن بین مردم هم اوج گرفت . شرایط به شکلی سامان پیدا کرد که؛ فرصت در اختیار عمر بن الخطاب قرار گرفت یعنی در بار سوم قنفذ نبود که می رفت بلکه خود عمر بن الخطاب در حالی که در نهایت خشم و غضب می سوخت ، ومردم هم متحیر شده بودند و گریه های ابو بکر وجدانشان را بدرد آورده بود ، همراه با عمر و دستیارانش و همفکرانش راه افتادند اما وقتی به بیرون مسجد رسیدند گفت : شمشیر ها در یک دست و با دست دیگر هیزمهایی را که از قبل آماده کرده بودند بر دوش خود گذاشتند و بطرف خانۀ امیر المومنین (ع) راه افتادند .

بعضی از مردم متعجب شدند که هیزمها برای چیست ؟  سوال کردند . پرسیدند : هیزمها را برای چه می خواهید ؟

عبارت عمر بن الخطاب این است که؛  وَالَّذِی نَفْسُ عُمَرَ بِیَدِهِ   ( این نشان­دهندۀ عزم قاطع اوست ) " به آن کسی که جان عمر در قبضۀ قدرت اوست سوگند،"  من تصمیم گرفته ام ؛" علی" را از خانه اش  بیرون بکشم و اگر امر حکومت را تمکین نکند خانۀ او را با هر کسی که در درون خانه باشد به آتش بکشم !

بعضی از مردم متعجب شده بودند و گفتند : عمر ، در خانه علی بن ابی طالب ، فاطمه است !! حسنین هستند !! اینها محبوبهای پیغمبر هستند !! مگر می شود خانۀ "علی" را به آتش کشید ؟

عمر در حالی که در نهایت غیظ و غضب بود گفت : خانه را به آتش خواهم کشید و من هیچ ترس و هراسی از دختر پیغمبر ندارم . یعنی این همان شکستن تقدس است .

 نه اینکه مردم هوادار علی بن ابیطالب شدند . اینجا دو نکتۀ مهم وجود دارد . یک وقت هست که ؛ ما این استفاده را می کنیم که مردم فهمیدند علی بن ابیطالب ، امام است حالاکه نیامده ، نروید به دنبال او ، به او تعرض نکنید ، اما در اینجا موضوع اینست که ؛ مردم می فهمند با اینکار تقدس این خانه شکسته می شود. خواستند خرج آن کمتر شود . و ممکن است واقعا اگر اینها تدبیر می کردند ، سیاست مدارا را پیش می گرفتند ، این ننگ و رسوایی برای بشریت بجا نمی ماند . اما این خواست مردم با خواست بزرگان کودتا سازگار نبود . اینها نمی خواستند کار با مسالمت  به انجام برسد . همانطور که عرض کردم اینها دنبال شکستن تقدس خانۀ پیغمبر بودند لذا وقتی گفت : مگر من از دختر پیغمبر می ترسم ؟! یعنی اینکه شما اعتنا نکنید ! یعنی چه ؟ یعنی همۀ آن چیز هایی که خدا در مورد زهرا(س) گفته است ، پیغمبر در مورد صدیقۀ طاهره(س) فرموده ، همه آنها قصه است و من می روم که این را بشکنم !!!

جمعیت هیجانی حرکت کردند و آمدند ، حال و هوای مدینه به گونه ای ناباورانه دچار دگرگونی شده بود . خاندان و خانۀ وحی که تا روز پیش محل نزول ملائکه بود و محل سلامت و تحیات خاتم سفرای الهی بود در معرض شدید ترین هجوم و خوفناک ترین خطرات قرار گرفته بود . ( حال مردم را اینطور ببینید ) . تمام مدینه پر از تکبیر شد .( برای اینکه بتوانید بازسازی ذهنی برای خودتان کنید ، فرض کنید تمام تهران همین محدودۀ اطراف شهید مهدوی پور است ) صدای تکبیر بیاید به شما چه احساسی دست می دهد . حالا تمام این منطقه هم در این خانه جمع شده باشند .( می خواهم احساس شرایط آن روز برای شما بوجود بیایدنه اینکه بخواهم قیاس کنم. تطبیق نمی دهم ) صدای تکبیر مردم آنچان فراگیر شد که امیر المومنین (ع)  از عباس سوال کرد : این تکبیرها دارای چه معنا و مفهومی است ؟ عباس جواب داد : آنچه نباید بشود شد !!

خوشبینانه ترین حالت آن اینست که ؛ ما بگوییم : عباس بن عبد المطلب از محل صدا و جنس تکبیرهایی که مردم می گفتند متوجه این خطر شد، خوشبینانه ترین شکل ممکنی است که می شود مطرح کرد ) اما مطلب اینست که آنچه که عباس می فهمد بطریق اولی علی بن ابیطالب می داند . سوال امیر المومنین (ع) یعنی چه ؟ چرا از عباس می پرسد ؟ ( اینها همان نقاطی است که شما وقتی با دید محققانه به آن نگاه می کنید و علامت سوال روی آن می گذارید و بعد وارد زوایای تاریخ می شوید آرام آرام بعضی از مسائل خودش را نشان می دهد و کشف می شود ) علتی نداشت ، نه در مقام همراهی و نه در مقام گلایه و نه در مقام شکایت ، نه در مقام درک موضوع و مطلب  ، حتما امیر المومنین (ع) با عباس قابل مقایسه نیست و عباس هم با ایشان قابل مقایسه نیست . اما به هر حال عباس این خبر را گفت : آنچه که نباید بشود شد!!

این حرف یعنی خاطر علی بن ابیطالب را جمع کردن است . یعنی دیگر این راه , بی بازگشت است . ( من شما را معطل نکنم ) بسرعت هیزمها در کنار درب چوبی خانۀ فاطمه (س) چیده شد و بانگ عربدۀ عمر فضا را پر کرد و از همان پشت در فریاد زد : علی ، اگر بیرون نیایی و با خلیفۀ پیغمبر بیعت نکنی , من خانه را با اهل خانه، با هم به آتش می کشم !!  این صدا قلب فاطمه (س) را آزرد. بطوری که از درون خانه وقتی خبری منتقل می شود؛ وقتی مورخین نقل می کنند معلوم می شود محرمانه نبود ، آشکار بوده . در درون خانه دختر پیغمبر با صوت حزین با پیغمبر سخن گفت :  یا أبَتِ یا رَسولَ اللّه ِ ! ماذا لَقینا بَعدَکَ مِنِ ابنِ الخَطّابِ وَابنِ أبی قُحافَةَ ؟ ! !  " ای پدر ، ای رسول الله ، ما بعد از تو چه ناگواریهایی که از پسر خطاب و پسر ابی قحافه  (عمر و ابوبکر )را می بینیم ."

 سخن بسیار کوتاه و دردناک اما یک ضربۀ هولناکی به وجدان مردم هم بود . بطوری که اهل خبر نوشته اند : وقتی صدای گریه و نالۀ فاطمه(س) بلند شد ، عده ای در حالی که به سر و صورت خودشان می زدند و گریه می کردند از خانۀ امیر المومنین (ع) فاصله گرفتند . و کادت قلوبهم تنصدع، و أکبادهم تنفطر  "حال مردم به گونه ای دگرگون شده بود که نزدیک بود دلهایشان پاره پاره شود ، جگرهایشان قطعه قطعه شود ." این همان چیزی بود که دولت کودتا در صدد شکستن آن بود .

دختر پیغمبر از درون خانه این گستاخی ها را می دید و این لجام گسیختگی های اخلاقی عمر را می شنید ،(حالا با چه حالتی من نمی دانم) اما راویان خبر گفتند که ، حضرت بانوان عالمین فرمود : عمر ، از ما چه می خواهی؟

عمر اینبار به امیر المومنین (ع) نگفت بلکه به حضرت بانو گفت : در را باز کن .اگر در را باز نکنی خانه و کاشانۀ ترا به آتش می کشم !! ابوبکر، امام مسلمانان است . مردم با او بیعت کردند . "علی" هم باید بیاید و با او بیعت کند .

دختر پیغمبر سوال کرد : اگر "علی" بیعت نکند چه اتفاقی می افتد ؟

عمر برای بار سوم تکرار کرد : من خانۀ علی و خانۀ فاطمه را می سوزانم !! 

دختر پیغمبر پرسید : از خدا نمی ترسی که اینطور به خانۀ من هجوم آوردی ؟!

قبل از اینکه سخنان زهرای مرضیه (س) تمام شود هیزمها به آتش کشیده شد. شعله های آتش زبانه کشید و با ضربت سنگینی که با لگد به درب زد ، درب نیم سوخته شکسته شد .

( اجازه دهید قبل از اینکه ادامۀ این ماجرای عجیب را پیگیری کنیم یک نقبی بزنیم به زوایای پنهان این حادثه. )

اولا سران کودتا که پیوسته ادعا می کردند آحاد و اتفاق مسلمانها حاکمیت سران سقیفه را پذیرفته اند و با ابوبکر هم بیعت انجام شده است ، و واقعا هم می دانستند که افکار عمومی مردم تحت مدیریت آنها قرار گرفته ، یقین داشتند که حضور امیرالمومنین (ع) و حضور صدیقۀ طاهره(س) حتی اگر ده سال هم در بین مهاجر و انصار ادامه پیدا می کرد سرنوشت مردم را عوض نمی کرد . هیچ تغییری در ادراکات مردم بوجود نمی آمد. علت این همه قاطعیت و خشونت برای بیعت گرفتن از علی بن ابیطالب چه بود ؟ آیا این همه شتاب و بی تابی برای بیعت ، چون همۀ این اتفاقات در یک روز افتاده است ، در یک ساعاتی از روز افتاده است نه اینکه در یک تاریخ دو سال و سه سال این پروژه طول کشیده شده باشد ! بلکه در یک فاصلۀ کوتاه بود .وقتی انسان این اتفاق را مرورمی کند متوجه می شود که موضوع بیعت گرفتن نیست ، موضوع حذف همیشگی و در عین حال قهر آمیز اهل بیت پیغمبر است . نه اینکه فقط  آنها را حبس کنند ، نه اینکه فقط به آنها بی توجه باشند بلکه باید آنها را حذف کنند . قهر آمیز، کینه توزانه ، و حیات آنها را در این عالم ناسوت قطع کنند . ماجرا اینست .

دوم اینکه آیا همانطور که عرض کردم در بین مسلمانان شخصیتی محترم تر و با ادب تر از قنفذ نبود ، مشایخ اصحاب را اگر ماموریت می دادند که بروند و با ایشان صحبت کنند ، گفتگو کنند ، شما حتی یک جمله هم پیدا نمی­کنید که به ریش سفید های عرب چنین ماموریتی داده شده باشدکه بروند با او صحبت کنند شاید توانستند ایشان را قانع کنند ! و با مسالمت این قضیه حل شد . این حداقل کاری است که یک آدم در واقع برانداز کودتاچی می تواند داشته باشد که بشود گفت کمی حسن نیت نسبت به این خانه دارد و بعد بخواهد امر خودش به سرانجام برسد . اگر ما بنا را بر این بگذاریم که فقط آنها می خواستند کار بیعت به سرانجام برسد. راهش این بودکه محترمین را مامور صحبت با "علی" کنند . که بعد در تاریخ گفته شود که صحبت کردند ، مذاکره کردند ، گفتگوها به نتیجه نرسید و "علی" هیچ راهی غیر از این برای سران کودتا نگذاشت ! انتخاب خشن ترین و گستاخ ترین افراد ستیزه جو ، برای این ماموریت آیا معنایی غیر از حذف امیر المومنین (ع) و اهل بیت پیغمبر اکرم (ص) می تواند داشته باشد ؟

ثالثا اعلان علنی و رسمی مخالفت امیر المومنین (ع) با حکومت از ناحیۀ قنفذ بطور طبیعی باعث تضعیف حکومت می شود (معمولا اینکارها محرمانه انجام می شود) اینکه بیاید در چهار چوب در ، با صدای بلند ابلاغ کند که "علی" ترا قبول ندارد ! آنهم در حضور مردمی که ابوبکر را قبول دارند و با او بیعت کردند . ظاهر قضیه اینست که تضعیف حکومت به حساب می آید ! پس این روش، و انتخاب این روش چه دستاوردی می توانست داشته باشد؟ که سران کودتا تهدیدات احتمالی مخالفت امیرالمومنین (ع)را به جان خودشان خریدند یعنی مردم فهمیدند که "علی" مخالف است . اگر تا الان هم اما و اگری بود دیگر الان بصورت علنی و اشکار ، آنهم از زبان افراد محل ثقۀ ابوبکر نه کسانی که مورد وثوق علی بن ابیطالب  هستند, در جریان قرار گرفتند .اینجا مطلبی هست . بدون تردید آن دستاوردی که سران سقیفه از این نمایش انتظار داشتند تحریک عواطف مردم بود . هیجانی کردن فضای مسجد بود برای چه ؟ برای اینکه در یک فضای هیجانی بی منطق دو اتفاق می افتاد :

1- پروژۀ حذف امیر المومنین (ع) و اهل بیت پیغمبر عملیاتی می شد.

2- چون خود مردم در این پروژه مشارکت داده شده بودند و به حرکت آورده شده بودند ،در پیشگاه تاریخ هزینه های این حذف کمتر به پای سران نوشته می شد . یعنی مردم هم در اینجا وارد شده بودند .

اساس توفیق هر دولت و نظامی در حفظ مردم در پای برنامه های خودش است . حالا اگر نظام دینی باشد ، آثار دینی و برکات دینی دارد و اگر نظام باطل هم باشد سیاستهای استکباری خودش را راحت تر و کم هزینه تر عمل می کند .            

3- اقدامی که آنها انجام دادند بسیار حسابگرانه است . شما اگر با این زاویه و با این افق وارد مسجد النبی و کنار ابوبکر شوید ، بسرعت می توانید علت گریه ها و مظلوم نمایی های ابوبکر را در یک تحلیل عملی دقیق و سیاسی دقیق بدست بیاورید . شما می بینید این گریه ها از ابوبکر یک شخصیتی را به تصویر کشید ( من استنباطم را می گویم و شما ببینید چقدر با دریافتهای شما سازگار است ) :الف- ابی بکر مرد رقیق القلبی است . در عین اینکه در اوج حکومت و قدرت  است در همان حال هم دلش برای دشمنانش می سوزد !

ب- از طرفی برای امیر المومنین (ع) چه چهره ای به تصویر کشیده می شود؟ یعنی ایشان کسی است که در عین اینکه در نقطۀ ضعف قرار دارد، و در خواست و پیشنهاد از ناحیۀ صاحب قدرتمند حکومت هست و دستش هم به جایی نمی رسد در عین حال برخورد او پرخاشگرانه است . نمی گویند : شجاعانه و الهی است چون اگر می دانستند الهی است و اسلامی است به معنای غیر اسلامی بودن و غیرالهی بودن خودشان و حکومتشان را قبول کنند . اینها که قبول نمی کنند. نقطۀ مقابل آن یعنی ستیزه جو بودن علی بن ابیطالب را به اثبات می رساند .

پس دستاورد مهمی است , می ارزد که برای آن گریه کند . این گریه ، گریۀ سیاسی  است . شما بعد ها هم که نگاه می کنید در جبهۀ حق ، حضرت بانوی بانوان عالمین از گریه به عنوان یک سیاست عالی و اساسی و الهی همین استفاده را می کند .

4-  در خواست بیعت از امام در دو ماموریت قنفذ ، اساسآ در سایۀ جو آماده ای که توسط دستگاه کودتا فراهم شده بود تحقق پیدا کرد . اگر شرایط مهیا نبود علتی برای دو بار رفتن قنفذ و بار سوم رفتن او در کنار عمر بوجود نمی آمد . من اسم این سیاست را سیاست چشم ابری و دل سنگی  گذاشته ام . کسی که بتواند گریه کند و در عین حال جنایت هم کند !!! هرکسی با چشم سر ببیند مظلومیت می بیند . کسی که با چشم دل ببیند سنگ دلی می بیند .( این نکتۀ خیلی مهم و اساسی است ) مردم هیجانی بدون درنگ و تامل را می بینید بعد از این قضیه هم به عمر پیوستند و هم کمک کردند در به آتش کشیدن خانۀ امیرالمومنین (ع). چه خانه ای بود ؟خانه ای که بطرفش رفتن هم مؤنه داشت .

عملی که اینها انجام دادند خلاف نص قرآن کریم بود . مگر خداوند متعال نفرمود: یا أَیُّها الَّذینَ ءامَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرُ بُیُوتِکُمْ حَتّى تَستَأْنِسُوا و‌تُسَلِّمُوا أَهلِها ذلِکُم خَیْرٌ لَکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ ) [ النور : 27 ].   

 این برای خانۀ ماست . شما مگر رعایت نمی کنید ؟ آیا خانۀ پیغمبر مستثنا بود ؟

خداوند متعال می فرماید : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِىّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَى‌ طَعَامٍ غَیْرِ نَاظِرِینَ إِنَاهُ  وَلکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا   

اینها فقط  توصیه های اخلاقی نیست . در خانۀ پیغمبر اکرم (ص) وارد نشوید مگر اینکه به شما اجازه دهند . یعنی اگر شما را دعوت هم کردند برای اینکه بروید سر سفره بنشینید در خانۀ پیغمبر باید اجازه بگیرید .

آن خانه ، خانۀ پیغمبر بود . لذا مطلبی که وجود دارد اینست که بدون تردید دستگاه کودتا نمی تواند اظهار کند که از عظمت خانۀ توحیدی فاطمه بی اطلاع بوده است برعکس. مهمترین مصادر در اختیار ما هست که آنها در هیچ زمینه ای نسبت به تقدس و عظمت خانۀ امیر المومنین (ع) تردید نداشتند .

خداوند متعال پس از اینکه در آیۀ 35 سورۀ مبارکۀ نور : اللَّهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالأرْضِ ... فى بُیُوت أذِنَ اللهُ أنْ تُرفَعَ وَیُذْکَرَ فیها اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالغُدُوِّ وَالآصالِ  

( از شما خواهش می کنم بعد از این جلسه به معنای این آیات توجه کنید.تا حال هر چه که خواندید سر جایش اما الان هم که تمام شد بروید خانه و متاثر از این گفتگوی امروز این را یک بار دیگر مرور کنید  )

رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ وَإقامِ الصَّلوةِ وَایتاءِ الزَّکوةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالأَبْصارُ 

" در این خانه خداوند اجازه داده است نورش بالا رود، ذکرش بالا برود، یادش بالا رود ، و این خانه از دستبرد شیطان در امان است، صبح و شام هم در این خانه  تسبیح می گویند ."

در مساجد معمولا در مواقع معلومی ذکر و یاد و تسبیح  می شود، بعد این آیه می فرماید : مردانی که هیچ تجارت و داد و ستدی آنها را از یاد خدا غافل نمی کند ، اقامه کنندۀ نماز هستند ،اعاده کنندۀ زکات هستند ، از روزی هم می ترسند که در آن دلها و چشمها دگرگون شود ."

در همین آیۀ کریمۀ قرآن ویژگی هایی برای این خانه گفته است :

دیوار های بلند و غیر قابل نفوذ دارند . برای چه ؟ برای اینکه از دسترس شیاطین و هوس بازها دور بماند.

مردانی از آن پاسداری می کنند که ، برنامه های آنها و اسلحۀ آنها  , یاد خدا و تسبیح خداست . در هر صبح و شب .

مردانی که زخارف دنیا و زرق و برق دنیا آنها را از یاد خدا غافل نمی کند.یکی از مصادیق زخارف دنیا , ریاست  ، حکومت و... است .

مردمانی هستند که پیوند مستمر با خدا دارند چه از طریق نماز و چه از طریق زکات و بخشش به خلق خدا .

مردمانی هستند که از حساب و کتاب روز قیامت ,حساب می برند و این بیم آمیختۀ با امید پیوسته آنها را در مسیر سعادت و خداوند متعال حفظ می کند .

این خانۀ استثنایی است با این  5 ویژگی .

سران کودتا هم این را خیلی خوب دریافت کرده بودند . لذا شما می بینید حتی در دوران پیغمبر اکرم اسلام (ص) یکی از تلاشهای اساسی اینها این بودکه اگر بشود این را نگذارند به خانۀ علی و فاطمه (س) برسد. در حالیکه می دانستند هست. عبد الرحمان سیوطی جلد 6 تفسیر درالمنثورص 203 ، ابو سحاق ثعلبی در جلد 7 کشف البیان ص107 ، آلوسی بغدادی درجلد 18 تفسیر روح المعانی ص174 ، علامۀ  حسکانی در جلد 1 شواهد التنزیل ص 410 و در 29 کتاب معتبر عامه و امامیه  این  خبر را از انس بن مالک و بریرة بن اسلمی و ابا برزه  نقل کردند .( اینها را به این علت کرّ و فرّ می دهم که بدانید اینها از قبل هم دنبال نفی این قضیه و انهدام این بنا بودند . همانطور پیغمبر در نقطۀ مقابل دنبال تثبیت مصداق و مسمای این مفهوم بود )

اینها نقل کرده اند که ؛ وقتی آیۀ شریفه نازل شد. شخصی بلند شد و از پیغمبر اکرم(ص) سوال کرد :  أیُّ بُیوتٍ هذِهِ یا رَسولَ اللّه ِ ؟ "این خانه ها کدام خانه ها هستند ؟"   پیغمبر نفرمود : مسجد است ! نفرمود : مسجد الحرام است . به هیچ وجه .

پیغمبر اکرم (ص) فرمود : قالَ : بُیوتُ الأَنبِیاءِ    خانۀ خدا نیست بلکه خانۀ پیغمبر خداست . خانۀ اهل خداست .

حالا آن شخصی که پرسید :چه کسی است ؟ معلوم نیست فقامَ رَجُلٌ  . اما دربارۀ دوم وقتی که پیغمبر جواب او را داد ، اینطور نوشته که؛ فَقامَ إلَیهِ أبو بَکرٍ،  برادر ما ! سر پا بلند شد. انگشت سبابه اش را بطرف خانۀ علی و فاطمه (س) کرد و گفت :

 یا رَسولَ اللّه ِ، هذَا البَیتُ مِنها ؟ لِبَیتِ  عَلِیٍّ وفاطِمَةَ ـ   ببینید پیغمبر فرمود : بُیوتُ الأَنبِیاءِ    نگفت  اهل بیت الانبیاء. نفرمود : اوصیاء الانبیاء ، وراث الانبیاء  بلکه فرمود : بُیوتُ الأَنبِیاءِ    .

اصلا سوال این برادرمان چه معنایی داشت ؟ این همان خانه ای بود که بعد ها مورد هجومشان قرار گرفت . و باید می شکست . اگر این خانه نمی شکست کار کودتا به سرانجام نمی رسید . نه برای زمان خودشان بلکه برای آیندۀ بشریت و اهل ایمان هم این کارکرد و کاربرد را داشت . اینها نه برای حکومت خودشان ، مقدمات درست کردند بلکه برای هر جریان ضد توحیدی مقدمات فراهم کردند . برای سر بریدن هر حقیقتی ، اینها بودند که زمینه سازی کردند . برای هر اسارتی اینها بودند که زمینه را فراهم کردند. هر آتش زدنی زیر سر اینهاست . لذا وقتی که ابی بکر سوال کرد : این خانه  هم جزء ان است ؟ پیغمبر اکرم (ص) بدون درنگ سه بار فرمود :  نَعَم مِن أفاضِلِها ، مِن أفاضِلِها  ، مِن أفاضِلِها . از افضل بیوت انبیا ء خانۀ علی و فاطمه است .

اینها رفته اند این را به آتش بکشند . اینجاست که اساسا سوال طرح می شود که ؛

چرا باید این خانه به آتش کشیده شود؟

چراباید سوخته شود ؟

در کنار آن می بینید به بقیۀ خانه ها کاری ندارند . یک صفحه در جایی پیدا نمی کنید ، نه خانۀ عایشه ، نه خانۀ حفصه و نه خانۀ دیگران مورد هجوم قرار گرفته باشد .

چرا خانۀ علی و فاطمه  مورد هجوم قرار می گیرد ؟ برای اینکه از افضل و افاضل بیوت انبیاء است . تقدسش باید شکسته شود .

( عرضم را در این قسمت جمع می کنم با یک نکتۀ اخلا قی و تربیتی که در اینجاست ) ما در زندگی هایمان دنبال شکستن تقدس و احترام دیگران نباشیم . خیال نکنیم اگر رفتیم احترام فلان خانم را از بین بردیم ( ما این ملاحظات را نداریم. و در انقلاب هم از این بابت خیلی آسیب دیدیم .) خیال کردیم اگر اعتبار و منزلت فلان کس را خراب کنیم فقط خودش است که خراب شده !! خودش نیست که خراب می شود . شما اگر دیدید انسان موجه دینی اشتباهی کرد باید به او تذکر دهید  ، باید در خلوت به او یادآوری کنید .

اما بعضی آدمها اگر شکسته شوند فهم عده ای از مردم نسبت به  یک جریانی شکسته می شود !!!

در زندگی مردم هم سرک نکشیم . بعضی وقتها ما اصلا اگر فرد مقدسی را ببینیم می رویم دنبالش تا چیزی پیدا کنیم !!! همه اش دنبال این هستیم که چیزی پیدا کنیم، مثلا چون چادرش را اینطور سر کرده پس گیری دارد !!!

 اینها رسوبات و تربیت های سقیفۀ بنی ساعده است . اینها در خانۀ اهل بیت نیست . به همان میزانی که فکر می کنید این عیب دارد ، یک ریگی در کفشش است ، یک وضعیتی دارد ، به همان میزان شما خودت را سقیفۀ بنی ساعده بدان . چون در خانۀ پیغمبر این نیست . بعد ها که می بینید به سراغ اینها می روند اینها می گفتند : نه ، برو .

می گفتند : یا علی ، طَهّرنی ! مرا پاک کن ! علی می فرمود: برو ! .

آنچه که در آنروز اتفاق افتاد و در جلسات بعد پی گیری می کنیم این بود ، این فکر تاسیس شد که برای برخورد با جریان دین ، با افراد و مصادیق دینی ، یکی از مهمترین و اساسی ترین راه ها، شکستن تقدس آنهاست .           

    سعی کنید در زندگی هایتان نه پیش قراول، نه پس قراول در شکستن قداست دیگران باشید . حتی اگر به یقین هم برسید و ما به ازای بیرونی ندارد ، بدانید در شکستن تقدس او, هیچ خیری به شما  نمی رسد .

ادامه دارد....

برگرفته از سخنان دکتر قنبری - کلاس تاریخ اسلام

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۱۸ ب.ظ

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مختصر درباره ای از ما

مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)
مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

دسته بندی ها

حدیث هفته

حدیث 135

حضرت فاطمه سلام الله علیها

فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.

خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.

کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣

بایگانی