....یزید بن قعنب می گوید ما دیدیم فاطمه بنت اسد پس از این مناجات از سمت چپ شروع به طواف کرد ، در شوطی که در آن قرار داشت، دور زدن او به درازا کشید . ما نگران شدیم و همین نگرانی باعث شد من و عباس بن عبد المطلب و بزرگان بنی عبد العزّی بلافاصله به حرکت درآییم .
(توجه داشه باشید؛ این قضیه را در یک نگاه عاطفی خاوادگی فرض نکنید که خانمی در حریم خانه خودش وضعیت حمل دارد و خانواده او نگرانش هستند و چنین عکس العملی نشان می دهند . اول اینکه مجمع عمومی است ، دوم اینهایی که این دغدغه و نگرانی را پیدا کردند ، نزدیکترینشان به او عباس بن عبد المطلب است که برادر شوهر اوست . آن هم در اجتماعی که زن جزء میراث مرد است ، اینها نه تنها محل مفاخره و اعتنا نیست بلکه جزء معایب یک خانواده و سر شکستگی یک خانواده می تواند باشد . اما وقتی به مادر امیرالمؤمنین می رسد بزرگان عرب و قریش نمی توانند آرامش پیدا کنند .)
می گوید ما به سرعت حرکت کردیم . وقتی نزدیک شدیم دیدیم که از ناحیه رکن یمانی پهلوی کعبه شکافته شده و فاطمه بنت اسد در نهایت آرامش و وقار وارد بیت عتیق و محترم الهی شد و قبل از اینکه ما فرصت اقدامی داشته باشیم پهلوی خانه به همان شکلی که باز شده بود بسته شد و تا سه روز و سه شب صحن مسجدالحرام محل حضور و اجتماع مردان و زنانی بود که نگران فاطمه بنت اسد بودند . یک طرف ماجرای ورود او به خانه و یک طرف نگرانی برای او محرک افکار و اندیشه های مردم شد برای اینکه متوجه شوند چه اتفاقی دارد می افتد ، این ولادت یک ولادت معمولی نیست ، آن اتفاقی که بعد از این ورود، عالم را به خودش مشغول می کند یک موضوع غیبی است ،... کار مردم مکه خمودگی پیدا کرد ، هیچ کس از جای خود تکان نمی خورد تا ببیند چه اتفاقی خواهد افتاد .....