زغالها وقتى روشن مىشوند آنها را بلند کرده و بالا مىبرند و مى گذارند بالاى آتشدان قلیان، اما زمانى که هیچ شعلهاى با خود ندارند آن را براى چه باید بالا ببرند؟!
ما آدمها هم همینطوریم اگر یک آتشى، سوزى، دردى، عشقى در وجودمان پدید آمد، خداوند ما را بالا برده و در یک جایگاه رفیع و بلندى قرار مى دهد و ما نیز به وصال او دست مىیابیم وگرنه اصلاً به ما دست نمى زند و نزدیک نخواهد شد.
این است که حضرت امام رحمه الله علیه مى فرمودند: تا خویشتنى به وصل جانان نرسى
یعنى تا همین که هستى باشى و هیچ عشق و حرارتى پیدا نکنى بالا نمى روى و به وصل او هم نمىرسى، اما وقتى از این خود و خویشتن گذشتى و سوزى پیدا کردى تو را بالا برده و به وصل و لقاى یار خواهى رسید.
وقتى دانه هاى اسپند را روى آتش گذاشته و در دل آتش قرار مى دهند بالا رفته و عطر و خاصیت آن ها آشکار مى شود و میکروبها و ویروس ها را کنار زده و فضا را هم ضدعفونى مى کنند.
انسانها هم همینطورند، یعنى اگر پا روى نفس و نفسانیت خود که شبیه آتش است بگذارند بالا رفته و اوج گرفته و عروج مى کنند و خاصیت شان هم آشکار مىشود و میکروبها و ویروسهاى گناه و معصیت را هم کنار مى زنند.
و این کار البته درد دارد، اما دردى که نتیجه زاست.
به همین خاطر حضرت امام رحمه الله علیه مى فرمودند: درد خواهم دوا نمى خواهم.
یعنى من همیشه به دنبال این نوع دردم.
و کسى که از این دست دردها را نداشته باشد به هیچ دردى نمى خورد و به قول سعدى: عدمش بِه ز وجود.