شما نهر را دیدید، مزرعه را هم دیدید، مزرعه سبز است اما نهر نه ! چرا ؟ چون مزرعه در برابر آب آغوش باز می کند، به همین خاطر آب در مزرعه فرو می رود و از راهها دانه ها سبز می شوند و بالا می روند . اما نهر این گونه نیست . نهر عرصه را بر آب تنگ می کند و آب پا به فرار می گذارد. قرآن نقش پدر و مادر را در زندگی، نقش آب می بیند! چه طور آب می تواند یک بذر و دانه را سبز کند ! قرآن می گوید آن کسی که می تواند شما را سبز و خرم کند پدر و مادر است. آنها مثل آب مایه حیاتند . مایه زندگی هستند . به همین خاطر شما نقش مزرعه را در برابر انها داشته باشید . یعنی آغوش محبتتان را در برابر انها وا کنید . مثل نهر نباشید" لا تنهرهما " آنها را از خودتان دور نکنید . عرصه را بر آنها تنگ نکنید ....
گفت تو با منی اما من از تو مهجورم
قصه برادران یوسف قصه همه ماست. به همین خاطر هم خداوند در کتاب خودش ان را به تفصیل بیان می کند . برادران یوسف کنار یوسف بودند، اما یوسف را نمی شناختند . و اگر می شناختند آن دردسرها را نمی کشیدند . رفت وآمد مصر تا کنعان چهل روز طول می کشید. چندین چهل روز رفتند و آمدند . حکایت ما و خدا هم دقیقاً همین است . یعنی ما کنار خدا هستیم اما نمی شناسیم و نمی فهمیم . به همین خاطر این همه گرفتاریم . این همه مبتلا هستیم. اگر خدا را می فهمیدیم و درک می کردیم ، خدا را می شناختیم این همه به رنج و تعب گرفتار نبودیم .چرا برادران یوسف ، یوسف را نشناختند؟ چون دنبالش نبودند . آن ها دنبال گندم بودند نه دنبال یوسف . به همین خاطر به گندم رسیدند اما به یوسف ! این نشان می دهد آدمی دنبال هر چیزی که باشد به ان می رسد. خوشا به حال آن که دنبال یوسف باشد اگر به دنبال یوسف باشی گندم هم هست. اما اگر به دنبال گندم باشی ممکن است به گندم برسی ولی به یوسف نمی رسی! آنهایی که به دنبال دنیا هستند شاید به ان برسند شاید نرسند . اما آنهایی که دنبال خدا هستند رسیدنشان به دنیا حتمی است ...چون که بد کردی بترس ایمن مباش زانکه تخم است برویاند خدای
دارو ها متعددند ومتنوع . انواع و اقسام و اشکال و رنگها و آثار متفاوتی دارند ولی همه یک هدف را تعقیب می کنند . با همه تنوع و تعدد و تلوّنی که دارند همه آنها به دنبال بهبود ، بهداشت و سلامت انسان هستند. قرآن هم دقیقاً یک همچنین وضعیتی دارد، داروخانه است ، شفا خانه است ، "و ما ننزل القرآن ما هو شفاءٌ و رحمةٌ " آیه آیه این قرآن دارو است اینها هم متنوع و متعددند . گونه گونه اند. اگر چه هر کدام به ظاهر نکته ای را تبیین می کنند اما در حقیقت همه آنها به دنبال یک هدفند و آن اینکه آدمی را به حق نزدیک کنند ، او را مقرّب کنند . و هر آیه ای هم درمان یک دارویی است چون در این راه دردها فراوانند.
یکی از دردهایی که همه ما را گاهی آزرده و خسته می کند، حرف و حدیث دیگران است که آرامش ما را از ما می گیرد . در همین ماجرای برادر بنیامین نوع برخورد یوسف چگونه است؛ یوسف چه ارامشی دارد وقتی که آنها نسبت سرقت به خود او می دهند. یوسفی که الآن عزیز مصر است و در یک جایگاه بلند و مرتفعی قرار دارد. نسبت سرقت را از کسانی می شنود که یک روزگاری او را به چاه انداختند. ولی با شنیدن این حرف و نسبت از کوره در نمی رود و آرامش دارد. با چه منطقی خودش را آرام می کند ؟ این درس است! یعنی اگر شما می خواهید در کنار این حرف و حدیثهایی که گاهی گزنده است آرامش پیدا کنید همین شیوه یوسفی را اجرا کنید....
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائماً یکسان نماند حال دوران غم مخور
تنها چیزی که در این عالم ثابت است بی ثباتی است. غیر از آن هیچ چیز دیگری ثابت نیست. اگر امروز غمی داشتیم، غصه نخوریم. چون این غصه ثابت نمی ماند و تبدیل به فرج و گشایش می شود . نمونه اش یوسف است . یک روزی برادرانش او را به چاه انداختند و هر چه یوسف دست به دامانشان شد آنها هیچ اعتنا و توجهی نکردند . و امروز ماجرا معکوس شد. قرآن می گوید: " جاء إخوة یوسف " حالا برادران یوسف به سوی یوسف آمدند و دست به دامان او شدند....دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائماً یکسان نماند حال دوران غم مخور
هان مشو نومیدچون واقف نه ای از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
قصه یوسف قصه عجیبی است.نشان می دهد که حتی اگر تو را به چاه انداختند غصه نخور. می شود به دنبال این چاه ، جاه باشد . بخت و تخت باشد . لذا جای نومیدی نیست . ما که واقف نیستیم خدا می خواهد چه کار کند . هر گاه هر غم و غصه ای برای پیامبر پیش می آمد این آیه را می خواند: " لعلَّ الله یُحدِثُ بعدَ ذلک امراً " شاید خدا بخواهد بعد از این غم و غصه دردناک، یک ماجرای شیرینی پیش بیاورد....یک کشاورز ، یک باغبان نهال را جایی می کارد که پیش از آن چیزی کاشته نشده باشد ؛خالی باشد؛
تخم کارد موضعی که کِشته نیست کاغذی جوید که آن بنوشته نیست
ای برادر موضع ناکشته باش کاغذ اسپید نا بنوشته باش
چقدر زیبا می گوید : مثل زمینی باش که چیزی در آن کاشته نشده باشد ، مثل یک صفحه کاغذ باش که روی آن چیزی نوشته نشده باشد . یعنی خاکی باش تا خدا تو را پُر کند . در این عطر فروشی ها دیدید ، شیشه هایی را پر از عطر می کنند که خالی باشند ، اگر شیشه ای یک ذره هم عطر داشته باشد دیگر در آن عطری نمی ریزند ، می گویند : ضایع می شود ، اصلا شما می روید عطر فروشی اگریک عطر را بو کنید دیگر بوی عطر دیگری را نمی فهمید، لذا قهوه ای ، چیزی باید جلو بینی بگیرید تا ازآن بوخالی بشوی، بعد می توانید بوی دیگری را حس کنید . تا خالی نشوید چیزی به شما نمی دهند . خدا هم همین طور است . تهی آی تا پُر معنا شوی، خالی شو تا شما را پر کنند .
یوسف چرا پر شد ؟ چون سینه اش خالی بود . از چه ؟ از همین کینه ها ، کدورت ها . یوسف هیچ کینه ای دردل نداشت. چرا ؟ سرّش را گفتم .چون آدمها را وسیله می دید، چون آدمها را واسطه می دید ، اگر کسی به او ظلم می کرد ، می گفت : او یک وسیله است ، یک واسطه است ، شاید علامت باشد که بین من و خدا یک مشکلی پیش آمده لذا می رفت و آن مشکل را حل می کرد....
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣