تلاوت صفحه 400:
قطره ای از دریای بیکران کلام الهی :
آیه
شماره 47 از سوره مبارکه طه
فَأْتِیَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنىِ
إِسْرَ ءِیلَ وَ لَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاکَ بِایَةٍ مِّن رَّبِّکَ وَ
السَّلَامُ عَلىَ مَنِ اتَّبَعَ الهُدَى
به سراغ او بروید و بگویید: «ما فرستادگان پروردگار توئیم! بنی اسرائیل را با ما
بفرست; و آنان را شکنجه و آزار مکن! ما نشانه روشنی از سوی پروردگارت برای تو
آورده ایم! و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروی می کند!
نکات تفسیری :
1- کارهاى ارشادى و تبلیغى باید بدیع
و تهاجمى باشد، نه تدافعى. «فأتیاه»
2- آزادسازى انسانها از ستم وبردگى طاغوت، در رأس وظایف انبیاست. «ارسل معنا
بنىاسرائیل» (آرى دین از سیاست جدا نیست، مبارزه با طاغوتها و آزاد کردن مردم در
متن دستورات الهى است.)
3- مبارزه با طاغوت وآزادى مردم زمانى ارزش واقعى و همه جانبه دارد که در خط انبیا
باشند. «ارسل معنا»
4- امنیّت و سلامتى کامل و جامع، تنها در پرتو پیروى از هدایتهاى الهى بدست
مى آید. «والسلام على مَن اتّبع الهُدى»
5- سلام به طاغوت وستمگران و کسانى که در مسیر هدایت نیستند، ممنوع است. «والسلام
على مَن اتّبعالهُدى»
یکی دیگر از مهارتهای کلامی نقد منصفانه است . حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر می فرماید : " ای مالک ، خوبی ها را ببین تا آنها گسترش یابد." توجه داشته باشید : نقد به خودی خود ، سوهان روح است ، باید نقد را تلطیف کرد. اگر نقد ، صحیح انجام نشود ممکن است آسیب ثانوی ایجاد کند ( مانند لجاجت ، انتقام )
فرمول نقد منصفانه : کار خوب + نقد + کار خوب
توجه به علاقه طرف مقابل + نقد
برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک کنید.
حجم: 15.2 مگابایت
تلاوت صفحه 399:
آیه
شماره 55 از سوره مبارکه عنکبوت
یَوْمَ یَغْشَئهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهِمْ وَ مِن تحَتِ أَرْجُلِهِمْ وَ
یَقُولُ ذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ
آن روز که عذاب (الهی) آنها را از بالای سر و پایین پایشان فرامی گیرد و به آنها
ید: «بچشید آنچه را عمل می کردید» (روز سخت و دردناکی برای آنهاست!)
نکات تفسیری :
1- عذاب دوزخ، فراگیر است. «فوقهم...
تحت ارجلهم»
2- عذاب دوزخ، تجسّم عملکرد خود ماست. «ذوقوا ما کنتم تعملون»
3- انسان مسئول سرنوشت خود است. «ما کنتم تعملون»
4- عذاب فراگیر دوزخ، به خاطر تداوم اعمال نارواى ماست. «ما کنتم تعملون»
... در حدیث داریم خداوند چند صنف مخلوق دارد.
گروه اول سابقون که شامل رسولان الهی و عده ی خاصی از خلق هستند. از ویژگی های این گروه دارا بودن 5 روح است :
1/ روح القدس : به واسطه ی آن همه چیز را می شناسند.
2/ روح الایمان : به واسطه ی آن از خداوند می ترسند.
3/ روح القوة : به واسطه ی آن بر عبادت خدا توان پیدا می کنند.
4/ روح الشهوة : به واسطه ی آن به سمت طاعت خدا می روند و از معصیت اکراه دارند ( روح شهوت روح درخواست و میل داشتن است)
5/ روح المدرّج : که همان روحی است که همه ما داریم و با آن زنده ایم...
عربها به حافظه خوش معروف بودند. یک نفر میآمد یک قصیده
هشتاد بیتی میخواند، بعد از اینکه جلسه تمام میشد، ده نفر میگرفتند آن را
مینوشتند. این قصایدی که مانده،
غالباً اینگونه مانده است. اشعار در نوادی - یعنی آن مراکز اجتماعی - خوانده میشد
و ضبط میگردید. این خطبهها و این حدیثها، غالباً اینگونه بود. نشستند، نوشتند و
حفظ کردند و این خطبهها تا امروز مانده است. کلماتِ مفت در تاریخ نمیماند؛ هر
حرفی نمیماند. اینقدر حرفها زده شده، آنقدر سخنرانی شده، آنقدر مطلب گفته شده،
آنقدر شعر سروده شده؛ اما نمانده است و کسی به آنها اعتنا نمیکند. آن چیزی که
تاریخ در دل خودش نگه میدارد و بعد از هزاروچهارصد سال هر انسان که مینگرد، احساس
خضوع میکند، این یک عظمت را نشان میدهد. به نظر من، این برای یک دخترِ جوان الگوست.
شما راست میگویید؛ تقصیر ما متصدّیان این امور است. البته
منظورم امور دولتی نیست؛ منظورم امور معنوی و دینی است که این جوانب را، آن چنان
که باید و شاید، درست در مقابل نسل جوان قرار ندادهایم؛ اما شما خودتان هم
میتوانید در این زمینهها کار کنید. همه زندگی ائمّه از این قبیل دارد.
زندگی امام جواد علیهالسّلام هم الگوست. امام جواد علیهالسّلام
- امامی با آن همه مقامات، با آن همه عظمت - در بیستوپنج سالگی از دنیا رفت. این
نیست که ما بگوییم؛ تاریخ میگوید؛ تاریخی که غیر شیعه آن را نوشته است. آن
بزرگوار، در دوران جوانی و خردسالی و نوجوانی، در چشم مأمون و در چشم همه، عظمتی
پیدا کرد. اینها چیزهای خیلی مهمّی است؛ اینها میتواند برای ما الگو باشد.
البته در زمان خودمان هم الگو داریم. امام الگوست. این
جوانان بسیجی ما الگو هستند؛ هم کسانی که شهید شدند، و هم کسانی که امروز زندهاند.
البته طبیعت انسان اینگونه است که درباره کسانی که رفتهاند و شهید شدهاند، راحتتر
میشود حرف زد. ببینید چه الگوهایی میشود پیدا کرد! ما در جنگ کسانی را دیدیم که از
شهر یا از روستای خودشان بیرون آمده بودند؛ در حالی که یک آدم کاملاً معمولی به
نظر میرسیدند. اشاره کردم که آن رژیم نمیتوانست استعدادها را رشد دهد، یا به بروز
بیاورد. اینها در آن رژیم یک آدم معمولی بودند؛ اما در این نظام، به میدان جنگ -
که میدان کار بود - آمدند؛ ناگهان استعدادشان بروز کرد و یک سردار بزرگ شدند، بعد
هم به شهادت رسیدند. از این قبیل زیاد داریم.
چند سال پیش، شرح حال اینها را در جزوههایی به نام
«فرمانده من» مینوشتند؛ خاطرات
جوانان از فرماندهانشان در جبهه بود. نمیدانم اینها ادامه پیدا کرد یا نه؟ یک
داستان کوتاه، یا یک خاطره کوچک را نقل کردهاند، آن خاطره عظمت این شخصیت را به انسان
نشان میدهد. اینها میتوانند الگو باشند. البته در شخصیتهای
علمی خودمان، در شخصیتهای ورزشی خودمان، در شخصیتهای ادبی خودمان، در شخصیتهای
هنری خودمان، میشود الگوهایی پیدا کرد؛ شخصیّتهایی که انصافاً برجستگیهایی دارند.
البته انسان هم الگو را با معیارهای خودش انتخاب میکند. من
خواهش میکنم هر الگویی که خواستید انتخاب کنید، معیار «تقوا» را که توضیح دادم،
حتماً در نظر داشته باشید. تقوا چیزی نیست که بشود از آن گذشت. برای زندگی دنیوی
هم تقوا لازم است؛ برای زندگی اُخروی هم تقوا لازم است.
و اما اینکه چه شخصیتهایی روی من اثر گذاشتهاند، باید
بگویم شخصیهای زیادی بودند. آن کسی که در دوره جوانی من خیلی روی من اثر گذاشت، در
درجه اوّل، مرحوم «نوّاب صفوی» بود. آن زمانی که ایشان به مشهد آمد، حدوداً پانزده
سالم بود. من بهشدّت تحت تأثیر شخصیت او قرار گرفتم و بعد هم که از مشهد رفت، به
فاصله چند ماه بعد، با وضع خیلی بدی شهیدش کردند. این هم تأثیر او را در ما بیشتر
عمیق کرد. بعد هم امام روی من اثر گذاشتند. من قبل از آنکه به قم بیایم و قبل از
شروع مبارزات، نام امام را شنیده بودم و بدون اینکه ایشان را دیده باشم، به ایشان
علاقه و ارادت داشتم. علّت هم این بود که در حوزه قم، همه جوانان به درس ایشان
رغبت داشتند؛ درس جوانپسندی داشتند. من هم که به قم رفتم، تردید نکردم که به درس
ایشان بروم. از اوّل در درس ایشان حاضر میشدم و تا آخر که در قم بودم، به یک درس
ایشان مستمرّاً میرفتم. ایشان هم روی من خیلی اثر داشتند. البته پدرم در من اثر
داشت، مادرم در من خیلی اثر داشت. از جمله شخصیتهایی که عمیقاً روی من اثر گذاشته،
مادرم است؛ خانم خیلی مؤثّری بود.
تلاوت صفحه 398:
قطره ای از دریای بیکران کلام الهی :
آیه شماره 54 از سوره مبارکه عنکبوت
یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةُ بِالْکَافِرِینَ
آنان با عجله از تو عذاب می طلبند، در حالی که جهنم به کافران احاطه دارد!
نکات تفسیری :
1- گرچه کفّار به خاطر ناباورى یا استهزا، عذاب فورى را از پیامبر توقّع دارند، ولى بدانند احاطه ى دوزخ بر کافران قطعى است. «لمحیطة بالکافرین»
میدانید وقتی که اوضاع خوب است، کسانی که دور محور یک
رهبری جمع شدهاند، همه از اوضاع راضیند؛ میگویند خدا پدرش را بیامرزد، ما را به
این وضع خوب آورد. وقتی سختی پیدا میشود، همه دچار تردید میشوند، میگویند ایشان ما
را آورد؛ ما که نمیخواستیم به این وضع دچار شویم!
البته ایمانهای قوی میایستند؛ اما بالأخره همه سختیها به
دوش پیامبر فشار میآورد. در همین اثنا، وقتی که نهایت شدّت روحی برای پیامبر بود،
جناب ابیطالب که پشتیبان پیامبر و امید او محسوب میشد، و خدیجه کبری که او هم
بزرگترین کمک روحی برای پیامبر بهشمار میرفت، در ظرف یک هفته از دنیا رفتند!
حادثه خیلی عجیبی است؛ یعنی پیامبر تنهای تنها شد.
من نمیدانم شما هیچ وقت رئیس یک مجموعه کاری بودهاید، تا
بدانید معنای مسؤولیت یک مجموعه چیست!؟ در چنین شرایطی، انسان واقعاً بیچاره
میشود. در این شرایط، نقش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را ببینید. آدم تاریخ را که
نگاه میکند، اینگونه موارد را در گوشه کنارها هم باید پیدا کند؛ متأسفانه هیچ
فصلی برای اینطور چیزها باز نکردهاند.
فاطمه زهرا سلاماللهعلیها مثل یک مادر، مثل یک مشاور،
مثل یک پرستار برای پیامبر بوده است. آنجا بوده که گفتند فاطمه «امّ ابیها» -
مادر پدرش - است. این مربوط به آن وقت است؛ یعنی وقتی که یک دختر شش، هفت ساله اینگونه
بوده است. البته در محیطهای عربی و در محیطهای گرم، دختران زودتر رشد جسمی و روحی
میکنند؛ مثلاً به اندازه رشد یک دختر ده، دوازده ساله امروز. این، احساس مسؤولیت
است. آیا این نمیتواند برای یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسائل پیرامونی خودش
زود احساس مسؤولیت و احساس نشاط کند؟ آن سرمایه عظیم نشاطی را که در وجود اوست،
خرج کند، برای اینکه غبار کدورت و غم را از چهره پدری که مثلاً حدود پنجاه سال از
سنش میگذرد و تقریباً پیرمردی شده است، پاک کند. آیا این نمیتواند برای یک جوان
الگو باشد؟ این خیلی مهمّ است : "و یطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً "
ادامه دارد....
حضرت در حکمت 474 می فرماید: " ما المجاهد فی سبیل الله ...." آن مجاهدی که می رود در جبهه جنگ و در راه خدا شهید می شود مقامش بالاتر از کسی نیست که قدرت بر گناه دارد ولی به خاطر خدا عفاف می ورزد. یعنی چنین کسی مقامش بالاتر از شهید میدان جنگ است. در واقع شهید جهاد اصغر کرده و عفیف جهاد اکبر
ای شهان کشتیم ما خصم برون ماند خصمی زو بتر در اندرون
کشتن این کار عقل و هوش نیست شیر باطن سخرهٔ خرگوش نیست
چونک وا گشتم ز پیگار برون روی آوردم به پیگار درون
قد رجعنا من جهاد الاصغریم با نبی اندر جهاد اکبریم
سهل شیری دان که صفها بشکند شیر آنست آن که خود را بشکند
تلاوت صفحه 397:
آیه
شماره 6 از سوره مبارکه کهف
فَلَعَلَّکَ بَخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُواْ
بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً
پس بیم آن مى رود که اگر به این حدیث (قرآن) ایمان نیاورند، تو در پى آنان خود را
هلاک کنى!.
نکات تفسیری :
1- دلسوزى وتأسّف بر گمراهى دیگران
یک ارزش است و پیامبر دلسوزترین افراد است. «باخعٌ نفسک»
2- رهبر باید در فکر اصلاح عقاید واعمال مردم وپیگیر آن باشد. «على آثارهم»
3- قرآن حرف تازه و پیام نو دارد. «حدیث» مبلّغ نیز باید نوآورى داشته باشد. (حدیث
به معناى جدید و نو است.)
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣